اختلافات میان اعضای حکومتی به خصوص افرادی که در هرم قدرت قرار داشتند، یکی از موضوعات مهمی است که معمولاً کمتر بدان پرداخته شده است. حس حسادت و رقابت برای نزدیکی هر چه تمامتر به رأس قدرت مهمترین عامل این اختلافات بود. نمونهای از این اختلاف را میتوان در کشمکش تیمورتاش و امیراحمدی بر سر موضوعی کوچک دید:
«وقتی شاه از در کارخانه خارج شد، تیمورتاش و سردار اسعد جلو در را گرفته و با اشخاص گفتگو میکردند، به طوری که کسی نمیتوانست از در خارج شود. من متوجه شدم که شاه مسافت زیادی از کارخانه دور شده و اتومبیل سلطنتی تنها میرود. فوری جمعیت را یک طرف زده. از وسط تیمورتاش و سردار اسعد و منصورالملک گذشتم و به ماشین خود رسیدم و سوار شدم. قائم مقام رشتی هم رسید و تقاضا کرد که در ماشین من سوار شود. سوارش کردم و با عجله خود را نزدیک شاه رساندم و خوشوقت شدم که در این مسافت زیاد که شاه تنها حرکت کرده است، اتفاق سوئی رخ نداد. داشتم همین موضوع را به قائم مقام میگفتم که ماشین تیمورتاش، که سردار اسعد و منصورالملک نیز در آن بودند، رسید و همین که مقابل ماشین من قرار گرفت. تیمورتاش سر خود را از درون ماشین بیرون کرد و با صدای بلند به شوفر من گفت: پدرسوخته، چرا جلو ماشین من حرکت کردی؟ من فوری طپانچه خود را از کمر کشیده و گفتم: پدر سوخته خودت هستی، تو چه حق داری به شوفر من فحش میدهی؟ قائم مقام دست مرا گرفت و گفت: این تیراندازی خطر بزرگ دارد. زیرا اتومبیل شاه در جلو ماست. ولی من بیاختیار شده بودم و میخواستم تیمورتاش را بکشم. قائم مقام قول داد که این جریان را جزء به جزء به عرض شاه برساند و مرا که قانع کرد، من هم به گفته قائم مقام اطمینان پیدا کرده و هنگامی که به شاه رسیدم، به امید اینکه قائم مقام حقیقت مطلب را خواهد گفت در این باره چیزی نگفتم.»
منبع: احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران، غلامحسین زرگرینژاد، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی فرهنگی، 1373، صص 301- 302