سفرنامهنویسان اروپایی تأکید داشتند که ایرانیان حتی در دورههای بحران و یورش بیگانگان، سنتهای نیاکان خود را زنده نگاه میدارند. همین روحیه سبب میشد فاتحان نیز به تدریج با فرهنگ ایرانی همسو شوند و در آن حل کردند
چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم ...
روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها ...
بدان وقت که مامون به مرو بود و طاهر و هرثمه به در بغداد برادرش محمد زبیده را درپیچیدند و آن جنگهای صَعب می رفت و روزگار میکشید، از بغداد مُقدمان و بزرگان و اصناف مردم به مأمون تقرُّب می کردند و ملطفه ها می نبشتند....
ساکنان قدیمی و بسیاری از اهالی تهران همچنان نام قدیمی این مکان را به یاد دارند و موقع دادن نشانی اسم آن را به کار میبرند. میدان اعدام، میدانی که روزگاری چوبهدار بر آن برپا بود و مجرمان را به سزای عملشان میرساند....
فردریک کبیر ،که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست.او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت، گروهی از مخالفان ...
گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـة الانبیاء
دلاک (که ناراحت شده بود) لباسهای مرد را بقچه کرد و به دستش داد و گفت: « (آقای محترم) تو مرد این کار نیستی! شما طاقت خالکوبی یک شیر درنده غران که چه عرض کنم, طاقت خالکوبی نقش یک پشه را هم نداری!»