۲
plusresetminus
یکی از پژوهشگران تاریخ گفت: میرزا قبل از اینکه به جنگل برود، تقریباً می‌دانست که امثال خالوقربان و احسان‌الله‌خان چه افکاری دارند و مشغول چه توطئه‌هایی هستند، به همین دلیل هم از بسیاری از آنها برید و رابطه‌اش را با آنان قطع کرد.
«نفوذ» عامل بسیاری از ناکامی‌های نهضت جنگل بود
بیرق افرازی میرزا کوچک در یکی از زمان‌ها و مکان‌های حساس تاریخ ایران، هماره در معرض داوری‌های متفاوت و متضاد پژوهندگان تاریخ معاصر بوده است، رویکردی که تا هم اینک نیز ادامه دارد و این خود جلوه‌ای از اهمیت مجاهدت او درآن دوران خطیر است. گفت و شنودی که پیش روی دارید، چندی پیش از رحلت استاد ارجمند، زنده یاد جعفر خمامی زاده با ایشان صورت گرفته و حاوی تحلیل هایی خواندنی پیرامون مقوله «نفوذ» در این جنبش عدالت طلبانه ایران معاصر است.  

*شاید برای بسیاری این پرسش جنبه اصلی و بنیادین داشته باشد که میرزاکوچک‌خان و یاران او از ایجاد نهضت جنگل چه اهدافی را تعقیب می‌کردند که مورد قبول کسانی که خواسته یا ناخواسته به نهضت خیانت کردند نبود و از همین روی در مقاطع گوناگون به نهضت پشت کردند؟ لطفا تفاوت بین این دو نوع نگرش را تبیین کنید؟  

هدف میرزا از ایجاد نهضت که کاملا مشخص و معلوم بود. او در درجه اول می‌خواست کشور را از شر بیگانگان رها سازد تا دیگر کنسول‌های روس و انگلیس فعال مایشاء نباشند و نتوانند عرض و ناموس ملت را مورد تجاوز قرار دهند و کسی هم نباشد که جلوی اعمال شنیع آنان را بگیرد.

او می‌خواست کشور توسط یک دولت ملی و مقتدر اداره شود. ولی اهداف بقیه با او فرق داشت و هر کدام سودایی داشتند که گاه از بیان آنها هم ابائی نداشتند و حتی بعضی‌ها از آنها به‌ طور علنی از روس‌ها طرفداری می‌کردند! اساساً مهم‌ترین دلیلی که موجب گردید میرزا ناچار شود در جنگل مستقر شود، این بود که نمی‌توانست با این جور آدم‌ها و افکارشان کنار بیاید، چون اهل چیزهائی نبود که آنها می‌خواستند.  

میرزا مسلمانی پایبند به شریعت و بسیار و با عاطفه بود و لذا تصور می‌کرد شاید بهتر باشد با آنها مدارا کند. او حتی کسانی را که خیانت می‌کردند و از نهضت بیرونشان می‌کرد، وقتی که برمی‌گشتند و اظهار پشیمانی می‌کردند، قبول می‌کرد. باید به این نکته توجه داشته باشیم که میرزا دستگاه عریض و طویل امنیتی که نداشت تا در همان ابتدای امر در باره تک‌ تک افراد بررسی و تحقیق کند، برای همین نفوذی‌هایی با قصد سر در آوردن از اسرار در نهضت وارد می‌شدند و اسرار جنگلی‌ها را می‌فهمیدند و بعد هم به نظامی‌ها یا دولتی‌ها می‌گفتند.

*آیا این تحلیل در باره افراد سطوح بالای نهضت و تصمیم‌گیران آن هم که لطمه‌های اساسی به نهضت زدند، قابل قبول است؟ آیا ضرورت نداشت که دست‌کم در باره تصمیم‌گیران و کسانی که نقش اساسی و تأثیرگذاری بر نهضت داشتند، حساسیت و دقت بیشتری به کار گرفته شود؟

میرزا قبل از اینکه به جنگل برود، تقریباً می‌دانست که امثال خالوقربان و احسان‌الله‌خان چه افکاری دارند و مشغول چه توطئه‌هایی هستند، به همین دلیل هم از بسیاری از آنها برید و رابطه‌اش را با آنان قطع کرد. آنها هم به نوبه خود برای تضعیف نهضت جنگل هر کاری که از دستشان برآمد کردند تا میرزا و یاران او در تنگنا قرار بگیرند. مثلاً خالو قربان عده زیادی از اعضای نهضت جنگل را دور خودش جمع کرد و میرزا ماند و عده‌ای از یاران اصیل و و فادارش که تا مدت‌ها با او بودند. خیلی از اینها هم، آدم‌های خوب و تحصیلکرده‌ای بودند.

این قضایا ادامه داشت تا وقتی که رضاخان برای میرزا پیام رسمی فرستاد که ما هر دو وطن خود را دوست داریم و با حضور بیگانگان در کشور مخالف هستیم و می‌توانیم با کمک هم ایران را نجات بدهیم. میرزا دعوت او را پذیرفت و افراد بلندپایه‌ای را هم برای مذاکرات نزد او فرستاد، اما بعداً در ماسوله بین قوای میرزا و قزاق‌ها اختلاف افتاد و رضاخان هم زیر قولش زد و پیمانش را شکست...

*آیا واقعاً می‌شد به قول آدمی مثل رضاخان اعتماد کرد؟ آیا او همواره به دنبال بهانه‌ای برای درگیری با میرزا نبود؟

رضاخان در اوایل کار، میرزا را مانعی برای خود نمی‌دید و حتی شاید می‌خواست به او کمک هم بکند! دست‌کم اینکه وانمود می‌کرد که می‌خواهد ایران را نجات بدهد، ولی وقتی سردار سپه شد، به توصیه کسانی که او را سر کار آودره بودند، تصمیم گرفت مخالفان خود را سرکوب کند تا خود یکه‌تاز میدان باشد و بتواند کاملاً در خدمت مطامع انگلیس قرار بگیرد. نهضت جنگل اگر می‌توانست به فعالیت خود ادامه بدهد، قطعاً یکی از مخالفین جدی رضاخان بود و به او اجازه بسیاری از کارها را نمی‌داد. اما رضاخان هنگامی که به میرزا پیشنهاد همکاری داد، هنوز موقعیتی را که بعداً پیدا کرد نداشت، هر چند شیوه‌های او نشان می‌داد که بعدها چه مواضعی را اتخاذ خواهد کرد.

*جریان نفوذ به نهضت جنگل، بارها ضربات جبران‌ناپذیری به آن زد. تحلیل شما ازعوامل وشخصیت ِچهره های شاخص این طیف چیست؟

امثال احسان‌الله‌خان و خالو قربان که از همان ابتدا تکلیفشان معلوم بود. آنها آدم‌های بی‌دین و لاقیدی بودند و مرام کمونیستی را تبلیغ کردند که ابداً با عقاید شخص میرزا و قاطبه مردم مسلمان جور در نمی‌آمد و مردم را نسبت به آنها ظنین و نسبت به نهضت جنگل بدبین کرده بود.

از آن بدتر اینکه این دو با مصادره املاک خرده مالکان و آزار و اذیت مردم، اکثر مردم همه را از نهضت جنگل دل‌آزرده کرده بودند. میرزا مطلقاً نمی‌توانست چنین رفتارهای ظالمانه‌ای را تحمل کند، به همین دلیل از جمهوری ساختگی آنها فاصله گرفت و بعد هم به نشانه اعتراض به این برخوردهای زشت و چپ‌گرایانه به جنگل رفت. اما بعضی‌ها هم بی‌آنکه خودشان متوجه باشند به میرزا خیانت کردند. اینها مثلاً مأمور تأمینات بودند و با مسائل آشنایی نداشتند و فکر می‌کردند دارند به مصلحت خود و خانواده‌شان عمل می‌کنند.

*چرا میرزا به احسان‌الله‌خان و خالوقربان در رهبری نهضت جایگاه مهمی نداد که به این شکل عصیان نکنند؟

هدف میرزا در نهایت کار، اجرای احکام اسلام بود و لذا نمی‌توانست در کادر رهبری به این دو نفر- که آدم‌های لاابالی و بلشویک مسلکی بودند و مرام کمونیستی را تبلیغ می‌کردند- مسئولیتی بدهد. اینها ابداً قیدی نداشتند و به کارهای ضد دینی دست می‌زدند. میرزا ابداً به این دو نفر اعتماد نداشت و همواره به آنان مشکوک بود و می‌دانست که آدم‌های اصیل و ریشه‌داری نیستند.

*پس چرا رسماً کنارشان نمی‌گذاشت؟

چون نفر و امکانات نداشت! موقعی که دکتر حشمت را بازداشت و بعد هم اعدام کردند، یکمرتبه مسیر نهضت تغییر کرد، در نتیجه میرزا ناچار شد از یک عده آدم معلوم‌الحال کمک بخواهد و دست همکاری و اتحاد به سمت آنان دراز کند. میرزا یک بار هم بعد از چند هفته تعقیب و گریز با نیروهای دولتی، بالاخره در نقطه‌ای به نام گاوین متوجه شد که دیگر همراهانش تحمل این وضعیت را ندارند و لذا به آنان گفت که: اسلحه‌هایشان را تحویل بدهند و بر سر خانه و زندگی و کار‌شان برگردند! در این موقعیت همه به‌جز هشت نفر او را ترک کردند و رفتند! میرزا چند روزی مخفی بود و بعد به احسان‌الله‌خان و خالو قربان و دار و دسته آنها برخورد و ناچار شد به‌رغم اختلافات سیاسی، فکری و اعتقادی و سوءظنی که به آنان داشت، با آنها کار کند. جز این راهی برایش نمانده بود.  

*رفتار میرزا کوچک را در قبال دشمنان و دوستانش را چگونه تحلیل می‌کنید؟یعنی به باور شما او در این باره ازچه فورمولی تبعیت می‌کرد؟

میرزا زمانی که کسی را برمی‌گزید یا طرد می‌کرد، کاملاً بر اساس شرایط زمانی و مکانی و با هوشمندی  بود. او اعتقاد داشت که افراد را نباید به خاطر اشتباهاتشان به‌کلی کنار گذاشت، بلکه باید کمکشان کرد تا اشتباهاتشان را برطرف کنند. از نظر او دشمن مردم و کشور، انگلیسی‌ها و روس‌ها و کلاً بیگانگان  بودند، به همین دلیل از اینکه به یک هموطن آسیبی برساند و یا به او تیری بزند، ابا داشت. حتی به‌قدری در این کار  احتیاط و وسواس به خرج می‌داد که دوستانش اعتراض می‌کردند که با این روش نمی‌شود جنگید.

میرزا محبوب تمام کسانی بود که به آزادی ملت و کشور می‌اندیشید. به همین دلیل هم آزادی‌خواهان ایران و حتی دنیا وقتی می‌دیدند که او صادقانه برای نجات و سرافرازی وطنش می‌جنگد، به او علاقه پیدا می‌کردند. حتی کسی که تا لحظه آخر در کنارش ماند و در برف و بوران کوه‌های تالش از پا در آمد، گائوک آلمانی بود. بررسی چهره‌ خائنین به نهضت جنگل در کنار چهره‌هائی از این دست، بسیار به شناخت ماهیت و اهداف میرزا و نهضت حنگل کمک می‌کند.البته در این میان کسانی هم بودند که ادعا می‌کردند برای کمک به نهضت آمده‌اند، درحالی که این طور نبود و به‌محض اینکه شرایط دشوار و کار سخت می‌شد، خیانت می‌کردند یا خود را کنار می‌کشیدند.

میرزا موقعی که با روس‌ها قرارداد بست، رسماً اعلام کرد که آنها حق تبلیغ در باره مرام کمونیستی را که با اعتقادات دینی مردم در تضاد است ندارند و نیز به هیچ‌وجه حق ندارند اموال مردم را به غارت ببرند، ولی بعد فهمید آنها خیال دارند ایران را پایگاهی برای ترویج و تبلیغ آرای خود کنند و لذا مخالفت کرد.  

*به نظر شما مماشات با امثال احسان‌الله‌خان و خالوقربان نوعی ملاحظه‌کاری نابجا از طرف میرزا نبود؟

میرزا اهل ملاحظه‌کاری نبود، منتهی در بعضی از شرایط دستش نمی‌رسید کار دیگری بکند. او هم از سوی انگلیس و روسیه و هم از سوی استبداد داخلی زیر فشار بود و جز از سوی مردم متدین تنگدست حامی و پشتیبانی نداشت. میرزا برای ادامه مبارزه، نیاز به نفر و امکانات داشت و اینها را امثال  احسان‌الله‌خان بودند که می‌توانستند فراهم کنند. اگر میرزا با او و امثالش مخالفت می‌کرد، تفرقه و چند دستگی پیش می‌آمد. در میان کسانی که با میرزا همکاری می‌کردند، عده‌ای هم بودند که پایه‌های ایمانشان چندان قوی نبود و بسیار ساده‌لوح بودند و با اندک تهدید یا تطمیعی کنار می‌کشیدند. فراموش نکنیم که مردم زیر فشار فقر شدیدی بودند و با اندک پول و امکاناتی که به آنان داده می‌شد، تطمیع می‌شدند. میرزا به منبع مالی عظیمی وصل نبود که بتواند همه نیازمندی‌های افراد و خانواده‌هایشان را تأمین کند تا جذب خائنان داخلی و خارجی نشوند و در هر شرایطی با خیال آسوده پایداری کنند و لذا اغلب آنان همواره در معرض این آسب بودند که با اندک تطمیع یا تهدیدی کنار بکشند. میرزا نیرو و پشتوانه‌ای نداشت و غالباً ناچار می‌شد با افرادی هم که به آنها اعتماد نداشت مماشات کند.

*اشاره کردید که میرزا گاهی در تنگنا قرار می‌گرفت و دستش نمی‌رسید کاری بکند. مصداقی هم برای این امر وجود دارد؟

بله، موقعی که چپ‌های افراطی به سرکردگی احسان‌الله‌خان، شروع به غارت و چپاول اموال مردم کردند و بازارها را بستند و بازار رشت را آتش زدند و تجار را تهدید کردند که اگر اموالشان را تحویل آنها ندهند، آنان را زنده به گور خواهند کرد، عده زیادی از مردم در یکی از مساجد رشت جمع شدند و میرزا را به قرآن قسم دادند که تکلیف آنها را با خودش و نهضت و این افراد روشن کند. صدای گریه مردم گوش فلک را کر کرده بود! میرزا خودش هم به گریه افتاد و به قرآن قسم خورد که ابداً با این کارها موافق نیست و قصدی جز اعتلای اسلام ندارد. همین مورد نشان می‌دهد که میرزا به‌رغم اعتقادات قلبی در بسیاری از مواقع در تنگنا قرار داشته و چاره‌ای جز مدارا با این افراد نداشته است.

*رهبری نهضت تا چه حد از گرایشات اعضای رده بالای این جریان ونیز نحوه رفتارآنها با مخالفین آگاهی داشت؟

یک عده آدم تحصیلکرده در رده‌های بالای نهضت بودند، از جمله محمدعلی‌خان که گاهی از طرف میرزا با دولت‌ها تماس می‌گرفت و قادر بود کمک‌هائی را جذب و دریافت کند و انصافا با میرزا همکاری‌های زیادی هم کرد یا اسدالله‌خان که به میرزا نظر مشورتی می‌داد. امثال احسان‌الله‌خان هم که از اول معلوم بود چه قصدی دارند و میرزا هم تا جایی که توانست در مقابل افکار انحرافی آنها مقاومت کرد.

*ماجرای حیدر عمواوغلی چه بود؟

حیدر عمواوغلی آدم عجیبی بود و روحیه انقلابی و تندی داشت و می‌خواست ریشه مالکان و سرمایه‌داران را بکند! او در قفقاز مهندس بود و به ایران هم که آمد، فعالیت‌های زیادی کرد و انصافاً منشاء خدماتی هم شد. مدتی هم در اداره برق مشهد کار می‌کرد و هر جا هم که می‌رفت، سعی می‌کرد کارگرها را علیه مالکان بشوراند. او شاید به ایران آمده بود که کمک کند، اما شرایط به‌کلی علیه او شکل گرفت و کسانی که او را مزاحم قدرت خود می‌دیدند، ذهن میرزا را نسبت به او خراب کردند تا بالاخره حادثه ملاسرا پیش آمد.

ملاسرا روستائی بود که میرزا و یارانش و حیدر عمواوغلی درآنجا اقامت کرده بودند. عده‌ای ترتیبی دادند که این فکر القا شود که عمواوغلی قصد کشتن میرزا را دارد و لذا ساختمانی را که او در سکنی داشت، آتش زدند. حیدر عمواوغلی توانست فرار کند، اما مخالفانش دستگیرش کردند و به‌رغم میل و اصرار میرزا برای محاکمه او، بدون اطلاع او عمواوغلی را کشتند. بعضی‌ها این شبهه را مطرح می‌کنند که میرزا تحت تأثیر اطرافیانش بوده است. همین ماجرایی که نقل کردم نشان می‌دهد میرزا برخلاف نظر همه معتقد بود حیدرعمواوغلی باید محاکمه شود.

*عده‌ای میرزا را به عطوفت و مدارای بیش از حد متهم می‌کنند و معتقدند که او در تصمیم‌گیری‌هایش تحت تأثیر اطرافیان بوده است. شما این تحلیل را تا چه حد قبول دارید؟

به اعتقاد بنده، اطرافیان میرزا روی او تأثیری نداشتند. نمونه‌اش همین برخوردی است که با حیدر عمواوغلی داشت و به‌رغم مخالفت صریح اطرافیان، معتقد بود که او باید محاکمه شود، ولی دیگران بدون اینکه میرزا را در جریان امر قرار دهند، بدون محاکمه، او را کشتند.

*به نظر جنابعالی از بازخوانی نهضت جنگل و عناصر مؤثر در آن، چه فوایدی نصیب اجتماع امروز ما می‌شود؟ در واقع این جنبش چه پیغام و عبرتی برای امروز و آینده ما دارد ؟

حداقل فایده‌اش این است که متوجه می‌شویم همه اسرار، روزی از پرده بیرون می‌افتند. شاید امروز کسانی بتوانند با ترفندهایی دست به اعمالی بزنند، ولی چندی نخواهد گذشت که چهره خادمین واقعی دین و ملت و نیز هویت و ماهیت خائنین روشن می‌شود. نهضت‌های مشروطه و جنگل و نیز دیگر نهضت‌هائی که در تاریخ معاصر در کشور ما به وقوع پیوسته‌اند،‌ درس عبرت‌های‌ فراوانی را برای ما در خود نهفته دارند که باید با موشکافی و دقت علمی به بررسی آنها بپردازیم، مخصوصاً که در همه آنها افراد در ابتدای امر با نیت خیر وارد شدند، اما زمان که گذشت تاب تحمل دشواری‌های را نداشتند و در میانه راه بریدند. در همه این حرکت‌ها و دیگر جنبش‌های آزادیخواهانه، توده‌های عظیم مردم به خاطر دین و کشورشان حرکت و برای حفظ هویت و سرافرازی ملت نهایت تلاش و جانفشانی را کردند و شهدای بسیاری را تقدیم کردند که ما حتی نام بسیاری از آنها را هم نمی‌دانیم.

در نهضت جنگل هم کسانی که در پی سرافرازی دین و ملت و بیرون راندن بیگانگان از کشور و استقرر حکومتی ملی و وطن‌پرست بودند، از هیچ ایثاری دریغ نکردند و عده زیادی جانشان را هم گرو این حرکت کردند، اما هم امکانات آنان  به نسبت دولت‌های متجاوز بیگانه اندک بود، هم توده‌های مردم آگاهی لازم برای همراهی‌های همه جانبه با این حرکت اصیل را نداشتند. اما همه اینها، ذره‌ای از عظمت کار میرزا و نهضت جنگل نمی‌کاهد. این جنبش بی‌تردید در کنار دیگر نهضت‌های استقلال‌طلبانه و آزادیخواهانه این کشور، راهی را گشود که نهایتاً به پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 انجامید.

منبع: فارس 

https://www.cafetarikh.com/news/22895/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما