۰
plusresetminus
یکی از مکان هایی که از دیرباز در ایران دارای سابقه ای بَس کهن می باشد، بازارها و راسته های قرار گرفته در مراکز شهرها برای فروش اجناس گوناگون می باشد، چنانچه تهرانِ دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نیز از این امر مستثنی نبوده است.
ازبازار حراج و بازار امیر تا بازار کفن فروش ها و پالان دوزها
بی شک بازارهای تهران مشهورترین محل های پایتخت بودند اما در حال حاضر بسیاری از بازارهای قدیم تهران، نظیر بازار مسگرها، بازار لب خندق، بازار مرغی ها و توتون فروش ها، از میان رفته است چنانچه ناصر نجمی بیان می دارد: بعضی از بازارهای تهران، مانند بازار حلبی سازها و بازار زرگرها نیز کوچکتر و محدودتر شده اند. معروفترین بازار تهران در گذشته بازار خندق بود که خندق های قدیم پایتخت در کنار آن قرار داشت. این بازار اکنون به صورت خیابان ناصر خسرو، تغییر شکل داده است.
لرد کرزن، مستشرق معروف انگلیسی که در زمان ناصرالدین شاه، به ایران آمده بود، در سیاحت نامه خود از وسعت و عظمت بازارهای تهران تعریف فراوان می کند.کرزن می نویسد: ناصرالدین شاه سالی دو سه بار به بازار می آید و کالاهای مختلف و متنوعی را انتخاب می کند و دستور می دهد که آن ها را به عمارت سلطنتی ببرند بدون آنکه خودش پولی بپردازد، زیرا رجال و اعیان دولت، هزینه ی خرید این کالاها را تقبل می کنند. کرزون ضمناً به بازار حراج یا بازار سمسارهای تهران اشاره کرده و می نویسد: این بازار هنوز هم باقی است و انتهای بازار کفاش ها تا بازار بزرگ امتداد دارد.
نجمی می نویسد: از سبزه میدان به وسیله سه مدخل می توان وارد بازار شد. بازار دارالخلافه تهران خود تنها به منزله یک شهر بود که در روز در حدود بیست تا بیست و پنج هزار نفر جمعیت را در خود جای می داد و کوچه ها، راهروها، چهارراه ها، مهمانخانه ها، و مساجد مرتبی داشت، راهروهای وسیع پیچ در پیچ سر پوشیده اش، زیر گنبدهای آجری روزنه دارای قرار گرفته بود و این روزنه ها طوری تعبیه شده بود که نور و هوا به داخل بازار نفوذ می کرد، بازار علاوه بر بزرگترین محل کسب و تجارت دارالخلافه تهران، گردشگاه مناسبی برای بیکاره ها و وعده گاه و جای ملاقات انواع و اقسام مردمی بود که در آنجا یکدیگر را می دیدند تا کارها را ارزیابی کنند و از اخبار روز اطلاعاتی بدست آورند و یا شایعات و اکاذیبی را که دهان به دهان در شهرها می گردد و یک کلاغ، چهل کلاغ می شود از همانجا پخش کنند.
بازارهای دوره ناصری دارای کاروانسراهای متعددی بود که همه با هم شباهت داشتند، یک حیاط چهارگوش، با درختان انبوه زیاد گرد حوضی که از آن همیشه آب می گذشت دیده می شد در اطراف این حیاط ها در درون ساختمان های یک یا دو طبقه، مال التجاره ها را روی هم ریخته بودند، در بین کاروانسراها از همه جالب تر کاروانسرای (حاجب الدوله) بود که در زمان ناصرالدین شاه ساخته شده بود. آنجا جایگاه بزرگی پر از چلچراغ ها و بلورها و محل تجمع و گردشگاه اشخاص صاحب ذوق بود. حتی بعضی از اعیان و اشراف نیز بَدِشان نمی آمد که گاهی سری به آنجا بزنند. اکثر کاروان هایی که فرش یا توتون حمل می کردند به کاروانسرای حاج ملاعلی وارد می شدند که حیاط آن همواره پر بود از کالسکه هایی که از پاریس یا وین وارد می گردید. پستخانه مرکزی در کاروانسرای امیر قرار داشت که در حیاط آن چنارهای زیبایی سر به آسمان کشیده بود و این حیاط به علت رفت و آمد کاروان های شرکت (زیگلر) که اعضاء ارتباطات تجارتی مابین اروپا و ایران را در دست داشت، بسیار شلوغ و پرازدحام بود.

اورسل سیاح فرانسوی درباره بازار تهران می نویسد: در ازدحام و آشفتگی حجیمی که در بازار تهران دیده می شد باز کردن راه به خصوص اگر دست ها به کمک نمی آمد کار بس مشکل بود و این مشکل چند برابر می شد. اگر کسی با جمعی از غلامان که خانم متشخصی را همراهی می کردند، یا با دسته ای از الاغ ها که ضربات شلاق های زنجیری که مرتب به کفل آن ها می خورد و وادارشان می کرد تا با سرعت هر چه تمامتر راه بروند و مردم را میان دیوار و خودشان له و لورده کنند تا با قطار درازی از شترها که با آرامش و خونسردی تمام سرشان را به راست و چپ می گرداندند تا هیچ جنسی را که با سلیقه خاصی در مغازه ها روی هم چیده شده بود از نظر دور ندارند- مواجه می شد کاری بسیار دشوار بود، ولی عبور از کنار اسبی که وارد بازار شده بود نسبتاً آسان بود، چون غلامی که همراه اسب راه می رفت طبق یک سنت مرسوم مرتباً با صدای بلندی داد می زد، «خبردار» و متعاقب این خبردار گاهی ضربه شلاقی نیز بر سر عابری که به موقع خود را از سر راه اسب کنار نکشیده بود فرود می آمد. مأموران اروپایی، اعیان و اشراف بدون همراهی اسکورت کاملی از غلام ها به بازار پا نمی گذاشتند، اگر کسی تصادفاً این سعادت را داشت که با ملتزمین یکی از این شخصیت ها برخورد کند، صلاح در این بود که بلافاصله خود را به یکی از راهروهای جنبی بازار، دور از مسیر آن ها برساند، و ِالا از حمله ناگهانی آن ها یا دست کم از چند لَگد و جُفتَک مرکب هایشان بی نصیب نمی ماند و بطور قطع با پای شکسته یا له شده به خانه بازمی گشت.
در طرف ظهر سراها و راهروهای بازار یکباره خالی و خلوت می شد، چون مشتری ها و کسانیکه برای گشت و گذار آمده بودند ولو اینکه بعد از ظهر دوباره به بازار برگردند برای خوردن ناهار به خانه های خود می رفتند، اما خود بازاری ها رو به سوی قبله می ایستادند و نماز می گزاردند، از غروب آفتاب به بعد در اغلب بازارها و بازارچه ها درهای سنگین دکان ها را کشیده با قفل های ضخیم و عجیبی محکم می بستند، فقط چند شمع یکی دو بازارچه ای را که هنوز دکان هایشان باز بود روشن می نمود، رداهای سیاه و بلندی در سایه روشن بازار و تاریکی اوایل شب که به زحمت دیده می شد آرام آرام در راهروها و چارسوق ها می لغزید، و بالاخره سرگزمه ها سراسر بازار را که دیگر احدی آنجا پیدا نمی شد، تحت نظارت خود می گرفتند و گزمه ها از هر چه در بازار بود اعم از کهنه پاره های کثیف و کم ارزش بازارچه کهنه فروش ها یا جواهرات گران قیمت مغازه زرگرها به دقت مراقبت می کردند.


چهارسوق (پایتخت داروغه شهر)
در گذشته رسم بر این بود که داروغه شهر در محلی به نام چهارسوق اقامت می کرد و به نظارت امور شهر می پرداخت، چنانچه نجمی می نویسد: در واقع چهارسوق پایتخت داروغه بود و فعالیت داروغه به این ترتیب آغاز می شد که هر روز در ساعت 8 شب در میدان ارگ صدای طبل طبال های مخصوص شهر بلند می شد. این عمل را «ورچین ورچین» می گفتند و کسبه بازار می بایستی تا یک ساعت پس از شنیدن صدای طبل ها مغازه خود را تعطیل کنند. در ساعت 9 علاوه بر طبل، شیپور نیز نواخته می شد و این عمل را «بگیر و ببند» می گفتند و از آن پس کسی حق عبور و مرور در بازار و اطراف آن را نداشت. در آن زمان چون تهران فاقد برق بود و شهر شب ها در تاریکی فرو می رفت، به این علت مراقبت از بازارها اهمیت خاصی می یافت، در نتیجه بلافاصله پس از شنیدن صدای طبل و شیپور «بگیر و ببند» یک دسته گَشتی با مشعل در داخل بازارها به راه می افتادند و داروغه نیز در چهارسوق بزرگ شهربر روی تختی می نشست و گزارش ها را می شنید و در صورت لزوم دستوراتی می داد در این میان عده ای از گشتی ها نیز بر روی پشت بام های بازارها در رفت و آمد بودند و برای خبر کردن یکدیگر لفظ یا «قاضی الحاجات» را بر زبان می راندند و به این ترتیب از اموال تجار و کسبه مراقبت می کردند.

 بازار حراج
وجه تسمیه بازار حراج یا بازار سمسارها این بود که سابقاً اجناس عمده را در آن حراج می کردند و جالب تر اینکه به علت سسب بودن وضع مالی ایران در زمان قاجاریه، غالباً مواردی پیش می آمد که اموال دولتی برای پرداخت حقوق کارمندان ادارات، در بازار حراج به معرض فروش گذارده می شد.

بازار امیر
از بازارهای مشهور تهران که در حال حاضر نام و کسبه آن تغییر یافته است بازار صراف ها بود که از چهارسوق کوچک شروع می شد و به بازار امیر منتهی می گشت. در گذشته که در ایران بانکی وجود نداشت، صراف های این بازار مبادلات ارزی و تبدیل پول های طلا و نقره را انجام می دادند، بعضی از صرافان این بازار سیار بودند و با کیسه های پولی که در دست داشتند از جایی به جایی می رفتند و به تبدیل و معاوضه ی پول می پرداختند.
چون ذکری از بازار امیر به میان آمد باید دانسته شود، همانطور که گفته شد این بازار یادگار امیرکبیر صدراعظم بزرگ ناصرالدین شاه است، وقتی که میرزا تقی خان امیرکبیر به دسیسه ی اجانب مغضوب پادشاه وقت واقع شد و به فین کاشان تبعید گشت چون احساس کرد که مرگ او نزدیک است وصیت نامه ای نوشت و در آن ثلث اموال خود را به حاج شیخ العراقین که از مجتهدان به نام تهران بود واگذار کرد تا به مصرف امور خیریه برساند.
پس از مرگ صدر اعظم بزرگ ایران، وصیت او اجراء شد و شیخ عبدالحسین از محل یک سوم اموال امیرکبیر یک مسجد و یک مدرسه ساخت که هنوز هم در انتهای بازار اُرسی دوزها (بازار پاچنار) باقی است. بعلاوه جهت اداره مسجد و مدرسه، بازار امیر را وقف کرد.

بازار توتون فروش ها
از بازارهای مشهور دیگر تهران بازار توتون فروش ها (جنب سبزه میدان کنونی که تنها دالانی بنام دالان توتون فروش ها از آن باقیست) بود. در این بازار، انواع توتون های کُردی، تنباکو و گاه توتون سیگار به فروش می رفت و همچنین در حاشیه ی این بازار چند ردیف از زن های کیسه دوز می نشستند و کیسه توتون می فروختند.


بازار میرزاها
بازارچه میرزاها اختصاص به جماعت میرزاها داشت که کارشان نوشتن رقعه ها و کاغذ و نامه برای اقوام و بستگان و دوستان مراجعه کنندگان و یا شکایت نامه و تظلم نامه ها به ادارات و دیوان خانه های دولتی و غیره بود. در این بازار دکان به دکان، سرا به سرا، راسته به راسته آخرین شوخی ها و متلک های روز را به دهان ها می انداختند، زن ها دوتا دوتا، چهارتا چهارتا با هم راه می رفتند، نقال ها داستان های شاهزاده ها و خانم های هزار و یک شب را نقل می کردند و نوازنده ها فتوحات رسم را همراه با صدای ساز می خواندند.

بازار کلاه فروش ها
در این بازار انواع کلاه های آسیایی به چشم می خورد: پاپاق های پر پشم مخصوص و مخروطی شکل ترکستان، عرق چین های نمدی خاکستری رنگ که مردم عادی به سر می گذاشتند، کلاه های کوچک از ماهوت سیاه که مُدِ روز بود، فینه های ترک، کلاه های بلند استوانه ای خیوه ای که با ترتیب خاصی در کاغذ ابریشمی پیچیده بودند، کلاه های دراز پوستی بخارایی به شکل مخروط ناقص، موجود بود.

بازار کفاش ها
بازار کفاش ها که راه ورودی ابتدایی آن از سبزه میدان بود، یکی از بازارهای مهم دارالخلافه تهران محسوب می شد، در این بازار اقسام مختلف کفش را به اشکال گوناگون جالب که ابداً شباهتی به یکدیگر نداشتند دوخته و به مشتریان عرضه می کردند. پاپوش هایی از چرم زرد رنگ بدون پاشنه و نوک تیز و برگشته، چکمه های اروپایی که کفاشان شاهرود برای صاحب منصبان قشون می دوختند، چاروق هایی با بند کلفت که برای مردم عامی خوب بود، کفش های راحتی ظریف و زیبای زردوزی شده ای که لبه پاشنه آن از یک ورقه نقره ای ساخته شده بود و ظاهراً این پاشنه ها برای این بود که اگر خانمی خواست انتقام خیانت بوالهوسی شوهر خود را بگیرد با ضربه همین پاشنه او را تنبیه کند، این نوع کفش ها بهترین حربه زن های ایرانی بود و در صورت اغلب مردها جای غیرقابل انکار پاشنه این کفش ها که ناشی از انتقام همسر یا همسران زودرنج شان بود دیده می شد!؟

بازار فرش فروش ها
به نظر «اورسل» دیدنی ترین و جالب ترین بازار دنیا بازار فرش فروش ها بود که فرش هایی در اندازه ها و نقشه های مختلف برای هر سلیقه و هر نوع قدرت خرید به معرض فروش گذاشته بودند- نمدهای زبر و ضخیم ترکستان، فرش های هراتی که بافت مرغوبشان زمینه سفید و نقشه های رنگارنگی داشت، قالی های خوی با رنگ آمیزی بسیار هنرمندانه- جاجیم های کرمانشاه با لوز ی های سرخ و آبی رنگ قالیچه های داغستان، همه این ها در کنار پرده های گلدوزی شده روی هم چیده شده بود.

بازار کفن فروش ها
جالبترین بازار تهران بازار کفن فروش ها بود، در آن زمان غسالخانه و گورستان تهران در سر قبر آقا (پایین میدان مولوی) قرار داشت و در کنار قسمتی از این گورستان (باغ فردوس امروزی) بازار کفن فروش ها بود. در این بازار انواع کفن، کفن کربلائی- کفن مشهدی- کفن قمی و کفن مخصوص با آیات قرآن کریم، به فروش می رفت.
نزدیک این بازار، بازار دیگری بود به نام بازار سنگ تراش ها که در آن سنگ قبر می تراشیدند.

بازار آهنگرها
بازار دیگری که آثار آن همچنان باقی است، بازار آهنگرها بود. این بازار بین خیابان های بوذرجمهری و سیروس قرار داشت و آهنگرهای آن تنها به ساختن بیل، کلنگ و نَعل چهارپایان اشتغال داشتند. نعل هایی که این آهنگرها می ساختند مورد استفاده ی نعلبندهای اعیان و اشراف که اهل لرستان و خاصه بروجرد بودند، قرار می گرفت.

بازار پالاندوزها
یکی دیگر از بازارهای تهران را که مشهور بود، بازار پالان دوزها می نامیدند که از چهارسوق کوچک شروع می شد و به چهارسوق بزرگ منتهی می گشت. در آن زمان تربیت اسب در میان اعیان و اشراف و نگهداری الاغ در بین ملاها و تجار مرسوم بود و به همین علت بازار پالان دوزها رونق داشت. در حدود فاصل بازار پالان دوزها و چهارسوق بزرگ بازاری بود که آن را بازار اصفهانی ها می گفتند، اکثر دکانداران این بازار اصفهانی بودند و متاع آن ها عبارت بود از: قلم کاری های اصفهان- گز و کلاه گیس (گیس عاریه).

 بازار مال فروش ها
پایین تر از بازار پالان دوزها تنها بازار بی سقف ایران به نام بازار مال فروش ها قرار داشت (بعدها به روی این بازار نیز سقف کشیدند). قهوه خانه های متعددی در این بازار بود و کسانیکه می خواستند اسب، الاغ، قاطر و یا حتی شتر بخرند به این بازار رو می آوردند. از طرف دیگر صاحبان «مال»ها اغلب خاصه روزهای بارانی داخل قهوه خانه می نشستند و مال خود را بیرون قهوه خانه می بستند. خریدار می آمد، مالی را که می خواست ابتدا مورد معاینه قرار داده دندان هایش را که نماینده سن حیوان بود مورد دقت قرار می داد و بعد انتخاب می کرد و آنگاه برای امتحان سوار می شد و حتی چند باری در اطراف بازار می گشت و وقتی مورد پسندش قرار می گرفت گفت وگو برای معامله آغاز می شد و هنگامیکه به توافق می رسیدند خریدار پول را می داد و مال مورد نظر را تحول می گرفت و بر رویش می نشست و حرکت می کرد.

 بازار مسگرها

بازار مسگرها که اختصاص به مسگرهای دارالخلافه داشت در ضلع شرقی بازار بزرگ تهران قرار داشت، در این بازار که تنها جماعت مسگرها به کار و پیشه مسگری اختصاص داشتند جز سروصدای گوشخراش کوبیدن دیگ ها، ظرف های کوچک و بزرگ مسی، کماجدان ها، آبگردان ها، انواع قاشق ها و غیره صدایی شنیده نمی شد، در این بازارچه، ظروفی در اشکال مختلف روی هم ریخته شده بود و کارگران و استادکارانی مشغول بودند که تنها افزار و اسباب کارشان عبارت بود از یک چکش و یک قلم حکاکی که با مهارت و دقت خاصی نقش و نگار جالبی روی ظرف مسی خلق می کردند

منبع: قدس آنلاین

https://www.cafetarikh.com/news/27510/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما