روز حشر، آدمی بر این باور خواهد رسید که تمام تب و تاب زندگی در دنیا بیش از گذران شبی تاریک نبوده است.
قرآن حکیم در آیه 46 سوره نازعات می فرماید: کَأَنهَُّمْ یَوْمَ یَرَوْنهََا لَمْ یَلْبَثُواْ إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضحَُئهَا / در آن روز که مردمان نشئه آخرت را بنگرند و در آن محضر حاضر شوند – تمام زندگی دنیا در نظرشان – چنان است که گویی شبی یا روزی بیش نبوده است. علامه طباطبایی در "تفسیر المیزان" با بیان این که این آیه در قالب تمثیل نزدیکى قیامت را بیان مىکند، این گونه به محتوای آیه اشاره می کنند: نزدیکى قیامت به زندگى دنیایشان طورى است که مثل آنان در هنگام دیدن قیامت مثل خود آنان است در آن فرض که بعد از گذشتن یک شب یا یک نصف روز از مردنشان دوباره زنده شوند، در آن صورت چه مىگویند؟ مىگویند: بعد از مردن بیش از یک شب نگذشت که دوباره زنده شدیم، و خلاصه فاصله بین مردن و قیامت را مدت زمانى احساس مىکنند، که نسبتش با روز و شبهاى گذشته عمرشان نسبت یک شب یا یک ظهر را دارد.
از آنچه گذشت روشن شد که مراد از کلمه" لبث" درنگ در مدت زمانى است که بین زندگى دنیا و روز بعث فاصله شده، و در این مدت در قبرها آرمیده بودند چون حساب بر مجموع زندگى دنیا واقع مىشود. ولى بعضى از مفسرین گفتهاند: مراد از کلمه" لبث" مدت زمانى است که بین سؤال از وقت قیامت و خود قیامت فاصله شده. لیکن این نظریه درست نیست، براى اینکه گویندگان این حرف وضع خود را در هنگام بعث اینطور مىبینند، و بعث در مقابل مرگ قبل از آن است، نه مرگ و مقدارى از حیات قبل از مرگ. علاوه بر این، این وجه با ظواهر سایر آیات که متعرض بعث و درنگ اهل محشر است نمىسازد، مانند آیه" قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ" که ملاحظه مىکنید لبث را عبارت دانستهاند از مدت زمانى که در قبر بودند.
چند روایت از زمان وقوع قیامت و جواب خداى تعالى در تفسیر قمى در ذیل آیه" وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى" آمده که این درباره بنده خدا است که وقتى در برابر معصیت خدا قرار مىگیرد با اینکه مىتواند مرتکب شود، از ترس خدا مرتکب نمىشود، و به خاطر نهى خدا، نفس خود را از ارتکاب آن نهى مىکندو تلافى این عملش همان جنت است. در تفسیر آیه" یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها" فرمود: یعنى چه وقت به پا مىشود؟ خداى تعالى در پاسخش فرمود:" إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها" یعنى علم آن نزد پروردگار تو است، و در معناى جمله" إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها" فرمود: یعنى بعضى از یک روز. و در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم و ابن مردویه به سندى ضعیف از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: مشرکین مکه از رسول خدا (ص) مىپرسیدند" متى تقوم الساعة" و منظورشان از این سؤال مسخره کردن اعتقاد به قیامت بود، و لذا در این باره این آیه نازل شد:" یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها ...". و در همان کتاب آمده که بزار، ابن جریر، ابن منذر، حاکم، - وى حدیث را صحیح دانسته- و ابن مردویه از عایشه روایت کردهاند که گفت: از رسول خدا (ص) همواره از مسأله قیامت سؤال مىشد تا آنکه آیه" فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها" نازل شد بر رسول خدا (ص) آن وقت دیگر سؤال نشد.
مؤلف: این روایت را از عدهاى از کتب حدیث بدون ذکر سند از عروه نیز روایت کرده و نیز نظیر آن را از عدهاى دیگر از آن کتب از شهاب بن طارق هم نقل کرده و لیکن سیاق آیه با این روایات نمىسازد، چون حاصل از همه این روایات این است که آیه پاسخ از سؤال مردم باشد، در حالى که سیاق آیه چنین چیزى را نمىرساند. در بعضى از روایات آمده که رسم اعراب چنین بود که وقتى به نزد رسول خدا (ص) مىرفتند از قیامت مىپرسیدند، و حضرت رو مىکرد به جوانتر آنان و مىفرمود: اگر این بچه یک قرن زندگى کند قیامت شما به پا مىشود، این حدیث را صاحب الدر المنثور از ابن مردویه از عایشه نقل کرده است. این روایت وقت قیام قیامت را معین مىکند، و رسول خدا (ص) بزرگتر از آن است که چنین کارى بکند، چگونه ممکن است با اینکه در بسیارى از سورههاى قرآنى به او وحى شده که علم به قیامت از مختصات خداى تعالى است و کسى جز او آن را نمىداند، و دستور داده هر کس از او از این مسأله پرسید بگوید که من به این مطلب علمى ندارم.
علی الصباح قیامت چو سر ز خاک برآرم ... اما دکتر حسین الهی قمشه ای در کتاب "سیصد و شصت و پنج روز در صحبت قرآن" در تبیین مفاهیم این آیه می نویسد: از شگفتی های اخبار قیامت در قرآن یکی این است که آنجا وقتی آدمیان می پرسند در روی زمین چه مقدار زمان مکث کردید، می گویند روزی یا شبی و چنین می نماید که زندگی ما در روی زمین، رؤیایی بوده است که در زمان دیدن رؤیا، طولانی به نظر می رسیده اما پس از بیدار شدن می فهمند که ساعتی چند بیش نبوده است و آن حدیث پیامبر که فرمود:"مردمان در خوابند چون بمیرند بیدار شوند" با این سخن هماهنگ است. شاید علت آن که بعضی می گویند روزی و بعضی گویند شبی، آن باشد که بعضی زندگی دنیا را در روشنایی سیر کرده اند و بعضی در تاریکی و چون تاریکی بر اکثر مردمان غلبه داشته است، تعبیرات کلی از زندگی آن ها بیشتر شب است تا روز. از این روست که از این عالم به چاه تعبیر شده، هم از حیث تنگی و هم از حیث تاریکی. چنان که شیخ بهایی می گوید: "یوسف حسنی تو این عالم چو چاه / وین رسن صبر است از امر اله / صد ملک ز بهر تو چشم به راه / ای یوسف مصر برآ از چاه"
همچنین از "مرگ و رستاخیز" به عنوان "صبح"در ادبیات یاد شده است کنایه از آن است که از شب خواب عالم بیدار می شویم. شیخ محمود شبستری در "گلشن راز" می گوید: "به صبح حشر چون گردی تو بیدار / بدانی کان همه وهم است و پندار" مولانا در "دیوان شمس" چنین می سراید: "خوشا صبحی که او آید نشیند بر سر بالین / تو چشم از خواب بگشایی ببینی شاه شاهانی" و سعدی، عاشقانه به استقبال چنین مرگی می رود: "علی الصباح قیامت که سر ز خاک برآرم / به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم"