۱
plusresetminus
هفتم مهرماه، مصادف است با سالگرد شهادت سردار سرافراز قلم و سخن، عالمِ مجاهد، حجت الاسلام و المسلمین حاج سید عبدالکریم هاشمی نژاد. شهیدی که از جمله یاران صدیق امام خمینی رحمه الله بود و در شکل گیری نهضت های مردمی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی نقش به سزایی داشت.
ساواک از دست این روحانی جوان کلافه بود!
 شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد فرزند سید حسن ،‌در سال 1311 شمسی در شهرستان بهشهر از استان مازندران در خانواده ای متدین و مستضعف چشم به جهان گشود. پدرش مردی با ایمان و غیرتمند بود و یک مغازه نفت فروشی داشت و با درآمد مختصر حاصل از تلاش و زحمت فراوان، مخارج زندگی خود و خانواده اش را تأمین می کرد. مادر وی «ساره» نام داشت که با دلسوزی و پاکدامنی به تربیت و پرورش فرزند پرداخت.

دوران رشد و بالندگی سید عبدالکریم با اوجگیری حکومت دیکتاتوری رضاخانی همراه بود. در این زمان رضاخان به شدت به تضعیف دینداری و روحانیت می پرداخت. در این دوره دین زدایی بود که سید در سایه حمایت و همت پدر مورد تربیتی شایسته قرار گفت و در پرتو ایمان پدر و مادرش، ‌خدا را شناخت و گرایش عمیق به دینداری و اسلام خواهی و عشق به اولیاء‌الله که در فطرتش ریشه داشت، در جانش شکوفا شد. در سال 1320 یعنی زمانی که او وارد ده سالگی گردید، رضا شاه خاک ایران را ترک کرد و پسرش محمد رضا شاه را بر تخت سلطنت نشانید.

سید عبدالکریم هاشمی نژاد مانند بسیاری از نخبگان تاریخ، از دوران کودکی، هوش و ذکاوت و همت و حساسیت استثنایی داشت. او تا چهارده سالگی هم درس می خواند و هم بعد از ظهرها با حضور در مغازه پدر، به کمک او می شتافت. در این سن بود که به ادامه تحصیل در حوزه علمیه گرایش پیدا کرد و این خواسته را با پدر خویش در میان گذاشت. پس از جلب رضایت پدر، به حوزه علمیه آیه الله کوهستانی در روستای کوهستان واقع در شش کیلومتری بهشهر رفته و در طول 4 سال دروس مقدمات حوزی و مقداری از سطح فقه و اصول را به پایان رسانید. وی چنان نبوغی از خود نشان داد که آیه الله کوهستانی به طرز چشمگیری شخصاً بر امور تحصیلی او اشراف یافت تا استعداد سرشار و فکر مستعدش در مدت کوتاه تحصیلات مقدماتی به هدر نرود.

پس از این ایام، ‌با کسب اجازه از محضر استاد، عازم حوزه علمیه قم شد و به ادامه تحصیل در زمینه فقه و اصول پرداخت. در قم ابتدا با شیخ علی کاشانی فرید الاسلام، آشنا شد و او را به عنوان استاد اخلاق خویش برگزید. شیخ علی از وارستگان روزگار بشمار می رفت و آیه الله کوهستانی او را به سید عبدالکریم معرفی کرده بود.

شهید هاشمی نژاد پس از اتمام دروس متن و سطح، در درس خارج فقه و اصول حضرات آیات عظام بروجردی، علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) شرکت نمود و بیش از ده سال در حوزه علمیه به تحصیل و تحقیق پرداخت.

پس از فوت آیه الله بروجردی در سال 1340، شهید هاشمی نژاد به مشهد مقدس مشرف شد و در همان شهر ساکن گردید. در آنجا علاوه بر شروع تدریس فقه و اصول برای طلاب و تشکیل جلسات و منابر تبلیغی، در درس فقه مرحوم آیه الله العظمی سید محمد هادی میلانی ‌شرکت جست و چند سال هم در محضر فقیه بزرگ مرحوم آیه الله شیخ مجتبی قزوینی به تحصیل پرداخت. هاشمی نژاد، زمانی به طور جدی گام های خود را در مبارزه محکم کرد، که عَلَم بر افراشته شده این راه دشوار را در دستان مردانه ی مراد و محبوب خویش، حضرت امام خمینی (ره) در اهتزاز دید. بنابراین در آستانه ی قیام پانزدهم خرداد در 12/ 3/ 1342 به اتهام ایراد سخنان تحریک آمیز، دستگیر و راهی زندان شد چنانچه علی کردی این محقق کوشا در این باره می نویسد: پس از آزادی از زندان 41 روزه شهربانی تهران، بدون کوچکترین تردیدی، راه آغاز شده را با صلابت بیشتر ادامه داد. رژیم مجبور شد تا مجدداً وی را دستگیر کند. این دستگیری موجب شد حادثه «مسجد فیل» پدید آید که خود شرحی بر مبارزات مردم قهرمان مشهد دارد.

ماجرای مسجد فیل

با استناد به گزارش های موجود ساواک، در یکی از شب ها، شهربانی تصمیم گرفت هاشمی نژاد را به دلیل سخنان تحریک آمیز و مخرب، دستگیر نماید. مردم که از نیت پلیس آگاهی یافتند، بر آن شدند تا خطیب توانا را از صحنه دور سازند، ولی وی شخصاً نپذیرفت و برای جلوگیری از هرگونه تعدی نسبت به مردم، خود را در اختیار مأمورین شهربانی گذاشت. هنگامی که او را سوار ماشین کردند، مردم وفادار و خشمگین که احساساتشان به شدت جریحه دار شده بود، با انداختن دوچرخه های خود بر سر راه فولکس حامل هاشمی نژاد، راه را بر پلیس بستند. مأمورین شهربانی شروع به سر دادن شعارهایی به نفع شاه نمودند که مردم آنان را «هو» کردند. برای رهایی از این بن بست، مأمورین اقدام به تیراندازی کردند که هفت نفر مجروح شدند. که دو نفر از آنان به دلیل شدت جراحات وارده به شهادت رسیدند. این حادثه که در تاریخ 21/ 7/ 1342 اتفاق افتاد، موجی از خشم و نفرت نسبت به رژیم پهلوی، در میان مردم مشهد به وجود آورد. گروهی از کسبه به منزل «آیت الله میلانی» رفتند و ضمن تقاضا برای تعطیلی بازار، خواستار فشار لازم در جهت آزادی سید عبدالکریم هاشمی نژاد شدند. به دنبال حمایت آیت الله میلانی از هاشمی نژاد، دکتر جناب، رئیس ساواک خراسان، ملاقات با آیت الله را برای رؤسای ادارات ممنوع کرد، تا اطراف او خالی شود و هدفش از این رفتار، تحقیر و اهانت به آیت الله میلانی بود.

دادستان دادگاه، کیفرخواستی مبنی بر تقاضای اعدام برای هاشمی نژاد تنظیم کرد؛ اما با صحبت ها و بحث های طولانی، سرانجام وی را به دو ماه حبس محکوم کردند. این تقلیل مجازات که به شدت مورد توجه مبارزین قرار گرفته بود و آن را مستمسکی علیه رژیم قرار داده بودند، از دید ساواک دور نماند و تلویحاً به آن اعتراض کرد:

«این شدت کیفرخواست و تقلیل زیاد آن به دو ماه حبس، باعث شده است که هاشمی نژاد و دیگر روحانیون تبلیغ نموده و وضع دستگاه را با تمسخر برای یکدیگر تعریف کنند و نیز دیگر مخالفین هم جری شوند.»

شهید هاشمی نژاد پس از سپری شدن بازداش موقت، به قید کفالت آزاد شد؛ اما این پرونده پس از گذشت چهار سال، مجدداً به جریان افتاد و به دو ماه زندان قابل خرید محکوم گردید.

غرب زدگی ممنوع!

جلسات «کانون بحث و انتقاد دینی» محفلی بود که شهید هاشمی نژاد به معضلات فکری و سیاسی جوانان پاسخ می داد و از این تریبون آنچنان به سود نهضت اسلامی امام خمینی به روشنگری پرداخت که دستگاه مجبور شد او را از کانون جدا کند و اجازه ی سخنرانی در آن جلسات را از وی بگیرد. شهید هاشمی نژاد با مطالعه دقیق نظرات ارائه شده پیرامون مباحث اسلامی، با آگاهی کامل و شور و شوق وصف ناپذیری از حریم اسلام دفاع می کرد و حقایق را بر مردم روشن می ساخت. در اکثر سخنرانی ها، شدیداً به سیاست های سلطه طلبانه غرب که در صدد بود تا از ایران اسلامی کشوری به تمام معنی غرب زده بسازد، حمله می کرد و رژیم پهلوی را که مجری سیاست های استعماری بود، بی اعتبار می ساخت تا نفوذش در میان مردم، بی تأثیر گردد و مردم بر عقاید دینی و ملی خود پایبند گردند.

وی معترض بود چرا زنان با شرفی را که ضمن پاسداری از حریم خانواده، با فرش بافی و پنبه چینی و سایر مشاغل سنتی، به اقتصاد کشور کمک می کنند و دسترنج آنان در بازارهای جهانی افتخار می آفریند، با تعابیر نادرستی «مرتجع و عقب مانده» می خوانند، ولی یک زن خودباخته و بی حجاب اگر تمبر هم بفروشد به عنوان «متمدن» معرفی می شود. استاد هاشمی نژاد ضمن انتقاد از برنامه های فرهنگی رژیم، به ماهیت فیلم های سینمایی، مقالات مندرج در برخی جراید که کاملاً در مسیر کمرنگ کردن اعتقادات مذهبی مردم گام برمی داشتند، معترض بود و می خروشید و فریاد برمی آورد که: «وجود کارگزاران فاسد، بر وجود رهبری فاسد در جامعه دلالت می کند».

وی با تهور مثال زدنی خویش، به قلم به دستان مزدوری که در مقابل حجم سنگین هزینه عیاشی ها و بی بند و باری ها، در سکوت مرگباری فرو رفته بودند، اما صدای اعتراضشان در مقابل اندک ارزی که یک حاجی در سفر حج هزینه می کرد، بلند می شد، می گفت: «خروج ارز در سفر حج در مقابل هزینه ی عیاشی های خارج از کشور بسیار ناچیز است اما چون آن سفر مقدس، تأثیر مثبت در روحیه ی مردم دارد و موجب بیداری مسلمانان می شود، چنین مورد حمله واقع می گردد».

شهید هاشمی نژاد در سال 1348 به مناسبت مراسم ختم شادروان «جلال آل احمد»، از مقام این نویسنده ی متعهد، در مقابل مضحکه هایی که نام هنرمند بر خود گذاشته بودند، تجلیل کرد و اظهار داشت:

«جلال مُرد ولی زندگی با شرافت را با خودش برد اما، مرگ بر آن زندگانی باد که دیگران به او بخندند و او نفهمد چه می کند.»

برداشت های ساواک

خوشبختانه ساواک از درک صحیح چنین مواضع صریحی ناتوان بود و در تحلیل های خویش به مغلطه می افتاد و پراشتباه عمل می کرد و طبعاً این مسأله در تصمیم گیری های امنیتی رژیم تاثیر داشت. به طور نمونه در مقابل تعهد و خلوص سرشار استاد هاشمی نژاد، توضیح می داد که: «ماهیت حقیقی جلسلت مزبور در پوشش اقدامات مذهبی، صرفاً به خاطر معروفیت و رخنه و نفوذ در بین طبقه ی متعصب مذهبی و در نتیجه، کسب درآمد و عایدات [است]... »

به دلیل خفقان حاکم بر شهر مشهد، حجةالاسلام هاشمی نژاد مجبور بود به شهرهای مختلفی سفر کند و بیداری و آگاهی مردم نسبت به نهضت اسلامی را گسترش و توسعه دهد. پاره ای از تعابیری که دشمن از یک فرد دارد، می تواند ملاک خوبی برای شناخت آن فرد باشد، چرا که اعتراف عاجزانه ای به شایستگی ها و توانایی های آن شخص است. ساواک در گزارش خود می نویسد:

«چهره و طرز تفکر هاشمی نژاد برای همه مشخص بود [وی] مردی است بسیار بی باک و اکثراً، مطالب هیجان آوری مطرح می کند و غالباً در خلال گفتارش به مناسبت هایی حمله می کند». همچنین می افزاید: «هاشمی نژاد از افراد پرشور و با هیجان است».

بدین سان وقتی شهید هاشمی نژاد می دید که رژیم بی محابا با ارزش های اسلامی یورش می آورد و شرایط فرهنگی مصیبت باری را پدید آورده، با روشن بینی، عواقب را پیش بینی می کرد:

«آن هایی که به ساحت مقدس دین و قرآن اهانت می کنند به بلای اصحاب فیل گرفتار خواهند شد» و یا اظهار می داشت: «این قدر کشش ندهید. کار به جای باریک خواهد رسید».

در تاریخ 26/ 7/ 51 براساس گزارشی، وی ممنوع المنبر شد. در بخشی از آن گزارش، آمده است:

«سخنرانی های هاشمی نژاد تحریک آمیز بود و قیافه ی حضار برافروخته بود، اصلح است هر چه زودتر جلوی گستاخی او گرفته شود».

بزرگداشت قیام خونین پانزدهم خرداد

شهید هاشمی نژاد در سال 1352 مدت 10 شب در مسجد سید اصفهان سخنرانی کرد. پس از آن تصمیم گرفت که به همراه خانواده به شیراز سفر کند. ساواکِ اصفهان به شیراز گزارش داد که به محض رسیدنش، دستگیر و به اصفهان اعزام شود. پس از دستگیری و بازداشت موقت 2 ماهه، تبرئه شد ولی از رفتن به منبر منع گردید.

معذلک سفرهای او به شهرهای مختلف کشور قطع نشد و ملاقات و گفت و شنودهای او با دوستان و همرزمان متقابلاً باعث تقویت روحیه می شد.

سال 1354 فرا رسید. روحانیون قم تصمیم گرفتند به پاس بزرگداشت قیام خونین پانزدهم خرداد این روز را گرامی دارند. آنان سه روز متوالی را در مدرسه ی فیضیه به عزاداری پرداختند و پرچم سرخ حسینی را در بالای فیضیه به اهتزاز درآوردند. ساواک، فیضیه را محاصره کرد و سرانجام در روز هفدهم با یک یورش همه جانبه، صدها تن را مجروح و دستگیر کردند. در اعتراض به این عمل رژیم، بعضی از استادان حوزه علمیه مشهد، از جمله آقایان «میرزاعلی آقا فلسفی»، «محمد جواد طرخانی» معروف به آقا جواد تهرانی، «شیخ حسینعلی مروارید» و شهید هاشمی نژاد درس خود را تعطیل کردند. در پی این اعتراض، هاشمی نژاد به همراه 13 تن دیگر دستگیر شد. شهید هاشمی نژاد و «حجةالاسلام والمسلمین واعظ طبسی» هر یک به ترتیب دو سال و یک سال و نیم زندان محکوم شدند. پس از پایان محکومیت به منظور روشن شدن وضعیت، وی را به تهران اعزام کردند:

«عبدالکریم هاشمی نژاد یکی از وعاظ افراطی بود که به علت فعالیت های مضره امنیتی به دو سال زندان محکوم که پس از سپری شدن مدت مذکور به علت اینکه تعهد همکاری نداده در تاریخ 25/ 3/ 36 [1356] از زندان شهربانی مشهد به زندان اوین اعزام شده است».

سرانجام در تاریخ 30/ 3/ 56 از زندان آزاد شد ولی به کلیه ساواک های کشور مخابره شد که با تمامی امکانات، اعمال و رفتار وی را تحت مراقبت قرار دهند.

در تاریخ 6/ 8/ 56 مجلس ترحیمی به مناسبت شهادت «حاج آقا مصطفی خمینی» فرزند رشید امام برپا شد که مردم دلسوخته به همراهی روحانیون از مقام آن شهید تجلیل به عمل آوردند. به همین مناسبت پیام تلگرامی به محضر امام خمینی در نجف ارسال شد. ضمناً طی گزارش ساواک، در همین سال استاد هاشمی نژاد به همراهی آقای واعظ طبسی با هواپیما عازم زاهدان شدند تا در ایرانشهر با روحانی تبعیدی و مجاهد بزرگ «آیت الله خامنه ای» دیدار و ملاقات کنند.

نوروز 57 فرارسید. سال 56 مشحون از حوادث تلخ بود که مناسب ترین واکنش در مقابل تعدیات رژیم، همانا قهر انقلاب بود. آیات عظام و علما، عید را تحریم کردند تا خون شهدای مظلوم و یاد آن ها گرامی داشته شود و سبب تداوم راهشان گردد. سال 57 سالی بود که رژیم در مقابل واقعیتی بزرگ قرار می گرفت و می بایست خود را با آن وفق دهد. اما هنوز هم ساواک، راه چاره را در بازداشت و شکنجه می یافت. مجدداً شهید هاشمی نژاد در تاریخ 22/ 3/ 57 راهی زندان شد؛ اما کارگزاران رژیم به دو دلیل موجبات آزادی سریع استاد را فراهم کردند: یکی اوج مبارزات و تظاهرات مردمی که عامل اصلی بود و دیگر ظاهرسازی و تغییر موضع به اصطلاح اعطای آزادی فرمایشی.

انقلاب به مراحل حساس و سرنوشت ساز خود نزدیک می شد. یاران امام می دانستند که تأثیر تلاش ها ناچیز نخواهد بود و پیروزی در این نبرد چندین ساله در گرو مراقبت دائم می باشد.

موقع شناسی امام و یارانش کاملاً فرصت را از رژیم گرفته بود.

چهلم واقعه ی مدرسه ی نواب

در تاریخ 9/ 6/ 57 اجتماع باشکوهی به مناسبت چهلم واقعه ی مدرسه ی نواب مشهد تشکیل شد. در این مجلس، شهید هاشمی نژاد طی بیانات خود اعلام کرد که باید «گلوله را با گلوله پاسخ داد».

مردم تظاهر کننده با پلیس درگیر شدند و شیشه های 30 شعبه از بانک های مختلف را شکستند. ساواک، هاشمی نژاد را عامل این شورش می دانست و دستور داد هر کجا او را یافتند دستگیر نمایند. پس از مدتی، استاد هاشمی نژاد در مشهد نمایان شد. دیگر دشمن قادر به جنگیدن نبود و انتظار می کشید تا ببیند روند حوادث به کجا ختم می شود. بنا بر گزارش های ساواک، شهید هاشمی نژاد برای اجتماعات بیش از یکصد هزار نفر سخنرانی می کرد و نسیم انقلاب رفته رفته به امواج خروشانی تبدیل می شد که همه چیز را بر سر راه خود در هم می کوبید.

در چنین شرایطی، نقش محوری هاشمی نژاد در حوادث مشهد، به وضوح از این کلام ساواک احساس می شود:

«نامبرده ی بالا که یکی از روحانیون بسیار ناراحت و مخالف و ساکن مشهد می باشد و در تحریک مردم به ایجاد بلوا و آشوب و وقایع اخلالگرانه اخیر در مشهد، دخالت مؤثر و مستقیم داشته، جهت سخنرانی به تهران مسافرت و قرار است در منزل برادرش به شماره تلفن... اقامت نماید»

در لحظاتی که رژیم در حال ارزیابی قدرت خویش در مواجه با این خیزش اجتماعی عظیم بود و با نگرانی حوادث را دنبال می کرد، تظاهرات بسیار عظیمی در مشهد شکل گرفت که یأس و نا امیدی قطعی را بر دل های هواداران اندک نظام پهلوی مستولی گردانید. از سوی دیگر انقلابیون، که با مشاهده ی حضور فزاینده ی مردم، دل به نصرت الهی بسته بودند، با عزم جزم، آخرین تیرهای خلاص را بر پیکر ناتوان نظام شاهنشاهی شلیک می کردند و تظاهرات 5/ 9/ 57 مشهد، در گزارش «شیخان»، رئیس ساواک خراسان به گونه ای منعکس شده است که آثار ضعف و زبونی به وضوح در آن مشاهده می شود:

«تظاهرات روز 5/ 9/ 57 مشهد باعث ناراحتی افراد شاه دوست و میهن پرست شده و از وضع موجود شدیداً اظهار نگرانی و ناراحتی می کردند و افرادی که بر رژیم شاهنشاهی وفادار هستند با مشاهده ی چنین تظاهرات و عقب نشینی نیروهای انتظامی دچار تزلزل روحی گردیده اند»

دیری نپایید که اشاعه انقلاب و سرعت پیروزی آن که فراتر از پیش بینی و تصور اولیه بود، خانواده ی هزار فامیل را آواره کرد و شمیم آزادی سراسر میهن را فرا گرفت؛ اما ظاهراً مبارزه پایان نیافتنی بود و این بار، پس از پیروزی 22 بهمن وفاداران به استکبار جهانی که ضرورت مقابله با آنان قوت می گرفت، با شعارهای انقلابی تر از انقلابیون واقعی، عرصه را تنگ کردند. حقیقت امر این است که باید افرادی یافت می شدند تا انتقام فروپاشی نظام شاهنشاهی را از یاران مقاوم امام بگیرند. در مورد استاد هاشمی نژاد، این امر در مهرماه 1360 اتفاق افتاد و فرزندان خلف امپریالیسم با ماسک «مجاهد خلق» فریاد رسای انقلاب را خاموش کردند و به خواست دیرین ساواک، جامه ی عمل پوشاندند و استاد بزرگوار سید عبدالکریم هاشمی نژاد را ترور کردند. اما برای هاشمی نژاد نقطه ی پایان زندگی این جهانی و آغازی جاودانه فقط با شهادت متصور می شد.

منبع:قدس

https://www.cafetarikh.com/news/28260/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما