از همان روزهای ابتدایی به دست گرفتن سلطنت، محمدرضا شاه با وجود ضعف ظاهری قدرت، در سودای حکومتی دیکتاتورمآبانه بود؛ تصویری که در ذهن او از مردم ایران به عنوان «گوسفندان رام و بیزبان» شکل گرفته بود. در اوج تبوتاب مبارزات ملی شدن نفت و در شرایطی که سانسور دولتی راه هرگونه انتقاد را بسته بود، روزنامه «شاهد» به سردبیری دکتر مظفر بقایی به سنگری برای افشای حقیقت بدل شد. در نامهای سرگشاده که حکم بیانیه مقاومت را داشت، بقایی پرده از «استبداد پنهان در پس نقاب آزادی» شاه برداشت و با لحنی بیسابقه اعلام کرد: «اعلی حضرت! مردم ایران دیگر تحمل استبداد شما را که در پس نقاب آزادی پنهان گشته است ندارند.» این نامه نه تنها یک اعتراض، بلکه خط و نشان کشیدن آشکار نمایندگان مردم برای درهم شکستن بساط دیکتاتوری نوین پهلوی بود.
شاه از همان ابتدا که سلطنت را به دست گرفت، تصورات خاصی درباره وضعیت سیاسی و اقتصادی مردم ایران داشت. او علیرغم آنکه از نظر ظاهری قدرت زیادی نداشت؛ اما با استدلالهای خاص خود، سودای حکومتی دیکتاتورمآبانه را دنبال میکرد:
«دکتر محمد مصدق نیز که در آن زمان نماینده مجلس بود، برای ملی شدن نفت مبارزه میکرد. با داغتر شدن روزافزون مسئله ملی شدن نفت و در حالی که روزنامهها به شدت از سوی دولت کنترل میشدند، برای انتشار نقطه نظرات ما شانسی وجود نداشت بنابراین، در سپتامبر ۱۹۴۹ دکتر بقایی در تهران شروع به انتشار یک روزنامه انتقادی چهار صفحهای موسوم به «شاهد» نمود. شاهد در بستههای دو نسخهای توسط پست به کرمان میرسید. من و دوستانم آن را تحویل میگرفتیم و برای توزیع به مقر سازمان میبردیم. در شماره ۳۰ اکتبر ۱۹۴۹، دکتر بقایی در نامه سرگشادهای شاه را مخاطب قرار داد. اعلی حضرت! مردم ایران دیگر تحمل استبداد شما را که در پس نقاب آزادی پنهان گشته است ندارند. مردم ایران خود چشم و گوش دارند و صاحب عقل و شعور هستند. آنها آن طور که نزدیکانتان به شما میگویند گوسفندان رام و بیزبان نیستند شما اغلب اظهار نمودهاید که پادشاهی بر مردم فقیر و گرسنه و بیمار افتخاری ندارد. اعلی حضرت مایلیم به خاطر ملوکانه برسانیم که همین مردم فقیر، گرسنه و بیمار دیگر آزادی دروغین شما را تحمل نخواهند کرد. چند سال پیش، دنیا در طی جنگ جهانی دوم هجده میلیون از فرزندان خود را برای آزادی دروغین از دست داد. دنیای امروز دنیای صراحت و صداقت است. اگر به ما بگویید که ما استبداد استالین در روسیه و فرانکو در اسپانیا یا دمکراسی انگلستان و آمریکا را داریم آن وقت ما تکلیف خود را میدانیم.»»
منبع: منصور رفیع زاده، خاطرات منصور رفیع زاده آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا، تهران، اهل قلم، 1376، صص 80- 81