زبان فارسی به خصوص در لهجهها و گویشهای خود از ویژگیهای خاصی برخوردار است که یکی از آنها متعدد بودن مفاهیم و مترادفهای آن میباشد. این ویژگی تقریباً در تمام دورهها و از جمله دوره قاجار نیز یکسان بوده و بر عمق و غنای زبان فارسی افزوده است...
زبان فارسی به خصوص در لهجهها و گویشهای خود از ویژگیهای خاصی برخوردار است که یکی از آنها متعدد بودن مفاهیم و مترادفهای آن میباشد. این ویژگی تقریباً در تمام دورهها و از جمله دوره قاجار نیز یکسان بوده و بر عمق و غنای زبان فارسی افزوده است. هر چند یادگیری آن را برای خارجیها سخت و دشوار نموده است:
«فارسی یک زبان شیرین با دایره بسیار وسیعی از لغات است. افزون بر آن، یزدیها از هر طبقهای که باشند و به عبارت دقیقتر مردها، لغات بسیار زیادی را به کار میبرند. به واسطه همین مسائل دریافت دقیق منظور یک گوینده تقریبا غیرممکن است، زیرا این زبان کلمات مترادف متعددی دارد که نمیتوان آنها را به سادگی به کار برد، بل باید با دقت و متناسب با موقعیت انتخاب شوند. برخی از این مترادفها حقیقتأ معانی دقیقی دارند، ولی اگر شما لغتی را تنها مطابق با منظور مورد نظرتان، انتخاب کنید، فارسی را بد صحبت خواهید کرد. برای ارائه مثالی در این مورد، تصور کنید در مورد تجسد خدا در قالب عیسی مسیح، شما مایلید این عقیده مسیحیت را شرح دهید که خداوند نه تنها دوست انسان، بلکه همدم نزدیک اوست. من کاملاً یقین دارم که در فارسی یزدی معمولی هیچ اصطلاح به اندازه کافی مناسبی برای واژه همدم وجود ندارد، که بتواند برای ادای مقصود شما در مورد خدا به کار رود و شما را در معرض اتهام بیحرمتی قرار ندهد.»1