۰
plusresetminus
یکی از علل اندک بودن آثار و تحقیقات درباره‌ی نتایج انقلاب‌ها، چه در داخل و چه در محیط بین‌الملل، مخالف بودن غرب با انقلاب است. فِرِد هالیدِی در مقاله‌ای با عنوان «انقلاب و روابط بین‌الملل» به این نکته اشاره کرده‌ است. با بروز انقلاب، در درجه‌ی اول، منافع غرب تهدید می‌شود.
هدف از تحریف انقلاب، مردد کردن نسل جوان است
         سخن درباره‌ی انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی وقوع آن، این روزها فزونی یافته است. این فزونی تحلیل اما بیش از آنکه توسط نیروهای طرفدار انقلاب اسلامی انجام شده باشد، به‌وسیله‌ی معاندان آن و با اهداف مغرضانه در حال انجام است. هدف این است که انقلاب اسلامی را همچون بسیاری دیگر از انقلاب‌های دنیا، برپایه‌ی عوامل صرفاً مادی تحلیل کنند و نشان دهند که انقلاب اسلامی مبتنی بر یک انحراف بود. برای پاسخ‌گویی به این شبهات، به‌‌سراغ کسی رفتیم که علاوه بر تخصص در حوزه‌ی انقلاب اسلامی، بر نظریات انقلاب نیز مسلط است. دکتر مصطفی ملکوتیان، استاد دانشگاه تهران را شاید بتوان بهترین گزینه برای طرح پرسش در زمینه‌ی این شبهات دانست. از جمله آثار وی در این زمینه، می‌توان به «سیری در نظریه‌های انقلاب»، «پدیده‌ی انقلاب»، «بازخوانی علل وقوع انقلاب اسلامی» و «انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی وقوع رخداد آن» اشاره کرد.   *انقلاب همچون بسیاری دیگر از پدیده‌های اجتماعی، مستلزم شرایط خاصی برای وقوع است. این درباره‌ی انقلاب اسلامی ایران نیز احتمالاً صادق است. بر این اساس، به نظر شما، چه ضرورت‌هایی وقوع انقلاب اسلامی را در سال 1357 توجیه می‌کند؟   از بحث‌های صورت‌گرفته درباره‌ی پدیده‌ی انقلاب، که پدیده‌ای اجتماعی و سیاسی است، می‌توان به چهار سؤال مطرح درباره‌ی انقلاب‌ها اشاره کرد: سؤال اول درباره‌ی چیستی انقلاب است. در بحث چیستی، به تعریف انقلاب، ماهیت انقلاب‌ها و انواع آن‌ها و همچنین به تفاوت میان انقلاب و مفاهیم مرتبطی مثل بحث احزاب، جنگ داخلی، شورش، جنبش و اصلاح پرداخته می‌شود. سؤال دوم و سوم، به‌ترتیب درباره‌ی چرایی وقوع انقلاب و چگونگی وقوع آن هستند. به این دلیل که امروزه در بیشتر نوشته‌های درباره‌ی پدیده‌ی انقلاب، به چرایی و چگونگی وقوع انقلاب‌ها پرداخته شده است، می‌توان گفت هر دیدگاهی به این دو سؤال پاسخی داده است. در نتیجه، دیدگاه‌های متفاوتی نیز در این زمینه وجود دارد. برای مثال، برخی از این دیدگاه‌ها جامعه‌شناختی هستند، برخی روان‌شناختی، برخی سیاسی هستند و برخی اقتصادی. برخی از دیدگاه‌ها نیز از ادغام دیدگاه‌های مختلف به وجود آمده‌اند.   در اینجا لازم است بر نقش فرهنگِ دینی در وقوع انقلاب اسلامی تأکید شود. اساساً فرهنگ در وقوع پدیده‌ی انقلاب، نقشی اساسی دارد. در هر انقلابی، ممکن است نوع خاصی از فرهنگ وجود داشته باشد. در رژیم‌های مختلف دیدگاه‌های متفاوتی از فرهنگ‌ دیده می‌شود، اما به ‌هر ‌حال، فرهنگ‌های مختلف به‌گونه‌های متفاوت در هر انقلابی، ایفای نقش داشته‌اند.   تفاوتی بین دو سؤال چرایی و چگونگی وقوع انقلاب وجود دارد. سؤال چرایی وقوع، به‌ دنبال یافتن عوامل کلی و اساسی پدیدآورنده‌ی یک انقلاب است. در اینجا باید به سطح بحث نیز توجه داشت، زیرا ممکن است درباره‌ی انقلاب خاصی صحبت شود یا درباره‌ی خودِ پدیده‌ی انقلاب. شاید اصلاً مقصود فراهم کردن زمینه‌هایی برای مطرح کردنِ نظریه‌ی دیگری مرتبط با پدیده‌ی انقلاب باشد. قطعاً در چنین شرایطی، بحث‌ها متفاوت خواهند بود. سؤال چگونگی وقوع انقلاب، به ‌‌دنبال تفاوت مسیرهای طی‌شده در سیر وقوع انقلاب‌های متفاوت است. نکته‌ی مهم درباره‌ی بحث چگونگی وقوع انقلاب این است که با توجه به وجود مسیرهای متفاوت، دستیابی به نتیجه‌ای سریع، کار مشکلی است. در تحلیل نهایی، با بررسی نوع خاصی از انقلاب، می‌توان سریع‌تر و راحت‌تر به پاسخ دست یافت. بنابراین بحث چگونگی پدیده‌ی انقلاب را نیز مثل بحث‌ چرایی وقوع پدیده‌ی انقلاب، می‌توان با تحقیق به نتیجه رساند.   آخرین سؤال مربوط به نتایج حاصل از پدیده‌ی انقلاب است. انقلاب‌ها در محیط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تغییراتی ایجاد می‌کنند. بنابراین بخشی از واقعیت انقلاب‌ها، نتایجی است که برجا می‌گذارند.   علی‌رغم اهمیتی که سؤال چهارم دارد، حجم آثار و نوشته‌های اختصاص‌یافته به آن اندک است. بیشتر کارهای تحقیقی و پژوهشی مربوط به دو سؤال دوم و سوم، یعنی چرایی و چگونگی وقوع انقلاب است. یکی از علل اندک بودن آثار و تحقیقات درباره‌ی نتایج انقلاب‌ها، چه در داخل و چه در محیط بین‌الملل، مخالف بودن غرب با انقلاب است. برخی از نویسندگان غربی نیز مثل فِرِد هالیدِی در مقاله‌ای با عنوان «انقلاب و روابط بین‌الملل» به آن اشاره کرده‌اند. با بروز انقلاب، در درجه‌ی اول، منافع غرب تهدید می‌شود. بنابراین طبیعی است که غرب تلاش در راستای شناخت و شناساندن نتایج انقلاب‌ها را تشدید نکند. به این دلیل، نوشته‌های زیادی، به‌ویژه از بحث‌های نظری بازتاب انقلاب‌ها، در منطقه‌ و بین‌الملل در دست نیست.   در پاسخ به این سؤال که چرا وقوع انقلاب اجتناب‌ناپذیر می‌شود؟ همان‌طور که در دو سؤال چرایی و چگونگی وقوع انقلاب اشاره شد، طبعاً رخ دادن یک‌سری پیش‌زمینه‌ها، علل و عواملی، وقوع انقلاب را اجتناب‌ناپذیر می‌کنند.   در دیدگاه‌های مختلف، در بیان علل و عوامل و زمینه‌های اصلی وقوع انقلاب، تفاوت‌هایی وجود دارد. ممکن است از انقلاب خاصی صحبت شود. ممکن است خود پدیده‌ی اجتماعی و سیاسی انقلاب مورد بحث قرار گیرد. ممکن است از انقلاب‌های سیاسی، مثل انقلاب انگلستان یا انقلاب مشروطه‌ی ایران صحبت شود یا از انقلابی کبیر مثل انقلاب اسلامی ایران. در هر حال، به جنبه‌های مختلف انقلاب باید توجه شود و بازخورد نتایج آن نیز بیان گردد.   در پاسخ به سؤال شما، قبل از اینکه شرایط و پیش‌زمینه‌ی وقوع انقلاب را ذکر کنم، تأکید می‌کنم که هیچ انقلابی، بدون رخ دادن یا به وقوع پیوستن یک‌سری پیش‌زمینه‌ها، اتفاق نیفتاده است و اتفاق نیز نمی‌افتد. یکی از این پیش‌زمینه‌های مهم، گسترش آرمان یا ایدئولوژی جدیدِ جایگزین است. نقش‌آفرینی رهبری انقلاب نیز در راهبردهایی که با توجه به شرایط خاص آن کشور برمی‌گزیند، بسیار مهم است. حضرت امام در ایران، روش عدم درگیری با نیروهای مسلح را انتخاب کردند. در مرحله‌ی اکتبر از انقلاب سال 1917 روسیه، لنین از روش جنگ مسلحانه استفاده کرد. مائو تسه‌تونگ، در انقلاب 1949 چین، از نبرد فرسایشی استفاده کرد. بنابراین رهبری انقلاب با انتخاب راهبرد مناسب، نقش تعیین‌کننده‌ای در نتیجه‌بخشی هرچه سریع‌تر یک انقلاب دارد. این‌ها بخشی از واقعیات وقوع انقلاب هستند.   ایجاد روحیه‌ی انقلابی در جمعیت انبوهی از مردم و خنثی ماندن کسانی که با انقلاب همراه نمی‌شوند نیز از شرایط و پیش‌زمینه‌های وقوع انقلاب است.   تأکید بنده بر این است که هیچ انقلابی بدون چنین پیش‌زمینه‌هایی اتفاق نمی‌افتد. برخی از نویسندگان غربی مثلاً خانم تدا اسکاچ پل در کتاب خود با عنوان «دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماعی» در سال 1979، همان سالی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، با بررسی سه انقلاب فرانسه، روسیه و چین، سعی کردند نظریه‌ای ارائه دهند. این نظریه بر این ‌اساس بود که انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند، بلکه خودشان به وجود می‌آیند. این نظریه بیشتر جبر ساختاری را در به وجود آمدن انقلاب‌ها مؤثر می‌دانست. منظور از جبر ساختاری این است که در مسائل بین‌‌المللی و رقابت اقتصادی در صحنه‌ی بین‌الملل، دولت‌ها احتیاج به پول دارند که اگر به دست نیاورند، دچار فروپاشی می‌شوند. این فروپاشی، زمینه‌ی شورش را فراهم می‌کند. ناگفته نماند، خانم تدا اسکاچ پل، بعداً بیان کرد که دیدگاه مطرح‌شده نمی‌تواند انقلاب اسلامی ایران را تحلیل کند. اگر در دنیا یک انقلاب باشد که با حرکت انقلابی آگاهانه ساخته شده باشد، آن انقلاب، انقلاب ایران است. ایشان برای اصلاح نظریه‌ی خود، در مقاله‌ای با عنوان «دولت تحصیل‌دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران»، روش جدیدی را مطرح کردند که البته روش جدید نیز هنوز ایراداتی دارد، اما در کل، خود را از بند روش قبلی که جبرگرایی افراطی بود، رهانیده است.   نکته‌ای که باید بر آن تأکید کنم، این است که در وقوع انقلاب، نقش عامل انسان،‌ اراده، اختیار، آرمان‌های انقلابی و رهبری انقلاب مورد توجه قرار می‌گیرد.   *به نظر شما، نظریات غربی تا چه حد در تبیین انقلاب اسلامی موفق بوده است؟ و اینکه نظریه‌پردازانی چون فورن،‌ آبراهامیان، کندی و امثال آن‌ها تا چه حدی توانسته‌اند تحلیل درستی از انقلاب اسلامی ارائه دهند؟   در پاسخ سؤال قبل، تاحدی وارد این بحث شدم. مجموعه‌ی کارهایی که در غرب در این مورد صورت گرفته است را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد. یک گروه، گروه جامعه‌شناختی است. منظور آثار و نوشته‌هایی است که در تحلیل انقلاب اسلامی، بیشتر بر عوامل جامعه‌شناختی تأکید می‌کنند. این نوشته‌ها براساس طبقات اجتماعی، قشربندی اجتماعی، نظام اجتماعی، سیستم اجتماعی است. افرادی که براساس نظریه‌های سیستمی و نظریه‌ی کارکردگرای ساختاری آقای چالمرز جانسون (که زیربنای آن نوشته‌های تالکوت پارسونز است) می‌نویسند، در گروه جامعه‌شناختی قرار می‌گیرند.     توسعه‌ی علوم انسانی در غرب باعث ایجاد نظریه‌های جامعه‌شناختی، سیاسی، اقتصادی و روش‌شناختی شده است، اما جایگاه ویژه‌ای آن‌گونه که باید، برای عنصر انسان، اراده، آرمان انقلابی، رهبران انقلابی و فرهنگ کشورها در وقوع انقلاب قائل نشده است.   دسته‌ی دیگر، وقوع انقلاب اسلامی را بیشتر با توجه به عوامل روان‌شناختی تحلیل می‌کنند. زیربنای شکل‌گیری این گروه، اثری از الکسی دو توکویل است. این فرد فرانسوی که پنجاه سال بعد از انقلاب فرانسه به دنیا آمده، کتابی تحت عنوان «انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن» نوشته است که در آن، به نقش عوامل روان‌شناختی در تحلیل علل وقوع انقلاب فرانسه پرداخته و آن را به اغلب انقلاب‌ها تعمیم داده است. دیگران نیز برمبنای همین تحقیق، نظریه‌های روان‌شناختی را توسعه دادند. شخصی به‌ نام جیمز دیویس، در مقاله‌ای با عنوان «به‌سوی یک نظریه‌ی انقلاب»، با بررسی تعدادی از انقلاب‌ها در دوران معاصر، منحنی‌ جِی را ترسیم کرد. این منحنی به این دلیل که شبیه حرف جِی در انگلیسی است، به این نام خوانده می‌شود. در منحنی جِی، بحث به این صورت است که تا زمانی که جامعه هیچ رشد و تحولی را تجربه نکرده باشد، مشکلی وجود ندارد، اما همین که شروع به رشد می‌کند، با بهتر شدن وضعیت اقتصادی و سیاسی، انتظارات جامعه افزایش می‌یابد. جامعه این برخورداری را کافی نمی‌داند. از آنجا که افزایش انتظارات، سریع‌تر از رشد دستاوردهای عینی است، با ایجاد رکود ناگهانی فاصله‌ی غیرقابل تحملی بین آنچه مردم می‌خواهند و آنچه به دست می‌آوردند، ایجاد می‌شود. این فاصله‌ی غیرقابل تحمل، باعث وقوع انقلاب می‌شود.   عده‌ای براساس همین نوشته‌ی جیمز دیویس، در مورد انقلاب اسلامی ایران اظهارنظر کرده‌اند. برای مثال، آقای حسین بشیریه در پایان‌نامه‌ی دکتری خود به زبان انگلیسی، وقوع انقلاب اسلامی ایران را براساس نظریه‌ی جیمز دیویس تفسیر کرده است. آقای تد رابرت گر را نیز می‌توان در زمینه‌ی روان‌شناختی نام برد. او در کتاب «چرا انسان‌ها شورش می‌کنند؟» برای تبدیل سرخوردگی به اغتشاش، ناآرامی و انقلاب سه الگو ذکر می‌کند. او نیز مانند جیمز دیویس سعی می‌کند الگوی خود را به‌صورت منحنی ترسیم کند. نظریه‌ی محرومیت نسبی او، سه الگو دارد: محرومیت نسبی صعودی، محرومیت نسبی نزولی و محرومیت نسبی بلندپروازانه. مبنای هر سه‌ الگو، احساس محرومیت و عواملی است که در شدت و ضعف احساس محرومیت نقش دارند. این احساس محرومیت، عامل روان‌شناختی ایجاد‌کننده‌ی یک انقلاب است. این نظریه‌ها مورد نقدهای جدی نیز واقع شده‌اند که در اینجا به نقد آن‌ها پرداخته نمی‌شود، زیرا صرفاً به‌منظور آگاهی از وجود چنین دیدگاه‌هایی‌ از آن‌ها نام برده شده است.   دسته‌ای از دیدگاه‌ها ‌نیز درباره‌ی انقلاب اسلامی، اقتصادی فکر می‌کنند. این دیدگاه‌های اقتصادی دو گروه هستند. گروهی براساس دیدگاه‌های مارکسیستی می‌نویسند، زیرا همان‌طور که می‌دانید، مارکسیست‌ها اقتصاد را زیربنا می‌دانند. گروهی نیز در غرب هستند که اساساً در تحلیل انقلاب‌ها و انقلاب اسلامی به اقتصاد توجه زیادی می‌کنند.   دسته‌ی چهارم کسانی هستند که درباره‌ی انقلاب و انقلاب اسلامی، سیاسی می‌اندیشند. توجه داشته باشید، ممکن است نکاتی که در این مورد عرض می‌کنم با یکدیگر مرتبط باشند. احتمالاً دیدگاه افرادی که می‌گویند انقلاب زمانی رخ می‌دهد که نظام حاکم دچار فروپاشی ‌شود، سیاسی است، زیرا فروپاشی قدرت مبنای تحلیل آن‌ها قرار می‌گیرد.   گروه دیگری که سیاسی می‌اندیشند، افرادی هستند که وقوع انقلاب را برای کسب قدرت سیاسی می‌دانند. علاوه ‌بر نظریه‌های بحث انقلاب، فرضیه‌هایی نیز وجود دارد؛ مثل فرضیه‌ی توطئه که مجال دیگری را برای صحبت می‌طلبد. از نظریه‌های شناخته‌شده در غرب، نوشته‌ی ساموئل هانتینگتون است. هانتینگتون صد صفحه از کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی» را با عنوان «نظریه‌ی توسعه‌ی نامتوازن» به بحث درباره‌ی انقلاب اسلامی اختصاص داده است. افرادی مثل آقای آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» و تا حدودی آقای میلانی در کتاب «شکل‌گیری انقلاب اسلامی» نیز بر‌مبنای نظریه‌ی هانتینگتون در مورد انقلاب اسلامی مطالبی نوشته‌اند.   افرادی نیز که برمبنای نظریه‌ی بسیج منابعِ چارلز تیلی در مورد انقلاب اسلامی مطلب می‌نویسند، سیاسی فکر می‌کنند. چارلز تیلی به چیستیِ زمینه‌های وقوع انقلاب توجه چندانی ندارد. وقتی انقلابی آغاز شد، به بررسی اینکه کدام طرف (انقلاب یا ضدانقلاب) برنده خواهد بود، می‌پردازد.   بر نظریه‌ی هانتینگتون و نظریه‌ی چارلز تیلی نیز ایراد‌های جدی وارد است. خود نظریه‌پردازان نیز نظریه‌های یکدیگر را مورد نقد قرار داده‌اند. مثلاً چارلز تیلی، نظریه‌ی هانتینگتون را شدیداً مورد نقد قرار داده است. از آنجا که انقلاب اسلامی از نظر هویتی، تمدنی، فلسفی و تفکری در نقطه‌ی مقابل جهان غرب قرار می‌گیرد، مجموعه‌ی این دیدگاه‌ها مورد نقد آن قرار می‌گیرند. نوع انسان‌شناسی، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی ویژه‌ای که در تمدن غربی وجود دارد، مورد قبول انقلاب اسلامی نیست. نوع نگرش غربی‌ها به انسان، تک‌بُعدی و مادی است. از نظر روشی نیز فقط بر روش‌های پوزیتیویستی تأکید می‌کنند. مطالب بسیاری وجود دارد که با دقت در زیربناهای تفکر انقلاب اسلامی ایران متوجه می‌شوید این انقلاب در نقطه‌ی مقابل تفکر غرب قرار می‌گیرد. توسعه‌ی دیدگاه‌های غرب از دوره‌ی رنسانس به بعد، تمدنی را شکل داده است که این تمدن از نظر انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و روش‌شناسی، در نقطه‌ی مقابل دیدگاه‌های اسلامی قرار می‌گیرد.   توسعه‌ی علوم انسانی در غرب باعث ایجاد نظریه‌های جامعه‌شناختی، سیاسی، اقتصادی و روش‌شناختی شده است، اما جایگاه ویژه‌ای، آن‌گونه که باید، برای عنصر انسان، اراده، آرمان انقلابی، رهبران انقلابی و فرهنگ کشورها در وقوع انقلاب، قائل نشده است.   با مرور تاریخ کشورهای انقلاب‌شده‌ی غربی متوجه می‌شویم با وقوع انقلاب فرانسه در قرن هجدهم، این قرن، قرن روشنگری نام گرفته است. در انقلاب روسیه در سال 1917، یعنی پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، گروه‌های مختلف، آرمان‌های متفاوتی را به جامعه عرضه کرده‌اند. در ایران نیز دو دهه‌ی پیش از وقوع انقلاب اسلامی را دهه‌های بازگشت به خویشتن نامیده‌اند. همیشه گسترش آرمان‌های جدید و جایگزین، بخشی از واقعیت انقلاب هستند . درباره‌ی جان فورن می‌توان گفت که تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، بیشتر ساختاری فکر می‌کند و جبرگراتر است. گفته می‌شود تا انقلاب اسلامی ایران، سه نسل از نظریه‌های انقلاب پدید آمده است. نسل چهارم، تحت تأثیر انقلاب اسلامی و انقلاب‌های پایانی قرن بیستم بوده است. جان فورن نیز به نسل چهارم تعلق می‌گیرد، زیرا سعی می‌کند در تحلیل‌های خود، جایی برای نقش عواملی مثل انسان، اراده، آرمان، رهبری و فرهنگ در نظر بگیرد. این‌گونه افراد شاید وارد گروهی که به نقش اراده و فرهنگ در وقوع انقلاب اهمیت می‌دهند شده‌ باشند، اما هنوز اصالت این عوامل را نپذیرفته‌اند. توجه داشته باشید امروز، در نسل جدیدِ نظریه‌های انقلاب در غرب، به‌تدریج بر تعداد افرادی که دیدگاه آن‌ها به دیدگاه اسلامی نزدیک می‌گردد، افزوده می‌شود.   *می‌دانید که طرفداران شاه، دلیل وقوع انقلاب را متفاوت از همه‌ی نظریه‌های انقلاب تحلیل می‌کنند؛ آنچه امروزه معروف به نظریه‌ی توطئه است. با توجه به این نگاه، شما این نظریه‌ را که دلیل سقوط شاه ایستادن در مقابل آمریکا و غرب بوده است، چگونه ارزیابی می‌کنید؟   وقتی دیکتاتورها سقوط می‌کنند، افرادی که به‌نحوی به آن‌ها وابسته هستند، دلایلی را بیان می‌کنند که انقلابیون را فریب دهند و بگویند که انقلابیون اشتباه کرده‌اند. انقلابیون به‌دنبال استقلال کشور بودند. بنابراین اگر کشور استقلال داشت و شاه در مقابل غرب ایستاده بود، دیگر دلیلی برای وقوع انقلاب وجود نداشت. نکته‌ی بسیار مهم این است که انقلاب اسلامی ایران با بسیاری از انقلاب‌های معاصر متفاوت است. این انقلاب، به‌صورتی واقعی و خیره‌کننده، نظام سلطه‌ی جهانی را، هم تحت تأثیر و هم مورد تهدید قرار داده است. ضدانقلاب ایرانی که از شاه دفاع می‌کند، به غرب و آمریکا پناه برده است. هیچ‌کدام از آن‌ها در کشوری انقلابی حضور ندارند. بعد از انقلاب، تلاش‌های بسیاری برای مثبت جلوه دادن چهره‌ی آن‌ها صورت گرفته است. هدف این کار نیز بیشتر تحت‌ تأثیر قرار دادن نسل‌های جدید است، زیرا نسل انقلابی، آن‌ها را می‌شناسد، حضور آن‌ها را دیده است و وابستگی کشور را در زمان رژیم پهلوی لمس کرده است. بنابراین این حرف‌ها در او اثری ندارد. تلاش‌ها در این زمینه متعدد است. فقط به گفتن اینکه رژیم شاه ضدآمریکا بوده اکتفا نشده است. کتاب‌های بسیاری نوشته شده است. خاطرات دروغینی به چاپ رسیده است. حتماً باید توجه داشته باشیم که همه‌ی این کارها بسیار هدف‌دار هستند.   در بحث ارتباط شاه با آمریکا، می‌دانیم که رژیم شاه ژاندارم آمریکا در منطقه بوده است. ویتنامی‌ها ضدآمریکا بودند. بعد از شکست آمریکا در ویتنام، ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، دکترینی ارائه داد که به دکترین دوستونی معروف است. براساس آن، کنگره‌ی امریکا تصویب کرد در هر منطقه، عواملی برای دفاع از منافع آمریکا بر‌گزیده شوند و غیر از سلاح اتمی، آخرین سلاح‌های روز در اختیارِ دولت‌های وابسته قرار داده شود تا به نیابت از آمریکا، از منافع او دفاع کنند.   ژاندارم خود را در هر منطقه انتخاب کردند. برای برخی مناطق، یار کمکی نیز مشخص کردند. برای منطقه‌ی ما، راهبرد دوستونی انتخاب شد. محمدرضاشاه ژاندارم آمریکا شد و ‌عربستان، ستون مالی. آمریکا رژیم شاه را برای مبارزه با نهضت انقلابی در منطقه انتخاب کرد. در حاشیه‌ی جنوبی خلیج فارس، نهضتی بود که با کمک نظامی محمدرضاشاه و منابع پولی عربستان سرکوب شد.   نمی‌توان واقعیت تاریخیِ ژاندارمی محمدرضاشاه را در منطقه انکار کرد و به حدس و گمان‌ ذهن‌های توطئه‌گری که صرفاً هدف آن‌ها مثبت جلوه دادن چهره‌‌های نیروهای ضدانقلابی است، بسنده کرد. در زمان محمدرضاشاه، برای مستشاران نظامی آمریکا در ایران، حق قضاوت کنسولی قائل شدند. حضرت امام بیش از پانزده سال، به دلیل مقاومت در مقابل فروش استقلال ایران به آمریکا، در تبعید بودند.   اگر رژیم شاه با آمریکایی‌ها مخالف بود، چرا کارتر در سال 56 در سفر خود به تهران، بر همکاری همه‌جانبه‌ی آمریکا با ایران تأکید کرد؟ آیا درست است که آمریکا به دلیل اینکه شاه در مقابل او ایستاد، موافق وقوع انقلاب اسلامی بوده است؟ انقلابی که 35 سال است در مقابل آمریکا ایستاده و شکست‌ناپذیری خود را ثابت کرده است.   بنابراین کسانی که می‌خواهند با مطرح کردن بحث‌های انحرافی، تاریخ را دست‌کاری کنند، اهداف دیگری دارند. هدف از تعریف کردن خاطرات دروغین و منزه کردن چهره‌ی حکومتی که همگان به‌خوبی ویژگی‌ها و مختصات آن را می‌شناسند، مردد کردن نسل‌های جدید است که قطعاً موفق نخواهد بود.     اگر رژیم شاه با آمریکایی‌ها مخالف بود، چرا کارتر در سال 56، در سفر خود به تهران، بر همکاری همه‌جانبه‌ی آمریکا با ایران تأکید کرد؟ آیا درست است که آمریکا به دلیل اینکه شاه در مقابل او ایستاد، موافق وقوع انقلاب اسلامی بوده است؟ انقلابی که 35 سال است در مقابل آمریکا ایستاده و شکست‌ناپذیری خود را ثابت کرده است.   *برخی تحلیل‌گران و نظریه‌پردازان، انقلاب اسلامی را همچون بسیاری از انقلاب‌های دیگر متأثر از روند مدرنیزاسیونی می‌دانند که به‌وسیله‌ی دو پادشاه پهلوی و به‌ویژه محمدرضا پهلوی دنبال می‌شد. به نظر شما، بین برنامه‌ی مدرنیزاسیونِ محمدرضا پهلوی و انقلاب اسلامی، چه ارتباطی وجود دارد؟   در برخی از بحث‌ها، مدرنیزاسیون عامل انقلاب شناخته می‌شود. در بین بعضی از افراد مذهبی نیز بحث مدرنیزاسیون مطرح است. ضمن اینکه نقش عامل مدرنیزاسیون را در وقوع انقلاب نادیده نمی‌گیرم، آن را بحثی مبنایی و زیربنایی نیز در وقوع انقلاب اسلامی نمی‌دانم. به نظر بنده، در مورد انقلاب اسلامی باید نقش عامل اعتقادات مذهبی مردم، رهبری، عامل انسانی، اراده و اختیار، مرکز توجه قرار گیرد. هرگز منکر دلایل بی‌شماری چون عوامل جامعه‌شناختی، سیاسی، اقتصادی و روان‌شناختی نمی‌شوم. با اینکه بسیاری از دیدگاه‌های غرب در نقطه‌ی مقابل دیدگاه‌های انقلاب اسلامی قرار دارند، آن‌ها نیز به‌عنوان برخی عوامل پیش‌زمینه‌ی انقلاب پذیرفته شده‌اند، اما نه به‌عنوان عامل اصلی انقلاب.‌   اگر تکوین انقلاب را همچون برپایی ساختمانی در نظر بگیریم که آجرهای آن مسائل اجتماعی، روان‌شناسی، سیاست و امثال آن است، آنچه طرح اصلی این ساختمان را در کنار هم نگاه داشته و پی آن محسوب می‌شود، فرهنگ است. بنابراین نقش فرهنگ و اعتقادات دینی مردم باید مورد توجه قرار گیرد. در میان دیدگاه‌هایی که می‌خواهند انقلاب اسلامی را تفسیر کنند، نقش کلیدی با فرهنگ و مذهب است. اگر برای لحظه‌ای سایر عوامل را از تحلیل خارج کنید، متوجه می‌شوید که وقوع انقلاب بدون عللی مثل عوامل روان‌شناختی نیز امکان‌پذیر است، اما بدون عامل فرهنگ امکان‌پذیر نیست. با توجه به نقش مفهومی فرهنگ، مثل شهادت‌طلبی، ایثار و فداکاری و همین‌طور نقش ساختاری و نهادی آن، مثل روحانیت و رهبری، به پیونددهنده و هماهنگ‌کننده بودن نقش فرهنگ پی خواهید برد.   *شما به عوامل دین و فرهنگ اشاره کردید. چرا این عوامل تا این حد محوری هستند؟ چرا انقلاب سال 57 انقلابی اسلامی شد؟   اشتباهی که در نوع دیدگاه تعدادی از نظریه‌پردازان درباره‌ی پدیده‌ی انقلاب و همین‌طور انقلاب اسلامی وجود دارد، این است که دو مرحله‌ی انقلاب را جدا از هم تحلیل می‌کنند. یک مرحله، مرحله‌ی زمینه‌ساز برای وقوع و دیگری، مرحله‌ی وقوع انقلاب است. در حالی ‌که واقعاً نمی‌توان این دو مرحله را جدا از هم تحلیل کرد. به این دلیل که عوامل زمینه‌ساز، بعد از آغاز انقلاب نیز همچنان حضور دارند. برخی از نظریه‌پردازان، انقلاب را اسلامی معرفی می‌کنند، اما عوامل زمینه‌ساز آن را برای مثال، عوامل جامعه‌شناختی، سیاسی و اقتصادی می‌دانند. این کار در تحلیل حوادث و وقایع اجتماعی تناقض ایجاد می‌کند. این اشتباه، منشأ اشتباهات بسیاری در اظهارنظرها شده است. بعضی‌ها نمی‌‌توانند خود را از شرایط اقتصادی و اجتماعی رها کنند. تحلیل اسلامی نیز خوشایند آن‌ها نیست. بنابراین نمی‌دانند چگونه با نقش مرکزی قائل شدن برای فرهنگ و مذهب، عوامل را با یکدیگر ادغام کنند. در نتیجه، این دو عامل را از هم جدا می‌کنند.   در حقیقت، در انقلاب اسلامی ایران، حداقل از 15 خرداد 1342، شاهد نیروهای مذهبی، نقش حضرت امام و نقش روحانیت در گسترش آرمان‌های جدید و جایگزین در جامعه بوده‌ایم. در حال ‌حاضر نیز شاهد آن هستیم.   *به‌شکل کلی و کلان، دستاوردهای انقلاب اسلامی را در چه چیزهایی می‌دانید؟   به‌ هر حال، هر انقلابی به‌صورت کلان تأثیراتی بر امور داخلی و بین‌المللی خواهد داشت. تأثیرات انقلاب اسلامی به‌مراتب بیشتر از انقلاب‌های معاصر دیگر بوده است. حدود 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد، با این‌ حال، با شرایط ویژه‌ای نیز که در این مدت داشته است، از میزان تأثیر آن کاسته نشده است. انقلاب اسلامی در داخل نیز باعث فروپاشی رژیم 2500ساله‌ی مستبد شد. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی، تشکیل نظام جمهوری اسلامی و برقراری استقلال بوده است. در واقع، استقلال می‌تواند مبنای هرگونه تغییری باشد. اگر انقلابی بتواند از استقلال خود دفاع کرده و آن را حفظ کند، منشأ تأثیرات عمیقی در سطح بین‌المللی خواهد شد.   انقلاب اسلامی در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و فناوری، تأثیرات شگرفی بر جامعه‌ی بیرونی و روابط بین‌الملل گذاشته است. انقلاب اسلامی زمانی به وقوع پیوست که جنگ سرد بین آمریکا و شوروی سابق در جریان بود. به دلایل مختلفی که یکی از آن‌ها تأثیر بر اتحاد مسلمانان حاشیه‌ی جنوبی شوروی بود، انقلاب اسلامی در دسته‌ی عوامل زمینه‌ساز فروپاشی شوروی ‌قرار گرفت. در مورد غرب و آمریکا نیز که همچنان این درگیری ادامه دارد، زیرا غربی‌ها از ابتدا مایل بودند انقلاب اسلامی را تسلیم و با خود همراه کنند. برای این کار نیز از هر وسیله‌ای علیه این انقلاب استفاده کرده‌اند منبع: برهان
https://www.cafetarikh.com/news/32552/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما