۱
۱
plusresetminus
در طرح دفاعی انگلیسی‌ها، در صورت شکست شوروی از آلمان‌، باز هم ایران در طرح دفاع از هندوستان موسوم به «دفاع در عمق» جایگاه ویژه‌ای داشت. مطابق این طرح می‌بایست نیروهای ارتش انگلیس در جبهه‌های دفاعی در فاصله هرچه بیشتر از مرزهای هندوستان، مثلاً عراق و ایران، یعنی جایی که امکان ایجاد ارتباط با ارتش امپراتوری در سایر مناطق خاورمیانه بیشتر بود، مستقر شوند.
نقش انگلیس در اشغال ایران و تحمیل پیمان اتحاد سه‌گانه
جاد راعی گلوجه

مقدمه
این مقاله درصدد بررسی مستند دلایل تغییر استراتژی انگلیس در ایران پس از حمله آلمان به شوروی و ماهیت اتحاد انگلیس و شوروی و ارتباط آن با اشغال ایران در سوم شهریور 1320 می‌باشد. همچنین بررسی و تحلیل نقش انگلیس در اشغال ایران و جلب موافقت روس‌ها با این اقدام و ماهیت پیمان اتحاد سه‌گانه از نظر استراتژی یا تحمیلی بودن آن و بهره‌برداری از آن برای ایجاد بستری قانونی برای وادار کردن ایران به پذیرش تحمیلات بیشتر و انعقاد قراردادهای گوناگون مورد نیاز، بخش دیگری از اهداف این مقاله است. موضوع توسل انگلیسی‌ها به دستاویز و دروغ بزرگی با عنوان خطر حضور ستون پنجم آلمان در ایران و بزرگ‌نمایی آن برای توجیه اشغال ایران نیز در این مقاله بررسی شده است. 

تغییر موازنه و استراتژی در جنگ جهانی دوم و اشغال ایران
حملة آلمان هیتلری به اتحاد شوروی، موازنة قوا و استراتژی‌ها را به کلی تغییر داد؛ و قدرت‌های به خون هم تشنه را با هم متحد کرد؛ بدین‌سان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحده آمریکا و بریتانیای کبیر (دو غول جهان سرمایه‌داری) دست در دست هم گذاشتند.
نتیجه این تغییر سریع شرایط، تغییر و به هم خوردن استراتژی‌ها بود. پیش از حمله آلمان به شوروی، استراتژی انگلستان در خاورمیانه مبتنی بر دفاع از ایران و خلیج فارس در مقابل هرگونه حمله و تجاوز از سوی دول محور یا شوروی از غرب یا شمال به آن بود. پس از حمله آلمان به شوروی دفاع از ایران و خلیج فارس به قوت خود باقی بود، با این تفاوت که اینک شوروی به متحدی برای انگلستان تبدیل شده بود. در طرح دفاعی انگلیس، دفاع از ایران و عراق از اواخر خرداد1320 به ارتش انگلیسی هند واگذار شده بود که فرماندهی آن بر عهده ژنرال ویول بود.  در این طرح، اشغال مناطق نفت‌خیز ایران و پیشروی به مناطق شمالی تا مرز جلفا نیز پیش بینی شده بود و بر اساس پیشروی آلمان‌ها عملی می‌شد.
در واقع در مسئله محافظت از امپراطوری مستعمراتی انگلیس، ایران دارای اهمیت و جایگاه خاصی بود. حکومت هند انگلیس در گزارشی در این زمینه نتیجه می‌گیرد: «...مسئله حمله احتمالی نیروهای نظامی آلمان به ایران یا به افغانستان و یا هر دو کشور، به عنوان مسئله واحدی باید مورد بررسی قرار گیرد. دولت هندوستان جبهه گسترده از سوریه تا برمه را به صورت جبهه‌ای پیوسته مشاهده می‌کند. طبیعی است که در طول این جبهه بعضی نقاط اهمیت بیشتری داشته و بالقوه بیشتر از سایر بخش‌ها در معرض خطر قرار گرفته‌اند؛ چرا که یا تسخیر آنها آسان‌تر است و یا این که امکانات وسیع‌تری را، جهت ایجاد خطوط ارتباطی به هندوستان به وسیله دشمن، عرضه می‌دارند ... ایران در این جبهه گسترده، چه از نقطه نظر سیاسی و چه از نظر نظامی، در طرح‌های سوق‌الجیشی انگلستان در دفاع از خاک هندوستان دارای موقعیت «کلیدی» است؛ زیرا ایران صاحب نفت بوده و در ضمن موقعیتی مناسب برای انجام دادن عملیات و فعالیت‌های دشمن ارائه می‌دهد.»  نکته مهم ماجرا این بود که آلمانی‌ها از همدردی و هم نوایی مردم ایران با خود تقریباً مطمئن بودند و انگلیسی‌ها نیز از این نکته مهم آگاه بودند و این امر باعث می‌شد در صورت شکست شوروی، آلمان‌ها بتوانند از موقعیت ایران ضربات مهلکی به امپراطوری انگلیس وارد کنند.
در هر صورت، با حمله هیتلر به شوروی در 22 ژوئن 1941/ اول تیر 1320 و اتحاد انگلیس و شوروی به دنبال آن، آرایش سیاسی و نظامی جنگ جهانی دوم در سطح بین‌المللی تغییر اساسی پیدا کرد که تغییر استراتژی شوروی و انگلیس در قبال ایران را نیز به دنبال داشت. از این پس، موازنه سیاست خارجی ایران نیز متأثر از تحولات یادشده، دستخوش تغییر و از هم پاشیدگی شد؛ بدین ترتیب که حفظ و ادامه سیاست بیطرفی در شرایط جدید کاری بس دشوار و نیازمند بسترهای مناسب، از جمله توانمندی‌های نظامی، اقتصادی و دیپلماسی بسیار کارآمد و فعال بود که ایران آن روز فاقد آن بود.
موقعیت راهبردی انحصاری ایران به دلیل قرار گرفتن بین شوروی و خلیج فارس، و ذخایر نفت ایران و پالایشگاه بزرگ آبادان که سوخت لازم متفقین را می‌توانست تأمین کند، موقعیت‌های ویژه‌ای بود که ادامه سیاست بیطرفی ایران را در این وضعیت غیرممکن می‌نمود. به عبارت دیگر، بیطرفی واقعی ایران برابر با اتحاد با آلمان بود و کنار نهادن این سیاست از سوی ایران-‌ خواه به اختیار یا به اجبار- به منزله قرار گرفتن در جبهه ائتلاف ضدآلمان محسوب می‌گردید.
خطر آلمان برای امپراتوری جهانی انگلیس به حدی جدی بود که چرچیل، نخست‌وزیر وقت انگلیس، دشمنی‌ها و رقابت‌های دیرینه و بی‌پایان سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کشورش با شوروی را کنار نهاد و دست اتحاد به سوی استالین دراز کرد. اتحاد با شوروی نشان‌دهنده واقع‌گرایی و استفاده از فرصت‌ها توسط انگلیسی‌ها بود. علاوه بر ضرورت در اختیار داشتن خطوط ارتباطی با شوروی، حتی برای شکست احتمالی شوروی در جنگ با آلمان نیز تدابیری اندیشه بودند که بتوانند از چاه‌های نفت قفقاز و در مجموع نفت خاورمیانه و راه ارتباطی هند دفاع کنند یا با نابودی چاه‌های نفت آن مناطق آلمان را وادار به شکست و تسلیم کنند.
پس از این تحولات، رضاشاه علیرغم ادامه سیاست بیطرفی، سیاست بازدارنده در قبال شوروی و انگلیس در پیش گرفت. برکناری متین دفتری، نخست‌وزیر طرفدار آلمان‌ها و انتخاب رجبعلی منصور به جای وی، ممنوع کردن ورود نشریات تبلیغاتی آلمان و تحت نظارت قرار دادن فعالیت‌های آلمانی‌های مقیم ایران از نتایج سیاست جدید رضاشاه بود.  اما شوروی و انگلیس در مجموع سیاست خارجی ایران را در حد رضایت بخش و همسو با خود نمی‌دیدند و چیزی جز تسلیم کامل ایران به متفقین و قرار دادن همه قلمرو و امکانات کشور بدون قید و شرط در اختیار آنها را قبول نداشتند.
پس از حمله آلمان به شوروی در 22 ژوئن 1941/اول تیر 1320، دولت ایران همچون شهریور 1318، در تاریخ 5 تیر 1320 بیطرفی خود در جنگ بین آلمان و شوروی را نیز اعلام کرد، ولی غافل از آن بود که امکان رعایت بیطرفی ایران در شهریور 1318 ناشی از همخوانی آن با سیاست‌ها و استراتژی متفقین و دول محور بود. انگلیسی‌ها عمده‌ترین دلیل تغییر سیاست آلمان را، از هم‌پیمانی با شوروی به خصومت و جنگ با آن کشور، ناشی از شکست سیاست‌های آلمان‌ها در سوریه و عراق و تلاشی دیگر برای دستیابی به منابع نفت قفقاز تلقی می‌کردند. در گزارشی که در مورد مذاکرات لئوپلد امری، وزیر امور هند و آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلیس به تاریخ 3/7/1941 (12/4/1320) در این زمینه تهیه شده آمده است:
آقای امری عقیده داشت که علت اصلی تهاجم آلمان به اتحاد شوروی ضرورت دستیابی به منابع عمده نفت بوده است. به نظر او، زمامداران آلمان، پس از شکست توطئه‌شان در عراق و سوریه، اکنون متوجه منابع نفت باکو شده و می‌کوشند آن را به چنگ آورند. اگر پایشان به آنجا برسد، باید منتظر هرگونه حادثه‌ای در ایران بود. آقای امری همکاری نزدیک با روس‌ها را برای جلوگیری از این خطر لازم می‌دانست و پیشنهاد می‌کرد دولت اعلیحضرت طرح عملیات مشترک بریتانیا و اتحاد شوروی را در ایران مورد بررسی قرار دهند. آقای ایدن گرچه کمک به روس‌ها را برای جلوگیری از پیشرفت آلمان لازم می‌شمرد، لیکن با پیشنهاد آقای امری در مورد طرح عملیات مشترک در ایران موافق نبود. 
می‌توان گفت با توجه به شرایط خطرناک فزاینده پیش آمده، از فردای حمله آلمان به شوروی، انگلیسی‌ها و با راهنمایی و هدایت آنها شوروی‌ها دنبال بهانه‌ای برای خارج کردن ایران از حالت بیطرفی و کشاندن آن به جبهه متفقین بودند. بهترین بهانه برای آنان، حضور آلمانی‌ها و فعالیت ستون پنجم آلمان بر ضد متفقین در ایران بود.

نقش انگلیس در طراحی دستاویزی به عنوان خطر ستون پنجم آلمان برای اشغال ایران
در دوره قبل از جنگ جهانی دوم، هم انگلیس و هم شوروی در چهارچوب سیاست سازشکاری یا دلجویی از آلمان، از آن کشور برای مهار طرف مقابل در ایران استفاده می‌کردند و اجازه دادند آلمان نفوذ اقتصادی و فنی قابل ملاحظه‌ای در ایران به دست آورد. در این میان انگلیسی‌ها درصدد بودند با افزایش نفوذ آلمان در منطقه شمالی ایران موازنه اقتصادی به ضرر شوروی تغییر یابد.  اما پس از حمله آلمان به شوروی همین افزایش نفوذ اقتصادی و فنی آلمان را دستاویزی برای اشغال ایران قرار دادند.
فکر اقدامات مشترک و از جمله اشغال ایران ابتدا از سوی انگلیسی‌ها با روس‌ها مطرح شد. آنها نیز با توجه به شرایط بغرنجی که در آن قرار داشتند از آن استقبال کردند. در دیداری که استافورد کریپس، سفیر انگلیس در شوروی با استالین در تاریخ 16 تیر 1320 انجام داد، یادداشت چرچیل را در مورد آمادگی انگلیس برای هر نوع کمکی به شوروی برای مقابله با آلمان‌ها تسلیم وی کرد. استالین نیز از اقدام مشترک برای مهار فعالیت آلمانی‌ها در ایران به شدت استقبال کرد. در 19 تیر ژنرال ویول، فرمانده نیروهای انگلیس در هند پیشنهاد کرد در صورت عدم همکاری دولت ایران باید دولت دیگری به جای آن جایگزین گردد. مایسکی، سفیر شوروی در لندن، در دیدار و مذاکره‌ای که در همان روز (19 تیر) با ایدن داشت، پیشنهاد کرد برای تسلیم ایران می‌توان از اقدامات اقتصادی استفاده کرد.
یادداشت جالبی در حاشیه گزارش مربوط به مذاکرات هوراس سیمور، و آنتونی ایدن، وزیر خارجه انگلیس در مورد ایران به تاریخ 5 مرداد 1320 وجود دارد که از ماهیت واقعی طرح خطر ستون پنجم آلمان در ایران پرده برمی‌دارد:
در مورد فعالیت و نفوذ آلمانی‌ها در ایران، ما و روس‌ها مقاصد متفاوتی داریم. هدف روس‌ها این است که نفوذ آلمانی‌ها را در ایران ریشه کن سازند. از این رو، در مورد تعداد آنها که همه در شمال ایران هستند غلو می‌کنند. ولی به نظر من، خطر فعالیت نازی‌ها نسبت به تأمین جریان نفت جنوب ایران، در مقایسه با خطر آنها در شمال، نسبتاً ناچیز است. تا هنگامی که روس‌ها کنترل کامل قفقاز را در اختیار دارند و نیروهای آنها بر این سرزمین مسلط است، خطری بیش از آنچه منابع نفتی آنان را تهدید می‌کرد وجود ندارد. اما اگر آنها کنترل قفقاز را از دست بدهند، خطری که نفت را تهدید می‌کند صورت حاد پیدا می‌کند ‌و فقط در این حالت است که مسئله اخراج آلمانی‌ها از ایران برای ما مطرح می‌شود. از این رو، معلوم می‌شود که هدف‌های ما، که به هدف‌های روس‌ها شباهتی ندارد، تنها با بیرون راندن آلمانی‌ها از ایران به دست نمی‌آید. همچنین در صورتی که بر این فرض تکیه نکنیم که در درازمدت روس‌ها کنترل قفقاز را از دست خواهند داد، معلوم می‌شود که در هر حال زمانی فراخواهد رسید که لازم خواهد شد برای حراست از منابع نفت اقدام کنیم، خواه آلمانی‌ها بیرون رانده شده باشند، چه نشده باشند. پس دور از خرد و منطق است که با استناد به حضور آلمانی‌ها در ایران درصدد تهدید ایرانیان برآییم.
آقای ایدن با من [سیمور] موافق بود. لیکن تمرکز نیروهای‌مان را در مرزهای ایران لازم و فوری می‌پنداشت. به نظر او، اگر در هنگام این تمرکز نیروها هنوز با ایرانیان مشغول مذاکره برای اخراج آلمانی‌ها بودیم، این تمرکز نیروها موجب تقویت موضع‌مان خواهد شد. اما اگر به مرحله‌ای رسیده بودیم که تسلط روس‌ها بر قفقاز از میان رفته و جریان نفت مستقیماً به خطر افتاده بود، آن وقت می‌توانیم فوراً برای تسخیر مناطق نفت‌خیز اقدام کنیم. 
نکته قابل تأمل دیگر این که مقامات انگلیسی در مکاتبات محرمانه‌ای که آن زمان داشته‌اند کودتا و هر نوع خطری از جانب آلمانی‌ها را در ایران منتفی و غیرعملی دانسته‌اند، و صرفاً در ظاهر برای متقاعد کردن روس‌ها و تأمین منافع کشورشان در شرایط دشواری که قرار گرفته بودند خطر آلمانی‌های مقیم ایران را طرح کرده‌اند. بولارد، وزیرمختار انگلیس در ایران، در گزارشی تأکید کرده: «در حقیقت در این جا [ایران] هیچ‌گونه امکانی جهت عملیات خرابکارانه آلمانی‌ها وجود ندارد؛ زیرا که آلمانی‌ها تحت‌ نظر شدید پلیس ایران قرار دارند». وی در گزارش دیگری نیز اعلام می‌کند باید نام ایران از فهرست کشورهایی که ستون پنجم آلمان در آن فعالیت دارند حذف شود:
وجود آلمانی‌ها را مستمسک قرار دادن شاید بهانه خوبی نباشد؛ زیرا به علت خبرهای چاپ شده در روزنامه‌ها و سایر گزارش‌ها، که سخن از حمله قریب‌الوقوع انگلیسی‌ها به خاک ایران می‌رود، آلمانی‌ها خود درصدد ترک ایران هستند.
محمد ساعدمراغه‌ای، سفیر وقت ایران در شوروی نیز معتقد بود در موضوع آلمانی‌های مقیم ایران «فشار بیشتر از طرف انگلیس است ولی می‌خواهند این فشار به دست روس‌ها باشد.»  در تاریخ 6 اوت 1941/15 مرداد 1320، آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلیس ضمن سخنرانی در مجلس عوام انگلیس در مورد اوضاع بین‌المللی گفت:
ما تنها یک سیاست را نسبت به تمام مللی که بین کانال سوئز (از طرف باختر) و مرز هندوستان (از طرف خاور) به سر می‌برند، یعنی همان مناطقی که «خاورمیانه» خوانده می‌شود، می‌توانیم تعقیب نماییم و این موضوع را وجهه همت قرار خواهیم داد که آن کشورهایی را که در خاورمیانه واقع شده‌اند، یاری کنیم از مزایای زندگی آزاد و مستقلی برخوردار شوند... این کشورها برای تأمین این منظور که فرصتی به آلمان ندهند که مزاحمتی ایجاد کرده و موجبات اغتشاش، ‌طغیان و آشوب را برای اجرای نیات و مقاصد خود فراهم کند، ‌می‌بایستی با هم همکاری نمایند.
برای توجه بیشتر نمایندگان محترم می‌گویم که امروز در ایران تعداد بی‌شماری آلمانی وجود دارند. تجربیات در بسیاری از کشورها چنین نشان داده که این مهاجرین آلمانی یا هر طوری که می‌خواهید اسمشان را بگذارید... بی‌اندازه برای کشوری که در آنجا اقامت دارند در مواقع بحران خطرناک هستند. روی همین اصل، نظر و توجه جدی دولت ایران را نسبت به خطری که در نتیجه ادامه اجازه اقامت عده بی‌شماری آلمانی در آن کشور ایجاد شده است و به ضرر خود آن کشور تمام می‌شود، ‌جلب نموده‌ام. امیدوارم که دولت ایران از بذل توجه نسبت به این اخطار که از روی کمال دوستی و نهایت صمیمیت داده شده، دریغ نخواهد کرد و همین حالا اقدامات لازم را برای مقابله با این وضع به عمل خواهد آورد...
به دنبال سخنان ایدن، ‌سفارت انگلیس در تهران با وزارت امور خارجة ایران وارد مکاتبات شد. لحن و محتوای مکاتبات و یادداشت‌ها روز به روز شدیدتر و تندتر می‌شد. مثلاً یادداشت ده ماده‌ای 25 مرداد 1320 فقط ناظر به ضرورت اخراج و کنترل آلمانی‌ها بوده و لحن تهدید‌آمیزی نداشت. اما یادداشت دوم بیشتر شبیه اولتیماتوم بود تا تذکاریه؛ در بندهای دوم و سوم تذکاریه آمده است:
1. ... از قرار معلوم دولت ایران با ابقای اتباع آلمان در ایران بالنسبه به انجام تمایلات دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در مسئله‌ای که در اثر اوضاع و حوادث جنگ کسب فوریت نموده و می‌نماید، بیشتر اهمیت می‌دهد. دولت ایران باید مسئولیتی را که در اثر این تصمیم متوجه می‌شود عهده‌دار گردد.
2. در این صورت دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان خود را مجبور می‌داند اقدامات لازمه برای حفظ منافع حیاتی خود را به عمل آورده و خطری را که از عملیات محتمله آلمانی‌ها در ایران ناشی می‌شود برطرف سازد...»
دولت ایران نیز در پاسخ به یادداشت‌های سفارت انگلیس، طی تذکاریه‌ای در 30 مرداد 1320، از محتوای یادداشت‌های مذکور ابراز تأسف کرد و ضمن اشاره به اقدامات مربوط به کنترل اتباع بیگانه، اعلام کرد:
نظر به مقتضیات کنونی، چنانچه طی مذاکرات اخیر خاطرنشان شده، اجرای این برنامه با دقت و سرعت بیشتری تعقیب می‌گردد. مخصوصاً این اواخر در نتیجه همین عمل از شماره اتباع بیگانه در ایران کاسته شده، به زودی نیز تعداد آنان به میزان قابل توجهی تقلیل خواهد یافت.
بدیهی است در مورد تقلیل شمارة بیگانگان، ‌طرز عمل، تشخیص نیازمندی‌ها و سایر جزئیات و کیفیات اجرایی آن بسته به نظر خود دولت شاهنشاهی می‌باشد که با رعایت مقتضیات اقداماتی را که شایسته می‌داند خواهد داشت.
در همان حال که دولت شاهنشاهی حاضر است هر اقدامی را که برای حفظ امنیت و صیانت حقوق مشروع همسایگان خود ضروری بداند به موقع اجرا بگذارد،‌ هیچ‌گونه پیشنهادهایی را که برخلاف سیاست بیطرفی یا حق حاکمیت دولت باشد، نمی‌تواند بپذیرد.
مکاتبات مشابهی نیز بین سفارت شوروی در تهران و وزارت امور خارجه ایران صورت گرفت که بیانگر عزم جدی متفقین برای اشغال بود و به نظر می‌رسید طرح اشغال ایران قبلاً ریخته شده است و مکاتبات و تذکاریه‌ها اقدامات ظاهری برای متقاعد کردن افکار عمومی جهانی و ایرانیانی بوده است که از حکومت رضاشاه ناخرسندی‌ها و عقده‌های درونی فراوانی در دل داشته‌اند. در واقع آشنایی انگلیسی‌ها با مسائل جامعه ایران در آن زمان و اطلاع‌شان از تنفر مردم از اقدامات رضاشاه موجب شد بر روی احساسات ایرانیان موج سواری کنند.
آنچه در موضوع آلمانی‌های مقیم ایران جالب است این است که رسانه‌های شنیداری و نوشتاری و مطبوعاتی انگلیس و شوروی و سفارتخانه و کنسولگری‌های آنها در تهران و شهرهای ایران و همچنین در عرصه بین‌المللی به صورت هماهنگ و در حجم زیاد به تبلیغ و بزرگ‌نمایی خطر و حتی تعداد آلمانی‌ها پرداختند و در حالی که بر اساس گزارش‌های رسمی تعداد آنها بین 700 تا 800 نفر بیش نبوده در برخی اخبار و گزارش‌ها تعداد را بین سه تا پنج هزار نفر نیز اعلام می‌کردند. آلمانی‌های مقیم ایران خود به چندین گروه مختلف تقسیم می‌شدند: نمایندگان سیاسی، کارشناسان فنی، گردشگران و بازرگانان. جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه در زمان اشغال ایران در شهریور 1320 در مورد بهانه بودن موضوع حضور آلمانی‌ها در ایران می‌گوید:
بهانه را حضور آلمانی‌ها در ایران قرار دادند. خود بولارد در مجلس انگلستان گفت: آلمان‌ها در ایران سه دسته بودند: یک دسته فنی بودند و یک دسته مأمور سفارت و دسته سوم سیاح. به نظر من احصائیه بولارد درست بود؛ زیرا فهرست اسامی همه آلمانی‌ها در دست ما بود و همه تحت مراقبت بودند و عده آنان از هفتصد و چهل نفر تجاوز نمی‌کرد. آمار بولارد نیز با آمار ما مطابق بود ولی عده گروه‌ها چهار بود: یکی مأموران سیاسی که چون ما کشور بی‌طرف بودیم نمی‌توانستیم متعرض آنها بشویم. گروه دیگر افراد فنی که در کارخانه‌هایی که از آلمان خریده بودیم کار می‌کردند. قرار ما این بود که این گروه بیایند و کارخانه‌ها را نصب کنند و چند ماهی کار بکنند تا ببینیم کارخانه خوب کار می‌کند یا نه؟ آن وقت باقی پولشان را بدهیم و آنها را به کشورشان برگردانیم. گروه سوم کسانی که رسماً در خدمت دولت ایران و مستخدم ما بودند، و دسته چهارم جهانگردان و سیاحان که حداکثر می‌توانستند سه ماه اجازه توقف داشته باشند....
این بهانه‌های کوچک بی‌آن که اصلاً مهم باشد به صورت یک بهانه عمده در آمد در حالی که از بیخ بی‌اساس بود. همان موقع که می‌گفتند عده آلمان‌ها در ایران زیاده از اندازه است ما صورت برداشتیم و بعد درصدد برآمدیم که همه را تحت مراقبت داشته باشیم. به سفیر آلمان نیز گفته بودیم که زمان جنگ است و باید مراقب اعمال خود باشند. به شهربانی دستور داده شده بود اقامت کسانی را که برای سیاحت آمده‌اند تجدید نکند و هر کس سه ماه مانده، باید از ایران خارج شود. به مأموران فنی هم گفته بودیم که دیگر نیازی به وجودشان نیست و مراجعت کنند. وقتی حضرات ملاحظه کردند که موجبات بهانه‌جویی منتفی شد با عجله و شتاب تمام دست به آن اقدام ناجوانمردانه زدند تا بتوانند روسیه را مجهز و مسلح سازند و از فشار آلمان در غرب اروپا بکاهند، نه آن که چند آلمانی را بیرون کنند.
در نهایت نیز با وجود اعلام آمادگی ایران برای اخراج آلمانی‌ها، سفیران شوروی و انگلیس ساعت چهار و پانزده دقیقه بامداد 3 شهریور 1320 به دیدار نخست‌وزیر ایران رفتند و طی یادداشت‌های مشابهی اعلام کردند ارتش‌های شوروی و انگلیس از مرزها گذشته و وارد خاک ایران شده‌اند. نکته‌ای که تمام ادعاهای انگلیسی‌ها را در مورد توجیه اشغال ایران رد می‌کند این است که اسناد فاش شده خودشان نشان می‌دهد مقامات نظامی و سیاسی آن کشور بدون این که فرصت کافی برای تصمیم‌گیری در اختیار ایران قرار دهند و بدون این که منتظر نظر دولت ایران باشند، بعد از تسلیم چند یادداشت و اولتیماتوم و علی‌رغم آمادگی ایران برای پذیرش خواست‌های آنان، بلافاصله ایران را اشغال کردند؛ زیرا واهمه داشتند که در صورت طولانی شدن کار، ایرانیان دست به اقداماتی بر ضد منافع آن کشور، به ویژه در مناطق نفت‌خیز بزنند. ژنرال ویول، در تلگرامی به تاریخ 2 اوت 1941/11 مرداد1320 به وزارت خارجه انگلیس می‌نویسد:
شما توجه خواهید داشت که از نقطه‌نظر نظامی، شرایط و زمان اولتیماتوم به ایران باید دقیقاً تعیین شود. آنها اقدام به تهیه تدارکات تدافعی [بر علیه انگلستان] می‌کنند و احتمالاً در تأسیسات نفتی و سیستم کشتیرانی (در خلیج فارس- خرمشهر- شط‌العرب) خرابکاری می‌کنند.
محمد ساعد‌مراغه‌ای، سفیر وقت ایران در شوروی در گزارشی در مورد احضارش به کاخ کرملین در نیمه شب سوم شهریور برای اعلام اشغال ایران از طرف نیروهای متفقین و دلایل آن، می‌نویسد مولوتف، وزیر خارجه شوروی به وی گفت:
... نظر به این که عده بسیار مهمی از عمال آلمانی به عناوین مختلفه در ایران بر علیه دولت شوروی و متحدش انگلستان مشغول دسیسه و تحریکات می‌باشند و دولت ایران به یادداشت‌های دوستانه انگلیس و شوروی وقعی نگذاشته و چنان که تقاضا شده بود اقدامی در اخراج آنان از خاک ایران به عمل نیاورده و بلکه رویه خصمانه هم نسبت به ما و انگلیسی‌ها اتخاذ نموده است دولت شوروی طبق ماده شش قرارداد مودت 1921 به ارتش سرخ امر داده است که وارد خاک ایران شوند. و مخصوصاً خاطرنشان می‌نمایم که این اقدام دولت شوروی به هیچ وجه بر علیه ملت ایران نبوده و به محض این که عللی که این اقدام را ایجاب نموده‌اند از میان برداشته شود ارتش شوروی فوراً ایران را تخلیه خواهد کرد...  
گرچه انگلیس و روسیه شوروی هم زمان و با یک انگیزه و بعد از تسلیم یادداشت‌های کاملاً مشابه ایران را اشغال کردند، روس‌ها تجاوز خود را به قرارداد مودت 1921 مربوط کردند، ولی انگلیسی‌ها حتی بدون چنین مستمسکی اقدام به اشغال ایران کردند و خلاصه آن قدر دروغ گفتند که بارها به تناقض‌گویی افتادند و برای پوشش دروغ بزرگ خود ده‌ها دروغ دیگر را نیز به هم بافتند. مثلاً کنسولگری انگلیس در شیراز علاوه بر اقدامات سفارتخانه انگلیس در تهران، خودش نیز پس از اشغال ایران با استانداری فارس و مطبوعات محلی شیراز وارد مکاتبه و مذاکره برای توجیه اشغال ایران شد و سعی کرد همه تقصیرهای منتهی به اشغال را به گردن دولت ایران بیندازد،  یا چرچیل در بخشی از سخنرانی خود در 22 شهریور 1320 در رابطه با ایران گفت:
راجع به ایران؛ برای رساندن قوا و مهمات از انگلستان به روسیه سه راه موجود است: یکی راه قطب شمال از طریق آرخانگل، دیگری راه شرق اقصی از طریق ولادی‌وستک، سوم از طریق ایران که فاصله پانصد مایلی بین خلیج‌فارس و بحر خزر می‌باشد. از مدت‌های دراز آلمان‌ها با حقه‌بازی‌های مخصوصشان در ایران مشغول بوده‌اند. سیاحان و اشخاص فنی و دیپلومات‌های آلمانی مشغول اغواء و زیر پا نشستن مردم و دولت شاهنشاهی ایران بوده‌اند که یک عده ستون پنجم در ایران ایجاد کنند که بر حکومت تهران تسلط داشته و نه فقط چاه‌های نفت را اشغال و منهدم کنند- چاه‌های نفتی که حائز عواید بزرگ و مهم بود و من شخصاً به آن نهایت اهمیت را می‌دهم- بلکه در نظر داشتند که مطمئن‌ترین و کوتاه‌ترین طریق را که ما می‌توانیم به روسیه برسیم ببندند. بنابراین ما لازم دیدیم مطمئن شویم که این اقدامات به جایی نرسد و در نتیجه ما اخراج آلمانی‌ها را از دولت ایران خواستیم. وقتی که با فشار محلی دولت ایران درخواست ما را اجرا نکرد قشون روس و انگلیس با قوای کافی و در حقیقت با قوای عظیم از جنوب و شمال وارد ایران شدند...  
در روزهای پس از اشغال نیز با وجود اعلام رسمی ترک مخاصمه از سوی دولت ایران، ‌نیروهای شوروی و انگلیس تا زمانی که به مناطق از پیش تعیین شده نرسیدند، به پیشروی خود ادامه دادند.
رفتار و ادبیات به کار رفته از سوی انگلیسی‌ها در مورد دولت ایران در موضوع درخواست اخراج آلمانی‌ها طوری بود که در هر صورت راه را برای اعمال فشار بر ایران هموار می‌کرد. خواسته به صورتی بود که انجام یا عدم انجام و یا انجام ناقص آن در مرحله اثبات تفاوت چندانی نداشت و بستگی به نظر انگلیسی‌ها داشت که آن را بپذیرند یا نه. برای ایران غیرممکن و غیرعملی بود که ظرف مدت حداکثر 13 روز چهار پنجم آلمانی‌ها را که غالباً کارشناسان فنی و اقتصادی بودند بدون امکان جایگزینی سریع و برخلاف سیاست بیطرفی و بر خلاف معاهده موجود میان دو کشور اخراج کند. در هر حال رضاشاه باید این نکته را در نظر می‌داشت که نفت جنوب ایران تا چه اندازه‌ای برای انگلیسی‌ها ارزش داشت و هیچ بدیلی به جای آن وجود نداشت. در ضمن اگر چند صد نفر یا با پذیرش اغراق ادعا شده چند هزار آلمانی، آن همه خطرناک بودند که می‌توانستند سرنوشت جنگ  دوم جهانی را از طریق اقدامات خرابکاری در ایران به سود آلمان و متحدان آن تغییر دهند، در آن صورت متفقین در مقابل ده‌ها میلیون آلمانی چطور مقاومت می‌کردند و در نهایت نیز پیروز شدند؟
با توجه به این حقیقت و اظهارات صریح مقامات انگلیسی طرح خطر آلمانی‌ها مناسب‌ترین و کارسازترین دستاویز برای هرگونه برخورد با ایران و اقدام به اشغال آن بود که همین‌طور هم شد.

اهمیت اشغال ایران برای انگلیسی‌ها
برای انگلیسی‌ها حفاظت از چاه‌های نفت ایران و جلوگیری از دستیابی آلمان‌ها به چاه‌های نفت قفقاز اهمیتی کاملاً حیاتی داشت. دلیل عمده اتحاد آنها با شوروی نیز در واقع همین مسئله بود. این اهمیت در صورت شکست شوروی از آلمان و پیشروی آلمان در قفقاز نیز به صورت دیگری مطرح بود؛ بدین ترتیب که اگر انگلیس نمی‌توانست مانع از دستیابی آلمانی‌ها به چاه‌های نفت قفقاز شود با استقرار نیروی هوایی در نزدیک‌ترین نقطه در خاک ایران، چاه‌های مذکور را بمباران و نابود می‌کرد و امتیاز بزرگی را از دست آنها می‌گرفت  در این زمینه انگلیسی‌ها طرحی به عنوان «طرح قفقاز» را دنبال می‌کردند.
پس از مسئله نفت، راه‌های ترانزیتی ایران که راهی بدون انقطاع و امن بود، مهم‌ترین هدف بود. اما انگلیسی‌ها برای جلب ‌نظر موافق روس‌ها، اهمیت راه‌های ایران را به عنوان مهم‌ترین عامل برای ضرورت اشغال ایران مطرح کردند.
مهار توسعه‌طلبی روس‌ها در قلمروهای شمالی ایران، هدف دیگر انگلیسی‌ها بود. آنها می‌خواستند به زبان و روش‌های دیپلماتیک و سیاسی این سیاست خود را اجرا کنند؛ لذا علیرغم این که هیچ اعتمادی به روس‌ها در مورد سیاست آن کشور در ایران نداشتند، با در نظر گرفتن شرایط بین‌المللی همواره سعی کردند ظاهر دوستانه خود را در قبال روس‌ها حفظ کنند. چنان که در دوره پس از اشغال ایران دیده می‌شود انگلیسی‌ها برای تحقق خواسته خود در این زمینه تلاش کردند به بهانه نیاز روس‌ها به نیروهای خود در جبهه مقابله با آلمان، آن کشور را متقاعد کنند که نیازی به حضور نظامی‌شان در ایران نیست و انگلیسی‌ها حاضرند در این زمینه به آنها در ایران کمک کنند. در یکی از نامه‌های چرچیل به استالین این موضوع به وضوح بیان شده است:
تنها نفعی که ایران برای ما دارد اینست که به ما اجازه می‌دهد سدی در برابر پیشروی آلمان‌ها به طرف مشرق ایجاد کنیم و سپس کمک‌های لازم به شما را به منطقه دریای خزر برسانیم.
اگر شما می‌خواهید از پنج یا شش لشکری که در ایران دارید برای جنگ در جبهه روسیه استفاده کنید ما مسئولیت حفظ نظم را در سراسر ایران و بهبودی وضع راه‌های این کشور را به عهده می‌گیریم. من از طرف بریتانیا قول می‌دهم که ما با قبول این مسئولیت به هیچ‌وجه قصد نداریم چه در هنگام جنگ و چه پس از آن امتیازاتی در ایران به ضرر منافع دولت شوروی برای خود به دست آوریم. 
چرچیل پس از ترک مقاومت از سوی ایرانی‌ها، نامه‌ای به تاریخ 30 اوت 1941/8 شهریور 1320 به استالین می‌نویسد و در آن نامه نیز سعی می‌کند هدف از اشغال ایران را دستیابی به راه‌های مواصلاتی ایران قلمداد کند و هرگونه اقدام نظامی، از جمله اشغال پایتخت ایران را ضروری نمی‌داند و بر ضرورت تکمیل راه‌آهن ترانزیتی از خلیج فارس به دریای خزر تأکید می‌کند. وی در همین نامه در واقع به قدم بعد از اهداف اشغال ایران، یعنی بستن قرارداد اتحاد با ایران به جای ادامه جنگ با آن اشاره می‌کند تا ضمن مهار توسعه‌طلبی حال و آینده شوروی از همه امکانات و فرصت‌های موجود برای مهار پیشروی آلمان در جنگ با شوروی استفاده کند:
ما بسیار خوشحال شدیم که ایرانی‌ها اعلام کردند از هرگونه مقاومت خودداری خواهند کرد. منظور ما از ورود به ایران، علاوه بر حفظ امنیت چاه‌های نفت این بود که راه جدیدی برای ارتباط با شما پیدا کنیم که امکان قطع شدن نداشته باشد. بدین منظور ما باید کار راه‌آهنی که خلیج فارس را به دریای خزر متصل می‌کند توسعه دهیم و با وارد ساختن لوازم راه‌آهن از هند به ایران این نقشه را عملی سازیم. وزیر خارجه ما نوع قراردادی را که ما باید با ایران ببندیم به سفیر شما اطلاع داده تا به نظر شما برساند، به نحوی که ایران را دشمن خود نکنیم و مجبور نباشیم برای حفظ راه‌آهن ایران چندین لشکر خود را در این کشور نگاه داریم. خواروبار را از هند وارد ایران خواهیم کرد و اگر ایرانی‌ها تسلیم شدند پرداخت عواید نفت را از سر خواهیم گرفت. ما به پیشقراولان خود فرمان خواهیم داد که به پیشروی ادامه دهند و در نقطه‌ای که از طرف رؤسای نظامی تعیین خواهد شد، در منطقه‌ای بین همدان و قزوین به نیروهای شما متصل شوند. لازم است به دنیا اعلام کنیم که نیروهای انگلیسی و شوروی با یکدیگر ارتباط پیدا کرده‌اند. به عقیده ما، بهتر است فعلاً هیچ‌یک از ما وارد تهران نشود؛ زیرا آنچه ما می‌خواهیم فقط استفاده آزادانه از راه ترانزیتی است.
جلوگیری از تکرار اقدامات آلمانی‌ها در عراق و سوریه در ایران نیز از سایر علل اشغال ایران از سوی متفقین، به ویژه انگلیسی‌هاست. روزنامه انگلیسی ایونینگ استاندارد، چاپ لندن چند روز قبل از حمله متفقین به ایران نوشت:
ایران حلقه مهمی میان روس و انگلیس می‌باشد و نمی‌توان آرام نشست تا در ایران هم مانند عراق فتنه برپا شود و روس و انگلیس می‌توانند با کمک همدیگر در ایران کار کنند. این مسلم است که آلمان‌ها تا چند روز دیگر دست به اقدامات مهمی خواهند زد؛ زیرا به خوبی از اوضاع باخبر هستند و از اهمیت نتیجه آگاه می‌باشند. آلمان چنین فکر می‌کند که اگر بتواند روسیه را محاصره کند به زودی آن را مغلوب خواهد کرد.
چرچیل در نامه‌ای به لرد بیوربروک به تاریخ 30 اوت 1941/ 8 شهریور 1320 در مورد شوروی می‌نویسد:
انجام هرگونه کمک و مساعدتی به دولت شوروی وظیفه ما و به نفع ما است ولو اینکه برای اجرای این امر مجبور به فداکاری و از خود گذشتگی زیاد شویم.
در طرح دفاعی انگلیسی‌ها، در صورت شکست شوروی از آلمان‌، باز هم ایران در طرح دفاع از هندوستان موسوم به «دفاع در عمق» جایگاه ویژه‌ای داشت. مطابق این طرح می‌بایست نیروهای ارتش انگلیس در جبهه‌های دفاعی در فاصله هرچه بیشتر از مرزهای هندوستان، مثلاً عراق و ایران، یعنی جایی که امکان ایجاد ارتباط با ارتش امپراتوری در سایر مناطق خاورمیانه بیشتر بود، مستقر شوند. دولت هند انگلیس همچنین معتقد بود بعد از پیروزی آلمانی‌ها در قفقاز، انگلیس باید جبهه جدیدی در ایران به وجود آورد. در مجموع، می‌توان گفت مقامات سیاسی و نظامی انگلیس در طرح‌های نظامی و دفاعی خود ایران را «جبهه تعیین‌کننده سرنوشت» برای منافع و موقعیت کشورشان تلقی می‌کردند و معتقد بودند تصمیم نهایی در مورد سرنوشت نهایی جنگ جهانی دوم در همین جبهه، یعنی خاک ایران گرفته خواهد شد.
دلیلی که دست کم برخی مقامات انگلیسی در اوایل حمله آلمان به شوروی برای اعمال فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی به جای فشارهای سیاسی برای جلب نظر موافق دولت ایران برای همکاری مؤثر با متفقین اعلام و پیشنهاد می‌کردند، این بود که دولت ایران دو بار- در ابتدای جنگ جهانی دوم و پس از حمله آلمان به شوروی- رسماً اعلام بیطرفی کرده بود؛ لذا اشغال نظامی از نظر افکار عمومی ایرانیان و سایر ملل جهان، از جمله آمریکایی‌ها قابل پذیرش و پسندیده نبود و حتی ممکن بود در جهان اسلام احساسات ضدانگلیسی را دامن بزند.  ولی چنان که گفته شد انگلیسی‌ها برای حفاظت از امپراتوری جهانی خود از هیچ اقدامی فروگذار نکردند و مناسب‌ترین تصمیم را با پذیرش همه پیامدهای احتمالی آن اتخاذ و اجرا کردند.

آیا امکان اشغال نشدن ایران در جنگ جهانی دوم وجود داشت؟
این سئوال همواره مطرح بوده است که آیا امکان اشغال نشدن ایران در جنگ جهانی دوم وجود داشت؟ به عبارت دیگر، متفقین و به ویژه انگلیسی‌ها گزینه دیگری که جایگزین اشغال ایران شود پیش روی خود داشتند؟ اگر در آن زمان بهانه‌ای به نام فعالیت ستون پنجم آلمان در ایران وجود نداشت، آیا ایران اشغال نمی‌شد؟ آیا انگلیسی‌ها از ابتدا درصدد اشغال ایران بودند یا اشغال یکی از چندین گزینه پیش رو بود؟ و سؤالات دیگری از این قبیل.
آن چه از اسناد و مدارک قابل دسترس و خاطرات انتشار یافته رجال سیاسی ایران و کشورهای متفقین و در موارد معدودی از مکاتبات سران شوروی و انگلیس و نمایندگان سیاسی و نظامی آن دو کشور برمی‌آید، در هفته‌های اولیه تغییر استراتژی متفقین، در مکاتبات و مذاکراتی که آنها با مقامات ایرانی یا بین خودشان داشته‌اند به فشارهای اقتصادی و تحریم اقتصادی، و سپس تهدید نظامی برای همراه ساختن یا تسلیم رضاشاه متوسل شده‌اند. ولی به زودی به دلیل محدودیتی که از نظر زمان داشته‌اند و قریب‌الوقوع بودن خطر آلمان نازی را پیش روی خود حس می‌کردند، اشغال نظامی ایران را در دستور کار خود قرار دادند و آن را به اجرا درآوردند.
به عبارت دیگر، اقدامات اقتصادی، تهدید نظامی، تغییر پادشاه ایران و اشغال نظامی گزینه‌هایی است که مرحله به مرحله مطرح شده است. گرچه به صورت مرحله به مرحله اجرا نشده ولی در بسیاری از موارد با هم متقارن و متوازی بوده‌اند. مثلاً در تاریخ 12 تیر 1320 آنتونی ایدن، وزیر خارجه انگلیس با پیشنهادهای مربوط به عملیات نظامی مشترک انگلیس و شوروی در ایران موافق نبود. در حالی که هیو دالتون، وزیر اقتصاد جنگی انگلیس، در 15 تیر عملیات مشترک نظامی در ایران را پیشنهاد می‌کرد.  ژنرال ویول، فرمانده نیروهای انگلیس در هند، که پاک کردن ایران از نیروهای آلمانی را برای دفاع از هند ضروری می‌پنداشت و احتمال وقوع حوادثی نظیر وقایع عراق را غیرمحتمل نمی‌دانست، اعمال حداکثر فشار و تغییر دولت را پیشنهاد می‌کرد.  اما بولارد، وزیرمختار انگلیس در ایران در 20 تیر 1320 به وزارت خارجه انگلیس می‌نویسد:
گرچه مطمئنیم که ستون پنجم آلمان در ایران مشغول فعالیت است، ولی به گونه‌ای شگفت‌انگیز نمی‌توانیم برای اثبات آن شواهد کافی نشان دهیم! به نظر من، به جای اعزام نیرو به ایران، یا هرگونه تهدید نظامی، بهتر است تهدید به تحریم اقتصادی را به عنوان پشتوانه یادداشت پیشنهادی در نظر گرفت. من تمام کوشش خود را به کار خواهم برد تا با شاه ایران دیدار و درباره خطر آلمانی‌های مقیم ایران با وی گفت و گو کنم. 
در 23 تیرماه مقامات روسی و انگلیسی توافق کردند که نخست یک اقدام مشترک دیپلماتیک نسبت به دولت ایران به عمل آورند و سپس در مرحله بعد و البته در صورت لزوم، فشار اقتصادی هم به آن افزوده شود. کریپس و ویول معتقد بودند سیاست دولت ایران کش دادن موضوع و در اختیار داشتن زمان کافی برای تصمیم‌گیری است تا شاید در این مدت سرنوشت جنگ و چشم‌انداز آن مشخص‌تر شود تا بر اساس آن در سیاست بیطرفی خود تجدیدنظر کنند ولی سیاست تعلل و تردید به هیچ‌وجه به سود انگلیس و متفقین نیست و بایستی هرچه سریع‌تر و زودتر فشار سیاسی و نظامی را بر ایران وارد آورد.
در 28 تیر سر هوراس سیمور، معاون وزارت خارجه بریتانیا اطمینان داد تعلل انگلیس به معنی مماشات با ایران نیست، بلکه امکانات و مقدورات نظامی موجود در ایران و عراق باعث تعویق در وارد آوردن فشار لازم به ایران است و به محض فراهم شدن زمینه اقدام لازم انجام خواهد شد.
در هر صورت شوروی و بریتانیا در سحرگاه روز 25 اوت 1941/3 شهریور 1320، تنها یازده روز بعد از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس و روزولت،‌ رئیس جمهور آمریکا، آزادی، استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای کلیه ملل جهان شناخته بودند، مرزهای کشور بیطرف ایران را از شمال و جنوب به طور همزمان مورد تعرض و تجاوز قرار دادند و به شیوه صددرصد خصمانه دولت و ارتش ایران را زیر ضربات خردکننده نیروهای نظامی خود وادار به شکست و تسلیم نمودند. در واقع می‌توان گفت در صورت شکست شوروی از آلمان، امپراتوری جهانی انگلیس به شکلی جدی در خطر می‌افتاد؛ ‌و اشغال ایران از همین رو ضرورت داشت؛ بنابراین سیاست خارجی ایران در نهایت فقط می‌توانست تغییرات اندکی در آن ایجاد کند و اشغال به صورت کم‌هزینه‌تر و آسیب‌های کمتری صورت گیرد. جلال عبده ضمن برشماری علل توجه متفقین به ایران می‌گوید:
هنگامی که به نمایندگی تهران در مجلس انتخاب شده بودم و برای به دست آوردن علل حمله به ایران،‌ توسط کمیسیون خارجه مجلس به اتفاق چند نفر دیگر از جمله دکتر رضازاده شفق برای بررسی پرونده‌های موجود در وزارت امور خارجه مأموریت داشتیم، به اسنادی برخوردیم که حاکی از آگاه کردن سفیر ایران در مسکو (محمد ساعد) ‌شاه را از مقاصد شوروی و انگلیس بود.
توضیح آنکه به آقای ساعد سفیر ایران در شوروی از تهران دستور رسیده بود که به سفیر آمریکا بگوید که: ایران در مقابل هرگونه تجاوز ایستادگی خواهد کرد و محمد شایسته وزیرمختار ایران در آمریکا برحسب محتویات پرونده به دستور وزارت امور خارجه ایران مشابه این مطلب را به وزارت امور خارجه آمریکا اعلام نموده بود. و این را اضافه کنم که هنگام مراجعه به پرونده امر، در وزارت امور خارجه، به تلگرافی که ساعد پیرامون امکان حمله نیروی اتحاد شوروی به ایران به دولت وقت گوشزد کرده بود، برخوردیم. شاه نیز از مفاد آن بی‌اطلاع نبود، ولی ترتیب اثر به مفاد تلگراف نداده بود.
گفته می‌شد که هرگاه دولت ایران با درخواست انگلیس و روسیه موافقت می‌نمود،‌ از اشغال ایران صرف‌نظر می‌شد، ‌اما به نظر می‌رسید که در هر حال در صورت پیشرفت آلمان در قفقاز به صورتی اشغال سرزمین ایران را عملی می‌کردند. گویا شاه به موفقیت هیتلر اطمینان داشت و با شخصیت‌های مجرب هم مشورت نمی‌کرد.

ضرورت و اهمیت انعقاد پیمان اتحاد با ایران برای متفقین در دوره پس از اشغال ایران
برای انگلیسی‌ها در آن برهة تاریخی جلب موافقت و همکاری ایران برای پیوستن به جبهة متفقین اهمیت فراوانی داشت که ‎بایستی به هر صورت ممکن تحقق می‌یافت. این ضرورت از زمانی پدید آمد که آلمان به شوروی حمله کرد و استراتژی انگلیس در قبال جنگ جهانی دوم تغییر یافت و کمک به شوروی برای مقابله با پیشروی آلمان و جلوگیری از دستیابی آن کشور به چاه‎های نفت منطقه و دستیابی احتمالی به مناطق سنتی نفوذ انگلیس، به ویژه ایران و هندوستان، به راهبرد اصلی سیاست خارجی آن کشور تبدیل شد. در اجرای این راهبرد تا جایی که به ایران مربوط می‎شد، ظاهراً پس از عدم اطمینان از تطابق کامل سیاست خارجی رضاشاه با متفقین و وجود نگرانی‎هایی در مورد همکاری و همراهی کامل وی با آن‎ها، تصمیم به نقض بی‎طرفی و اشغال نظامی ایران و تغییر پادشاه مستقر- رضاشاه- گرفتند.
به دنبال نقض بی‎طرفی و اشغال ایران از شمال توسط روس‎ها و جنوب توسط انگلیسی‌ها در سوم شهریور1320، ارتش رضاشاهی فروپاشید و در روز ششم شهریور دستور ترک مخاصمه و پایان مقاومت در برابر ارتش متفقین به نیروهای ایرانی صادر گردید. تسلیم ایران برای متفقین وضعیت جدیدی پدید آورد که تدابیر تازه‎ و نظم نوینی را برای حضور در ایران می‎طلبید. در دوره پس از اشغال نظامی ایران که با تغییر اجباری در رأس حکومت و انتخاب جانشینی همگام با انگلیسی‌ها همراه بود، برای متفقین اهمیت زیادی داشت که اوضاع در ایران طوری باشد که ضمن اطمینان به اوضاع داخلی ایران بتوانند همة توان و تلاش خود را برای مقابله با پیشروی ارتش آلمان نازی در شوروی بسیج کنند و در صورت پیشروی آلمان، مانع از دستیابی آن کشور به مناطق نفت‎خیز قفقاز و ایران شوند.
بنابراین، متفقین پس از اشغال ایران، نیازمند انعقاد قرارداد یا قراردادهایی برای جلب همکاری قانونی ایران، ولو پوشالی و ظاهری بودند تا ضمن تغییر عنوان اشغال نظامی به اتحاد، بتوانند با کمترین هزینه و مشکلات و مقاومت‎های احتمالی، اهداف و برنامه‎های خود را پیش ببرند. در صورت قبول شرایط و همگامی کامل رضاشاه، حتی در نظر داشتند او را حفظ و از وی حمایت کنند و پایتخت را نیز اشغال نکنند و ترجیح می‎دادند از نیروها و امکانات خود در جبهة شوروی استفاده کنند، ولی عدم اطمینانشان از همکاری کامل رضاشاه به علت بیم شدید وی از شوروی باعث شد پایتخت را نیز اشغال کنند تا رضاشاه را وادار به تسلیم به متفقین یا خروج از ایران نمایند که با استعفا و خروجش از ایران این مرحله به پایان رسید.
نقش انگلیس در طرح و تصویب پیمان اتحاد سه گانه
اسناد و مدارک منتشر شده و یا قابل دسترس در بایگانی‌ها نشان می‌دهد ابتکار عمل اشغال ایران و طرح انعقاد پیمان اتحاد متفقین با ایران از سوی انگلیسی‌ها بوده و روس‌ها هیچ تمایلی به انعقاد پیمان اتحاد با ایران نداشتند.
انعقاد پیمان بین متفقین و ایران در مطبوعات و اظهارنظرهای رسمی و غیررسمی حتی قبل از اشغال ایران نیز مطرح بوده ولی تا سوم شهریور 1320 چنین پیشنهادی به دولت ایران ارائه نشد. پس از اشغال ایران، بر مبنای استراتژی جدید متفقین ‌بایستی به سرعت پیمان اتحادی با ایران بسته می‌شد تا از همه امکانات و مقدورات نظامی و غیرنظامی آن در جبهه مقابله با آلمان در شوروی استفاده می‌شد. در بخشی از نامه نخست‌وزیر انگلیس به وزیرمختار آن کشور در ایران (ریدر ویلیام بولارد) به تاریخ 3 سپتامبر 1941/12 شهریور 1320 آمده است:
ما می‌خواهیم آنچه را که احتیاج داریم به وسیله انعقاد قراردادهایی با دولت ایران به دست آوریم و به هیچ‌وجه میل نداریم با آنها علناً دشمنی کنیم، ولی باید به هر ترتیبی شده تقاضاهای ما را برآورند. شما می‌توانید با تهدید ایرانی‌ها به این مسئله که تهران از طرف روس ها اشغال خواهد شد، تمام تقاضاهایی که ما داریم به آنها بقبولانید. نباید از تندرویها و سوءاستفاده‌های روس‌ها ترسید؛ زیرا تنها آرزو و خواست آنها این است که کمک‌هایی که از آمریکا می‌رسد به آزادی از ایران عبور داده شود.
انگلیسی‎ها در تکمیل اقدامات طراحی شدة خود، روس‎ها را نیز متقاعد کردند که با انعقاد قراردادی با ایران، می‎توانند نیروهای نظامی خود را شامل چندین لشکر از ایران خارج و به جبهة مقابله با آلمان‎ها منتقل کنند و مسئولیت حفظ نظم در سراسر ایران را به نیروهای انگلیسی بسپارند. در تاریخ 12 اکتبر 1941/20 مهر 1320 نخست‎وزیر انگلیس به استالین، رهبر شوروی می‎نویسد:
تنها نفعی که ایران برای ما دارد این است که به ما اجازه می‎دهد سدی در برابر پیشروی آلمان‎ها به طرف مشرق ایجاد کنیم و سپس کمک‎های لازم به شما را به منطقة دریای خزر برسانیم. اگر شما می‎خواهید از پنج یا شش لشکری که در ایران دارید برای جنگ در جبهة روسیه استفاده کنید ما مسئولیت حفظ نظم را در سراسر ایران و بهبودی وضع راههای این کشور را به عهده می‎گیریم. من از طرف بریتانیا قول می‎دهم که ما با قبول این مسئولیت به هیچ وجه قصد نداریم چه در هنگام جنگ و چه پس از آن امتیازاتی در ایران به ضرر دولت شوروی برای خود به دست آوریم.
در هر صورت لازم است هر چه زودتر یک قرارداد سه‎جانبه با ایران امضا شود تا به این ترتیب از وخامت وضع و توسعة اغتشاشات داخلی که منجر به قطع راه ارتباط با شما خواهد شد، جلوگیری به عمل آید...
یکی از علل اشغال ایران روی کار آوردن سلطانی مطیع‌تر و همسوتر از رضاشاه و نخست‌وزیری متمایل‌تر به همکاری بیشتر با متفقین بود تا به کمک آنها مرحله گذار از اشغال نظامی به اتحاد سیاسی به آسانی صورت گیرد. حمایت و مداخله مستقیم در انتخاب محمدرضا پهلوی به جای پدرش  و حمایت از نخست‌وزیری محمدعلی فروغی، راه را برای برآورده شدن خواست‌های متفقین تا حدود زیادی هموار کرد. محمدرضا پهلوی در مورد همسویی خود و فروغی با متفقین می‌گوید:
روزی که در سن بیست و دو سالگی مسئولیت تاج و تخت ایران را به عهده گرفتم خویشتن را با مشکلات فراوانی روبه‌رو یافتم. اولین اقدام من، تعیین سیاست خارجی جدید ایران بود؛ زیرا سیاست بی‎‎طرفی رسمی که پدرم اتخاذ کرد نتیجه سوء بخشیده و یک سیاست شکست خورده محسوب می‎‎گردید. من با کمال وضوح احساس کردم که همکاری با متفقین نه تنها غیرقابل اجتناب است،‌ بلکه اتخاذ چنین سیاستی بسیار لازم و به نفع کشور خواهد بود. خوشبختانه نخست‎‎وزیر جدید من،‌ محمدعلی فروغی که یکی از سیاستمداران و دانشمندان بنام ایران بود با تمام نظریات من در این مورد کاملاً موافق و همراه بود و به کوشش آن مرد مذاکرات به منظور انعقاد قرارداد اتحاد سه‎جانبه با انگلیس و روسیه به عمل آمد... .
وزیرمختار انگلیس در ایران نیز درباره همسویی و همکاری محمدرضا پهلوی با متفقین در مورد طرح پیمان سه‌گانه می‌گوید:
[محمدرضا پهلوی] صریحاً اظهار داشت که تمام کوشش خود را برای همکاری با متفقین به کار خواهد بست و با برخورداری از حمایت متفقین سعی خواهد کرد مانند یک پادشاه مشروطه در ایران سلطنت کند. به همین جهت بود که پس از چندی، متفقین تصمیم گرفتند روابط خود با ایران را بر روال و قاعدة معینی تنظیم کنند و بر همین اساس قرار شد پیمانی بین ایران و انگلیس و شوروی منعقد گردد که تنظیم متن آن را وزارت خارجة انگلیس تقبل کرد و بعد از کسب موافقت دولت شوروی با متن تهیه‎ شده، دو نسخه از آن را یکی برای من و دیگری برای سفیر شوروی در تهران ارسال داشتند تا مفاد آن را با دولت ایران در میان بگذاریم. 
چنان که قبلاً نیز گفته شد، دولت شوروی تمایلی به بستن قرارداد همکاری با ایران نداشت، اما انگلیسی‌ها از نیات و اهداف آن کشور آگاه بود و نیک می‌دانستند اتحادشان با شوروی نیز مقطعی و زودگذر است. بنابراین بهترین راه کار را در عقد پیمان اتحاد با ایران دیدند که در مفاد آن خروج نیرو‌های شوروی از ایران را نیز بگنجانند و در واقع آن کشور را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. گذشت زمان برداشت انگلیسی‌ها از اهداف روس‌ها را ثابت کرد، به طوری که علیرغم تعهداتشان در پیمان سه گانه و اعلامیه کنفرانس تهران و قولهای مکررشان در مذاکرات گوناگون، پس از پایان جنگ جهانی دوم حاضر به تخلیه ایران نشدند و از این رهگذر بحران‌های بزرگی بر دولت و ملت ایران تحمیل کردند. بولارد در مورد موضع مقامات شوروی در مورد پیمان سه گانه می‌گوید:
تصور من این بود که هنگام مذاکره با دولت ایران در مورد این پیمان، اسمیرنف [سفیر شوروی در ایران] با من همراهی خواهد کرد، ولی او چون هیچ نظر مشخصی در این باره نداشت، از شرکت در مذاکرات خودداری کرد و ناچار من به تنهایی به مذاکره با مقامات ایرانی پرداختم، تا آن گاه که نتیجة بررسی‎ها و متن مورد توافق را به اطلاع اسمیرنف برسانم. البته من به یاد نمی‎آورم که اسمیرنف اعتراض و یا انتقاد قابل توجهی نسبت به آن‎چه که بین من و کمیتة ایرانی مأمور بررسی پیمان- پس از جلسات طولانی- توافق شد، به عمل آورده باشد. به همین جهت پس از آن‎که متن این پیمان مورد تأیید دو دولت انگلیس و ایران قرار گرفت، بلافاصله دولت شوروی نیز موافقت خود را با آن اعلام داشت. با توجه به اقدامات بعدی شوروی در ایران، شاید بتوان حدس زد که اصولا چون دولت شوروی برای این پیمان اهمیتی قائل نبوده، زحمت بررسی آن را نیز به خود نمی‎داده است.
موقع بررسی متن پیمان اتحاد سه کشور، پیشرفت مذاکرات من با مقامات ایرانی خیلی به کندی پیش می‎رفت و دلیل آن هم- به گمان من- اصرار دولت انگلیس به قبولاندن متن تهیه‎ شده به دولت ایران بود، بدون آن‎ که لزوم انجام اصلاحاتی در آن مورد نظر قرار گرفته شده باشد. از سوی دیگر نیز ایران مجبور بود متن این پیمان را به تصویب مجلس هم برساند و انجام این کار در حالی که اغلب وکلای مجلس و افکار عمومی مردم هنوز به شدت تحت‌تأثیر عملیات آلمان نازی و پیشرفت‎های سریعش در داخل خاک شوروی قرار داشتند، امری مشکل به نظر می‎آمد.
مکاتبات چرچیل با استالین نیز نشان می‌دهد شوروی مایل به انعقاد پیمان‌نامه با ایران نبوده و چرچیل با ترسیم اوضاع داخلی ایران به عنوان وضعیت خطرناک و احتمال شورش عشایر بر ضد متفقین و عواقب زیانبار آن، سعی می‌کند استالین را به بستن قرارداد اتحاد با ایران راغب کند:
من آرزومندم با ایران [قرارداد] اتحادی منعقد کنیم و در این کشور همکاری نزدیک و دوستانه‎ای با نیروهای شما برقرار سازیم. علایمی در دست است که نشان می‎دهد در قبایل ایران اغتشاش‎هایی به وقوع خواهد پیوست و قدرت حکومت مرکزی از هم خواهد پاشید. اگر این اغتشاشات دامنه پیدا کند، ما باید از نیروهای خود برای از میان بردن آن استفاده کنیم، و نقل و انتقال مهمات و خواربار ایشان در راه‌های شوسه و راه‎آهن مانع از رساندن کمک به شما خواهد شد، در حالی که منظور اصلی ما این است که تا حد ممکن میزان استفاده از راه‌های ایران را برای انتقال آنچه می‎خواهیم به شما برسانیم، بالا ببریم. هدف اصلی ما باید این باشد که ایرانیان را وادار سازیم نظم را در داخل کشور خود حفظ کنند تا ما به جنگ ادامه دهیم. دستورهایی که آن‎ جناب در این خصوص داده‎اید وضع ما را در این صحنه، که از جهت عملیات نظامی در درجة دوم اهمیت قرار دارد، بهبود خواهد بخشید.

پیمان اتحاد سه گانه؛ استراتژی یا تحمیل؟
با استراتژی جدید متفقین و اشغال ایران، پادشاه ایران مجبور به ترک تاج و تخت و تبعید از کشور شد؛ و حتی محل تبعیدش را نیز انگلیسی‌ها انتخاب نمودند. این موضوع به خودی خود بارزترین دلیل و نشانه تحمیلی بودن اوضاع پدید آمده برای کشور ایران بود.
بر اساس حقوق بین‌الملل تغییر رئیس حکومت یک کشور مستقل به دست قوای خارجی اقدامی غیرقانونی است و هر نوع قرارداد یا معاهده‌ای با کشوری در این شرایط غیرقانونی و تحمیلی است. این بند از حقوق بین‌الملل کاملاً در مورد ایران زمان اشغال متفقین صدق می‌کند. 
نکته مهم و دلیل دیگری که تحمیلی بودن قرارداد را نشان می‌دهد، این است که موافقت یا مخالفت روس‌ها برای ‌انگلیسی‌ها اهمیت نداشت و منتظر تأیید و تصویب پیمان اتحاد از سوی دولت و مجلس شورای ملی هم نبودند، بلکه اهداف و برنامه‌های از پیش طراحی شده خود را پیش می‌بردند و در ضمن به دولت ایران فشار می‌آوردند تا هرچه زودتر پیمان را تصویب کند. محمدعلی فروغی نیز در زمان بررسی طرح پیمان اتحاد در مقابل اعتراض‌های نمایندگان گفت، بخش‌های مهمی از متن پیمان قبل از تصویب از سوی انگلیسی‌ها اجرا شده است. لذا نمایندگان مجلس و دولت چاره‌ای جز تصویب آن نداشتند.
در اسناد، گزارش‌ها و نیز مکاتبات تقی‌زاده (وزیرمختار ایران در لندن) به تحمیلی بودن پیمان سه‌گانه و ادبیات تحمیلی و استعماری حاکم بر اظهارنظرها و مکاتبات مقامات انگلیسی اشاره شده است. در بخشی از نامه وزیر امور خارجه (علی سهیلی) به تقی‌زاده در مورد طرح پبشنهادی از سوی انگلیس درباره پیمان اتحاد سه‌گانه و مذاکره‌ای که در این زمینه با وزیرمختار انگلیس در ایران داشته، آمده است:
... ضمن مذاکرات، وزیرمختار انگلیس اظهار داشت باید جواب رد و قبول را در ظرف بیست‌وچهار ساعت بدهد امروز نظر دولت شاهنشاهی را این طور به او ابلاغ نمودم: با این که دولت شاهنشاهی ایران در مقابل تبلیغات دشمنان شما در محظور است و به واسطه اعلان آزادی در کشور افکار عامه را باید کاملاً رعایت کند و با این که خیلی از مردم  مخالف با انعقاد این عهدنامه هستند و معتقدند با بودن این عهدنامه در صورت نزدیکی آلمان، خاک ایران به خاک و خون کشیده خواهد شد و هیچ میل ندارند جزء متخاصمین قرار گیرند و با این که قوای مسلح شوروی در ایران اقداماتی کرده که موجب انزجار مردم را فراهم نموده‌اند و با این که فعلاً دولتین هرچه می‌خواهند می‌کنند، مع‌هذا برای این که دولت کنونی منافع کشور را از نزدیکی با انگلیس تشخیص داده است حاضر شده عهدنامه را امضاء کند به شرط این که تقاضاهای اساسی ایران هم پذیرفته شود تا بتواند در مقابل مجلس شورا از خود و از این عهدنامه دفاع کند. اگر بنا بشود به مباحثه و مذاکره در مواد نشوید و برای رد و قبول آن مهلت محدود معلوم کنید دولت ترجیح می‌دهد استعفا داده و از کار کناره‌گیری نماید. وزیرمختار باز یک رشته گلگی از تعویق کار نموده و گفت: اگر دولت ایران حاضر برای امضای این عهدنامه نشود ما این عمل دولت ایران را حمل بر خصومت می‌کنیم. بالاخره بعد از مذاکرات زیاد قرار شده است امروز با حضور خود آقای رئیس‌الوزراء جلسات دیگری تشکیل تا ببینیم کار به کجا می‌رسد. دولت از جنابعالی خواهش دارد با وزیر امور خارجه ملاقات، حسن نیت دولت ایران را خاطرنشان و اشکالات را گوشزد و بخواهید به مأمور خود دستور دهند با روح همکاری داخل مذاکره شود تا بتوان شاید به نتیجه رسید... ما در عین حال حاضریم قوای آنها در ایران باشد و راه‌های ایران را به اختیار آنها گذاشتیم و همه قسم مساعدت می‌کنیم، نمی‌توانیم قراردادی را امضا کنیم که منافع مردم و کشور محفوظ نماند. و با این که مخاطرات زیاد به ما روی خواهد داد و اگر این مهمانان نخوانده به ایران نیامده بودند قطعاً این مخاطرات متوجه ما نبود با این حال ما که حاضر به تحمل تمام این پیشامدها شده‌ایم دولت انگلیس هم باید موقع مشکل ما را از نظر دور ندارد و عهدنامه را طوری ببندد که ما بتوانیم حیثیت ایران و خودمان را محفوظ نگاه داریم و در غیر این صورت چاره نخواهیم داشت جز این که استعفا داده و آینده را هم نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم. آنچه فهمیده می‌شود روس‌ها به بستن این عهدنامه مثل انگلیسی‌ها علاقه نشان نمی‌دهند و در این عمل پیروی از نظر انگلیسی‌ها می‌کنند. بنابراین ما اگر بتوانیم انگلیسی‌ها را قانع کنیم مقصود حاصل است منتظر جواب فوری.
ولی مکاتبات بعدی نشان می‌دهد انگلیسی‌ها اصلاحات موردنظر ایران را نپذیرفته‌اند. سهیلی در نامه دیگری به تاریخ 13 آبان 1320 به این موضوع اشاره می‌کند و ضمن آن به تعدیات روس‌ها می‌پردازد:
... موارد اختلاف را به لندن مراجعه کرده‌اند. آنچه که ما خیلی اهمیت می‌دهیم [و آنها] هنوز قبول نکرده‌اند، دفاع ایران در مقابل هر دولت ثالثی است که آنها می‌خواهند محدود به آلمان و متحدین آن بکنند. این ترتیب نظر ما را تأمین نمی‌کند؛ تبدیل کلمه اتحاد به ائتلاف را هنوز جواب نداده‌اند؛ در باب امور اقتصادی اصولی را قبول می‌کنند ولی می‌خواهند موکول به قرارداد جداگانه و انعقاد آن را به بعد موکول کنند...؛ آنچه را که در ایران بسازند یا بیاورند باید بلاعوض بعد از جنگ به ما واگذار کنند. مطلب دیگر که مهم است عملیات روس‌ها در ایران است که متوالیاً کلیه اجناس و مال‌التجاره‌های مردم را از گمرکات شمالی به روسیه حمل می‌کنند، هرچه می‌گوییم و می‌نویسیم به جایی نمی‌رسد. به انگلیس‌ها هم شکایت می‌کنیم، می‌گویند زودتر قرارداد را ببندید تا ما هم بتوانیم به شما کمک کنیم.
این رفتار روس‌ها حقیقتاً دولت را در مقابل مردم به وضع بدی انداخته و حتی انگلیس‌ها را منفور کرده؛ هر روزی مراسلات تهدید‌آمیز و بی‌امضا به دولت می‌رسد. با این ترتیب به طور کلی از طرف مردم با بسته شدن قرارداد روی مساعد نشان داده نمی‌شود، بلکه روز به روز مخالفین آنها هم زیادتر می‌شود، تبلیغات آلمان‌ها و رادیو آلمان هم که به جای خود دامن به آتش می‌زند. با این وضعیت آیا جای آن نیست که دولت انگلیس جداً از عملیات روس‌ها جلوگیری کند و مسئول این همه اموالی که از ایرانیان برده‌اند کی است؟ با این عملیات چطور ممکن است دولت مدافع عقد قرارداد باشد؟ مخصوصاً خواهشمندیم این مراتب را مذاکره و نتیجه بگیرید. مذاکرات ما اینجا به جایی منتهی نشده، عده زیاد از صاحب‌منصبان ما را روس‌ها پس از ورود به ایران حبس کرده‌اند که تا به حال آزاد ننموده‌اند. کسان آنها هر روز داد و فریاد راه انداخته‌اند و ما را به ستوه آورده‌اند، پاسخ معلوم نیست. چرا آنها را آزاد نمی‌کنند؟
دولت انگلیس اگر با متحد خودش می‌خواهد زمینه صاف و روشنی در کارهای آنها در ایران پیدا شود باید قلب مردم را تسخیر کند نه این که به زور و مجانی بخواهند کار خودشان را پیش ببرند. این رویه ادامه نخواهد داشت و آقای فروغی هم ناچار به استعفا خواهد شد و معلوم نیست بعد از ایشان کار به کجا برسد؟ و آیا نفعی عاید حضرات خواهد شد؟
در حالی که پیمان اتحاد در مجلس ایران بررسی می‌شد، روس‌ها در قلمرو اشغالی خود به هر نوع تجاوز و تعدی دست می‌زدند و اقدام به مداخله آشکار در امور ایران می‌کردند. مثلاً در یکی از نامه‌های وزیر امور خارجه به وزیرمختار ایران در لندن در مورد اقدامات و تجاوزات روس‌ها در منطقه آذربایجان آمده است:
اطلاعات واصله از آذربایجان خیلی وخیم و ما را دچار زحمت کرده است. کردها و مسیحی‌های رضائیه جمعیتی به اسم کمیته نجات تشکیل داده، مأمورین دولت را تهدید به خروج کرده‌اند که کارها را خودشان عهده‌دار شوند. رئیس آگاهی و نظمیه و چند نفر دیگر را به قتل رسانده‌اند. کوپال حاکم آن جا را تهدید به قتل کرده‌اند. در ماکو مأمورین نظامی شوروی به ادارات دولتی اخطار کرده‌اند که خارج شوند و به جای آنها باید مأمورین ترک‌زبان گماشته، در بعضی نقاط مازندران اشرار دست به تعدی دراز کرده‌اند. در خلخال هم دسته‌های زیاد تشکیل و با مأمورین امنیه زد و خورد می‌کنند. تمام این وقایع ناشی از آن است که روس‌ها اجازه نمی‌دهند قوای نظامی ایران به قسمت‌های اشغال‌شده آنها برود... بدین ترتیب آذربایجان از دست ما خواهد رفت. هر چه با روس‌ها مذاکره می‌کنیم جواب می‌دهند که ما دخالت نداریم ولی از طرف دیگر این قبیل عملیات را هم مرتکب می‌شوند. اگر کار بدین ترتیب ادامه یابد ناچار خواهیم بود قوای نظامی اعزام داریم اگرچه روس‌ها ممانعت کنند؛ زیرا در غیر این صورت قسمتی از کشور خود را از دست خواهیم داد. جنابعالی با وزیر امور خارجه [انگلستان] مذاکره کنید، چاره بیندیشید. انگلیسی‌ها دست روس‌ها را به ایران باز کردند اقلاً حالا به ما کمک کنند. تبلیغات آنها هم در کمال قوت رواج دارد. روزنامه به زبان ترکی در تبریز و یک روزنامه بالشویکی در رشت منتشر می‌کنند. منتظر اقدامات جنابعالی هستیم. سهیلی.
موضوع دیگری که تحمیلی بودن رفتار متفقین را نشان می‌دهد این است که قبل از انعقاد و تصویب پیمان اتحاد، ایران را وادار به اخراج اعضای سفارت آلمان و متحدین آن، یعنی رومانی، ایتالیا و مجارستان نمودند. بر اثر اصرار متفقین، ‌وزارت امور خارجه ایران در تاریخ 20 شهریور 1320 یادداشت زیر را به سفارتخانه‌های کشورهای متحد آلمان تسلیم کرد:
تاریخ 20 شهریور 1320      یادداشت
سفارتخانه ایتالیا- تهران، ‌سفارتخانه رومانی- تهران، سفارتخانه مجارستان- تهران،‌ همان‌طور که حضوراً و در موقع خود به استحضار جناب وزیرمختار آلمان رسانده شد، دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان در تاریخ 15 شهریور رسماً به دولت ایران اعلام داشته‌اند که سفارتخانه‌های آلمان، ‌ایتالیا، ‌مجارستان و رومانی باید برچیده شوند و کارکنان آنها خاک ایران را ترک کنند. بنابراین، مراتب را به استحضار آن سفارت رسانده و ضمناً متذکر می‌گردد چون کارکنان آن سفارت، از جریان حادثه عبور قوای نظامی دولتین انگلیس و شوروی به خاک ایران و شرایطی را که به ایران تحمیل کرده‌اند،‌ استحضار دارند،‌ در این موقع زاید می‌داند به شرح واقعه بپردازد همین‌قدر اظهار تأسف دولت شاهنشاهی ایران را از این پیش‌آمد تجدید و ابلاغ می‌نماید.   
 وزیر امور خارجه. علی سهیلی
چنان که ملاحظه می‌شود در این سند رسمی وزیر امور خارجه ایران واژه تحمیلی را به کار برده و به تحمیلی بودن رفتار و اقدامات دولت‌های انگلیس و شوروی به وضوح اشاره می‌کند. نکته دیگر این که سند یاد شده با ابراز تأسف به پایان می‌رسد. در حالی که در عرف دیپلماتیک، دشمنی اگر واقعی باشد با الفاظ تند و تهدیدآمیز و حتی تحقیرآمیز بیان می‌شود.
در تلگراف فروغی نخست‌وزیر به سفارت ایران در لندن به تاریخ 29 دی 1320 نیز آشکارا به تحمیلی بودن رفتار انگلیسی‌ها و پیمان سه‌گانه اشاره می‌کند:
... از مضمون مراسلة ایدن که در تلگراف 236 به وزارت خارجه داده بودید مستحضر شدم. با مذاکراتی که حضوراً و تفصیلاً با وزیرمختار انگلیس کرده بودم، نظریات خود را نسبت به پیشنهادات اصلاحی که از طرف مجلس شورای ملی شده بود بیان نمودم. مخصوصاً بعد از آن‎‎که سفیرکبیر شوروی سه روز قبل قبولی دولت خود را نسبت به آن پیشنهادات اظهار داشت، انتظار داشتم که دولت انگلیس هم با اطلاعاتی که از اوضاع ایران دارند و اشکالاتی که برای دولت از هر جهت هست نظر مخالفی ابراز نکنند. متأسفانه امروز وزیرمختار انگلیس به وزیر امور خارجه گفته که دولت انگلیس پیشنهادهای مجلس را قبول نکرده است. چون این‎‎جانب آن ‎‎چه لازم بود، در انجام کار قرارداد، صادقانه اقدام نموده‎‎ام و از لحاظ مصلحت کشور، هر نوع تهدید و توهین مخالفین را بر خود و اعضای دولت هموار کردم، دیگر انتظار نداشتم در این وهلۀ آخر نسبت به پیشنهادهایی که به هیچ‌وجه به اساس مطلب خلل وارد نمی‎‎آورد و برای حیثیت دولت و اقدام مجلس شورای ملی و موقعیت انگلیس در ایران قبول آن‎‎ها بسیار مفید می‎‎‎شد ... چون حقیقتاً، هم برای من موجب خجلت است، و هم برای انگلیس در نزد افکار مضر است که به مجلس شورای ملی بگویم هیچ یک از پیشنهادات آن‎‎ها قبول نشده و عهدنامه را فقط به تحمیل می‎‎‎خواهند بقبولانند.
از طرف دیگر با این رویه که پیش گرفته‎‎اند، هیچ معلوم نیست که در آتیه حتی با بستن پیمان اتحاد چه نوع با ما معامله خواهند کرد و اطمینان به قول و پیمان نیست و از طرف دیگر روش روس‎‎ها در نقاطی که اشغال کرده‎‎اند مخصوصاً در آذربایجان و تبلیغات آن‎‎ها و عملیاتی که می‎‏کنند و بیم آن می‎‎‎رود که یک قسمت از کشور ما از دست برود، هیچ معلوم نیست کار مملکت را به کجا منتهی نماید. این است که خواهشمند است از قول این‎‎جانب به طور مقتضی مراتب را به ایدن بگویید و مخصوصاً متذکر شوید که اکنون اگر این روش را داشته باشند، و حتی برای اصلاحات پیشنهادی نخواهند قدمی بردارند و نسبت به آینده رفع نگرانی خاطر نکنند، برای این دولت دیگر اعتبار باقی نخواهد ماند و کاری از او پیشرفت نخواهد کرد. در این‎‎جا هم در همین زمینه با نمایندگان روس و انگلیس مذاکره خواهد شد.
مقاومت انگلیسی‌ها در برابر درخواست‌های اصلاحی نمایندگان مجلس شورای ملی و عدم پذیرش خواست‌های به حق و قانونی آنها دلیل دیگری بر تحمیل پیمان مزبور است. در جریان بررسی لایحة مربوط به پیمان سه‎گانه در مجلس نیز گرچه به دلیل ساختار مجلس که قبلاً اشاراتی به آن شد و فضای حاکم بر روابط ایران با متفقین، عدة کمی از نمایندگان ابراز مخالفت کردند، اما انگلیسی‎ها زیر بار همان اعتراض‎ها و تذکرات اندک نیز نرفتند، و خواستار تصویب سریع پیمان در مجلس بودند و حتی با دو شوری بودن لایحة مربوط به پیمان در مجلس نیز مخالف بودند. در نامة وزیرمختار انگلیس در تهران به فروغی به تاریخ 14 دی 1320 آمده است:
... دوستدار این نکته را انکار نمی‎کنم که جناب‎عالی مساعی زیاد به کار برده و می‎برید که قرارداد منعقد گردد و لزوم تحصیل موافقت مجلس را نیز مورد تردید و بحث قرار نمی‎دهم. لکن باید در این نکته اصرار می‌ورزم که قبل از این‎ که در 20 دسامبر این ‎جانب به مسکو عزیمت نمایم از مذاکراتی که با آقای سهیلی به عمل آوردم دلایلی در دست داشتم که چنین تصور نمایم که اگر مذاکره و بحث در باب قرارداد در 20 دسامبر به اتمام نرسد در تاریخ 24 دسامبر تمام خواهد شد و آن وقت ممکن است قرارداد امضا شود. به استناد این مذاکرات بود که دوستدار، هم به مستر ایدن و هم به مسیو مولوتف در مسکو اطلاع دادم که شاید امضای قرارداد در آن روز انجام گیرد. در کلیة مذاکرات خویش با خود جناب‎عالی و جناب آقای سهیلی به هیچ‌وجه به دوستدار اظهار نشد که دو شور خواهد بود و دولت اصلاحات را در تحت عنوان پیشنهادات مورد مطالعه قرار خواهد داد. مع‎هذا احتیاجی به توضیح نیست؛ زیرا آقای سهیلی امروز صبح در حضور جناب‎عالی تصدیق نمودند که ایشان در حقیقت این‎جانب را در این مورد- گرچه به صورت غیرعمدی و در اثر عدم اطلاع از جریان امور مجلس بوده ـ گمراه نموده‎اند.
فروغی در جواب وی می‎گوید:
... اگر کار قرارداد به سرعتی که مطلوب بود در مجلس جریان نیافته، قیودی بوده است که در گذشتن لوایح قانونی و عهدنامه‎ها به موجب نظامنامة مجلس موجود و اختیاراتی که نمایندگان در مذاکرات و پیشنهاد دارند، و از طرف دولت در این باب مسامحه نشده است.
تحمیلی بودن پیمان اتحاد سه‌گانه بیش از هر سند و مدرکی در مفاد و روح پیمان‌نامه مندرج و مستتر است. از میان فصول نه گانه قرارداد نیز، فصل‌های سوم و چهارم بیش از سایر قسمت‌ها بیانگر تحمیل خواست‌های متفقین، به ویژه انگلیس بر ایران است:
فصل سوم:...2 ـ اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران متعهد می‌شوند که:
الف-‌ به جمیع وسایلی که در دست دارند و به هر وجه ممکن شود با دول متحده همکاری کنند تا تعهد فوق [دفاع از ایران در مقابل حمله آلمان و یا دولت‌های دیگر] انجام یابد و لیکن معاضدت قوای ایرانی محدود به حفظ امنیت داخلی در خاک ایران خواهد بود.
ب- برای عبور لشکریان یا مهمات از یک دولت متحد به دولت متحد دیگر یا برای مقاصد مشابه دیگر برای دول متحده حق غیرمحدود بدهند که آنها جمیع وسایل ارتباطی را در خاک ایران به کار ببرند و نگاهداری کنند و حفظ بنمایند و در صورتی که ضرورت نظامی ایجاب نماید به هر نحوی که مقتضی بدانند در دست بگیرند. راه‌های آهن و راه‌ها و رودخانه‌ها و میدان‌های هواپیمایی و بنادر و لوله‌های نفت و تأسیسات تلفنی و تلگرافی و بی‌سیم مشمول این فقره می‌باشد... .
د- به اتفاق دول متحده هرگونه عملیات سانسوری که نسبت به وسایل ارتباطیه مذکور در فقره (ب) لازم بدانند برقرار کنند و نگاه بدارند... .
فصل چهارم: 1- دول متحده می‌توانند در خاک ایران قوای زمینی و دریایی و هوایی به عده[ای]که لازم بدانند نگاه دارند و تا جایی که مقتضیات استراتژیک اجازه بدهد نقاطی که این قوا آن جا نگاه داشته خواهند شد با موافقت دولت ایران تعیین خواهد شد. جمیع مسائل مربوط به روابط بین قوای دول متحده و ادارات ایران حتی‌الامکان با همکاری ادارات ایران تسویه خواهد شد به نحوی که مأمونیت قوای مزبور محفوظ باشد... .
2- هرچه زودتر ممکن شود بعد از اعتبار یافتن این پیمان یک یا چند قرارداد راجع به تعهدات مالی که دول متحده به سبب مقررات این فصل و فقره (ب، ج، د) از بند دوم فصل سوم بر عهده خواهند داشت در اموری از قبیل خریدهای محلی و اجاره ابنیه و تأسیسات صنعتی و به کار گرفتن کارگران و مخارج حمل و نقل و امثال آن فی ما بین منعقد خواهد شد... . 
چنان که ملاحظه می‌شود همه اختیاراتی را که در چهارچوب حاکمیت یک دولت می‌گنجد اجباراً از ایران گرفته‌اند و در مقابل در اختیار قرار دادن تمام‌عیار امکانات و مقدورات کشور، تعهد کرده‌اند در جریان جنگ بخشی از مشکلات ناشی از جنگ را در ایران حل کنند و در پایان جنگ نیز خاک ایران را تخلیه کنند. در عمل این دو خواسته که حق مسلم ایران بود نیز جامه عمل نپوشید و بحران‌های بزرگی نیز از آن ناشی شد.
در واقع یکی از مهم‎ترین لوایح و تصمیمات مجلس سیزدهم، بررسی و تصویب پیمان اتحاد سه‎گانه می‎باشد که با رسمیت بخشیدن به اشغال و حضور و مداخلة تمام‌‎عیار بیگانگان در امور کشور، در سرنوشت آیندة مردم و کشور تأثیرات منفی فراوان کوتاه مدت و بلندمدت بر جای گذاشت؛ و نتیجه چند ماه تطویل و بررسی پیمان در دولت و مجلس و اعتراض‌های اقشار مختلف مردم، افزودن یک ضمیمه به متن تقدیمی پیمان نامه به مجلس بود که تغییر چندانی را پدید نیاورد و از تحمیلی بودن پیمان چیزی نکاست.
نکته مهمتر این است که متفقین با استناد به پیمان اتحاد، قراردادها و موافقتنامه‌های گوناگونی هم با ایران منعقد کردند که همچون فصول ذکر شده پیمان اتحاد سه‌گانه، ‌یک‌طرفه و تحمیلی بوده و ایران هیچ نیازی بدان‌ها نداشته و هیچ سودی در حال و آینده از آنها نمی‌برد. از جمله می‌توان به موافقتنامه مالی ایران و انگلیس در تاریخ 5 مرداد 1321،‌ موافقتنامه مالی ایران و شوروی به تاریخ 27 اسفند 1321 و قرارداد مالی ایران و آمریکا در تاریخ 18 فروردین 1322 اشاره کرد.
متفقین مفاد پیمان اتحاد سه‌گانه را طوری تنظیم کرده بودند که می‌توانستند چندین قرارداد دیگر را هر زمانی که احساس نیاز کردند منعقد کنند یا در برخی موارد قرارداد هم منعقد نمی‌کردند، ‌بلکه صرفاً با استناد به یکی از بندهای پیمان اتحاد سه‌گانه درخواست‌های خود را به صورت الزامی مطرح می‌کردند و ایران نیز راهی جز تصویب آنها نداشت. البته متفقین منتظر تصویب پیمان اتحاد نمانده بودند و از لحظه ورود به ایران و چند ماه قبل از آن، تحمیلات و مداخله‌های خود را در امور ایران شروع کرده بودند.
مداخله در امور ایران،‌ شامل مداخله در امور راه‌ها،‌ راه‌آهن،‌ فرودگاه‌ها، سانسور مطبوعات و مراسلات پستی،‌ رادیو،‌ امور پولی، مالی و مالیاتی، اشغال مناطق،‌ مراکز،‌ ساختمانها، تعدیات به جان، مال و حقوق مردم، تصادف‌های رانندگی، قتل و غارت اموال مردم و مواردی از این قبیل بوده که در تاریخ هیچ ملتی به عنوان عملکرد یک متحد و هم پیمان ثبت و ضبط نشده است، مگر اینکه ظاهر قرارداد یا پیمان نامه اتحاد همکاری باشد،‌ ولی باطن، ماهیت و محتوای آن جنبه تحمیلی و استعماری داشته باشد.
تنها در یک صورت،‌ ولو به ظاهر اتحاد ایران با متفقین می‌توانست به عنوان استراتژی پذیرفته شود و آن این که قبل از تهدید و اشغال منعقد می‌شد. مقامات ایرانی،‌ از جمله محمدعلی فروغی به هیچ‌وجه حاضر به پذیرش چنین پیمان اتحادی نبودند و حداکثر آن را به عنوان «همکاری» می‌پذیرفتند،‌ اما کشور انگلیس به منظور فریب افکار عمومی و آرام کردن نارضایتی‌های گسترده داخلی و شکل قانونی دادن به اشغال نظامی ایران، ‌با اصرار فراوان عنوان «پیمان» را تحمیل کرد. شوروی نیز نیاز چندانی به پیمان اتحاد نمی‌دید؛ زیرا می‌خواست برای در اختیار نگهداشتن قلمروهای اشغالی در دوره بعد از پایان جنگ دستش باز باشد.
با وجود این اسناد و ده‌ها سند و خاطره چاپ شده و نشده دیگر، محمدرضا پهلوی و برخی از مقامات تصمیم‌گیر و فعال در این زمینه سعی کرده‌اند اقدام به اتحاد با متفقین و بعد از آن اعلام جنگ به آلمان را به عنوان استراتژی و حتی بهترین تصمیم و استراتژی قلمداد کنند. محمدرضا پهلوی همانگونه که گذشت با نادیده انگاشتن آن همه تحمیل اراده و خواست متفقین،‌ اتحاد با متفقین را راهبرد و استراتژی، آن هم به ابتکار خودش می‌دانست.
در دوره قبل از آغاز جنگ جهانی و بعد از آن، هیچ دلیلی بر موضع‌گیری مخالف و دشمنانه ایران در قبال دولت آلمان و دول محور وجود نداشته، بلکه با آن کشورها همواره رابطه خوب و مفیدی داشته است. ایران با آلمان و ژاپن قراردادهای همکاری نیز داشته است. لذا همانطور که با فشار فزاینده شوروی و انگلیس، ایران پیمان اتحاد سه‌گانه را امضا کرد، ‌در 17 شهریور 1322 نیز مجبور شد به آلمان و در اسفند 1323 به ژاپن اعلام جنگ کند. ایران از هیچ نظر توان ورود به عرصه جنگ را نداشت؛ زیرا در شهریور 1320 نتوانسته بود چند روز در مقابل متفقین مقاومت کند. ‌اکنون چه تغییراتی در توان نظامی خود داده بود؟ البته برخی از دولتمردان ایران تصور می‌کردند در صورت اعلام جنگ به آلمان، از مزایای آن در دوره بعد از جنگ استفاده خواهند کرد، ولی از تاریخچه سیاه روابط طولانی ایران با انگلیس و روسیه غافل بودند. محمد ساعد‌مراغه‌ای که در آن زمان وزیر امور خارجه بود، چنین دیدگاهی داشت:
من و سهیلی می‌دانستیم صدور اعلان جنگ صددرصد متضمن منافع برای ایران است و هرچند در 17 شهریور 1322 که ما اعلان جنگ به دولت آلمان دادیم، ‌قوای آلمان نازی قسمت اعظم اروپا را در اختیار داشت و در قفقاز مشغول پیشروی و وارد کردن شدیدترین ضربات به ارتش سرخ بود، ولی شکست قطعی آلمان نازی و متحدین این دول در تمام جبهه‌های جنگ برای ناظرین سیاسی جهان مسلم و روشن بوده است. بنابراین چرا اعلان جنگ به آلمان نمی‌دادیم تا از مزایای ورود رسمی به جنگ استفاده نماییم؟ ما می‌دانستیم اگر تأخیری در این باره نماییم از بسیاری از امتیازات پس از جنگ محروم می‌شویم... به هر حال با در نظر گرفتن عاقبت و سرانجام جنگ جهانی دوم و برای اینکه ایران بتواند بعد از پایان جنگ از بسیاری از امتیازها بهره‌مند شود و در ایجاد سازمان ملل متحد که از همان ایام گفتگو از تأسیس این سازمان جهانی بود، جزء مؤسسین سازمان ملل متحد باشد، ‌علی‌رغم مخالفت بولارد و کارشکنی‌های او، لایحه مربوط به اعلان جنگ به آلمان نازی را تهیه و تقدیم مجلس شورای ملی نماییم و پس از تصویب لایحه مزبور حالت جنگ بین ما و آلمان نازی برقرار گردید.
محمدرضا پهلوی نیز در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری رویتر در 23 شهریور 1322 می‌گوید:
من شخصاً در ماه ژانویه 1942 [بهمن 1320] که پیمان ایران و انگلیس و شوروی امضاء گردید مایل به اعلان جنگ به آلمان بودم و می‌خواستم که ایران در دفاع از آزادی سهم به سزایی داشته باشد، لیکن نظر به علل داخلی وزیران من بر آن بودند که هنوز اوضاع برای شرکت ایران در جنگ مساعد نیست، آنگاه آلمانی‌ها در ایران چترباز پیاده کرده و با استقرار مراکز جاسوسی و اقدام به خرابکاری کوشیدند که قدرت دولت مرا بکاهند و بالاخره پس از مشورت با دولت‌های انگلیس، آمریکا و شوروی دولت من به آلمان اعلان جنگ داد... .
اما درباره انتظارات ایران از متفقین باید بگویم که ما در هیچ انجمن به دریوزه نمی‌رویم. آنچه ما می‌خواهیم این است که حقی که از لحاظ سیاسی و اقتصادی به ما می‌رسد داده شود. ما دعاوی ارضی جدیدی نداریم، ‌فقط توقع داریم که تصدیق شود ما متفقین را در رسیدن به پیروزی کمک کرده‌ایم و انتظار داریم که در جامعه ملت‌ها برای ما به منزله عضو مفید و سودمندی مقام شایسته‌ای تعیین گردد.
محمدرضا پهلوی در 25 شهریور 1322 در دیدار با رئیس مجلس شورای ملی و اعضای هیأت دولت نیز گفت:
با عقد پیمان کشور از صورت اشغال درآمد و با همسایگان خود مؤتلف شدیم و برای اینکه منافع و آمال ملی ما به نحوه اکمل تأمین شود اقدامات دیگری را شروع کردیم و با دادن اعلان جنگ به آلمان آشکارا دوش به دوش متفقین وارد جهاد آزادی شدیم. اینک که وضع خود را از لحاظ سیاست خارجی روشن ساخته‌ایم،‌ امیدواریم با کمک متفقین خود بتوانیم در موقع صلح که انشاءالله نزدیک است آمال ملی خودمان را که برقراری آزادی و عدالت در جهان و احترام به استقلال و تمامیت دول است برآورده سازیم.
بدین ترتیب، ایران اجباراً به جمع کشورهای در حال جنگ با آلمان پیوست؛‌ اما این پیوستن هیچ تغییری در اوضاع به وجود نیاورد و پس از پایان جنگ نیز فایده و سودی از آن نصیب ایران نشد.

 
 
https://www.cafetarikh.com/news/20930/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

feedback
Iran, Islamic Republic of
لایک