۰
plusresetminus
سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی فرزند عارف نامی آیت‌الله سیدحسین قاضی طباطبایی و از فعالان دیرین انقلاب اسلامی است. وی به دلیل همین پیشینه، با آیت‌الله غفاری آشنایی داشته و از ایشان خاطراتی شنیدنی دارد.
شهید غفاری به روایت قاضی طباطبایی
 سیدمحمد صادق قاضی طباطبایی فرزند عارف نامی آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی و از فعالان و مبارزان دیرین انقلاب اسلامی است. وی به دلیل همین پیشینه،با بسیاری از چهره های نامدار انقلاب از جمله شهید آیت الله غفاری آشنایی داشته و از آنان خاطراتی شنیدنی دارد. آنچه در این گفت و شنود پیش روی دارید، شمه ای از خاطرات قاضی طباطبایی ازشهید غفاری است.

*مبداء آشنایی شما با شهید آیت الله حاج شیخ حسین غفاری از چه دوره‌ای است؟شخصیت ایشان را چگونه یافتید؟

آشنایی بنده با ایشان، به سال‌هایی برمی‌گردد که ایشان در قم ساکن بودند.بنده در قم به دنیا آمدم و همان‌جا هم به مدرسه رفتم. ایشان موقعی به قم آمدند که هنوز آیت‌الله بروجردی نیامده و مرجع مطلق نشده بودند. کسانی که از آذربایجان می‌آمدند، بیشتر گرایش داشتند نزد آیت‌الله حجت ـ که آذری بودند ـ درس بخوانند. شهید آیت‌الله غفاری هم طبعاً در درس ایشان و آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری شرکت می‌کرد. پدر بنده مرحوم آیت‌الله سید حسین قاضی طباطبایی هم، از نزدیکان مرحوم آقای حجت بود و به ایشان در تأمین جا و امکانات برای طلاب کمک می‌کرد. همسر آقای غفاری دختر مرحوم آقای آذرشهری دهخوارقانی هم از بستگان ما بود و لذا ارتباط ما با شهید غفاری بیشتر شد. ایشان به مرحوم پدر ما علاقه زیادی داشت. فکر می‌کنم هنگامی که زعامت حوزه به دست آیت‌الله بروجردی افتاد، مرحوم آقای غفاری به تهران مهاجرت کرده بود. با روی کار آمدن رضاخان که به حوزه‌ها و روحانیون بسیار سخت می‌گرفت، شرایط برای همه از جمله مرحوم آقای غفاری خیلی دشوار شده بود. در حوزه رسم است طلاب در سه ماه محرم، صفر و رمضان، برای تبلیغ به نقاط مختلف کشور می‌روند. آذری زبان‌ها را معمولاً به همان مناطق می‌فرستادند، چون در آن نواحی مردم کمتر فارسی حرف می‌زدند و لذا مرحوم آقای غفاری را به مناطق حول و حوش تبریز و ارومیه اعزام می‌کردند. یادم هست ایشان هر وقت از تبریز برمی‌گشت، به دیدار همه علما، از جمله پدر بنده هم می‌آمد و همیشه هم سوغات خشکبار و آجیل تبریز می‌آورد که برای ما بچه‌ها بسیار جالب بود. آن روزها هنوز رسم سوغات بردن منسوخ نشده بود و همه برای هم سوغاتی می‌بردند.

*چه ویژگی‌هایی در منش و رفتار شهید آیت‌الله غفاری برای شما جالب بود؟

ایشان خیلی خوش‌صحبت و خوش‌اخلاق بود. در این باره یک باره به روستای قرچه در نزدیکی تبریز سفر کرده بودم تا به دیدار یکی از بستگان به نام مرحوم موسوی قرچه‌مندی بروم. ایشان در آن ده مغازه‌ای داشت که از طریق آن امرار معاش می‌کرد و در عین حال به امور مذهبی و مشکلات مردم هم می‌پرداخت. وقتی رسیدم ایشان گفت: کاش دیروز آمده بودی، چون مهمان‌های باب دندان تو داشتم! فهمیدم آقای غفاری، مرحوم علامه جعفری، مرحوم شهریار و آیت‌الله مقدس آنجا بودند که انصافاً جمع مطلوبم بود.

*به وضعیت حوزه علمیه قم در آن ایام هم اشاره‌ای کنید. در آن دوره گرایشات سیاسی حوزویان چگونه بود؟

مرحوم آیت الله  بروجردی اعتقاد داشتند روحانیون نباید چندان در سیاست دخالت کنند تا حکومت دستاویزی برای کوبیدن حوزه پیدا نکند. ایشان معتقد بودند حوزه باید گسترش پیدا کند و یک نهضت علمی قوی پا بگیرد. ایشان مرجع مطلق بودند و شاه با وجود ایشان قدرت نداشت هر کاری دلش می‌خواهد بکند. موقعی که آیت‌الله بروجردی در سال 1340 رحلت کردند، شاه این تصور که دیگر در حوزه کسی نیست که در مقابل منویات او بایستد، ابتدا برای آیت‌الله حکیم در نجف تلگراف تسلیت فرستاد که: یعنی دیگر در قم مرجع نداریم و می‌توانیم نفس راحتی بکشیم و هر کاری که دلمان می‌خواهد بکنیم!بعد هم بلافاصله با راهنمایی امریکایی‌ها، شروع به انجام مقاصد خود کرد و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی تدوین و منتشر شد. مراجع قم به‌ شدت با این لایحه مخالفت کردند. شاه قصد داشت کاری کند که روحانیون قدرت پیدا نکنند و دیگر مرجعی چون آیت‌الله بروجردی زمام امور را در دست نگیرد. اغلب علما به‌ نوعی با شاه مخالف بودند، اما تنها کسی که صراحتاً به شخص شاه حمله کرد، حضرت امام بود.

*شما در ماجرای حمله به مدرسه فیضیه قم، شاهد عینی بودید. از آن رویداد چه  خاطراتی دارید؟

بله، در روز شهادت امام صادق(ع) در فروردین 1342، توسط مرحوم آیت‌الله گلپایگانی به رسم هر سال مجلس عزاداری در فیضیه برگزار شد. خود ایشان هم حضور داشتند وآقای حاج انصاری قمی، از وعاظ معروف آن دوره منبر رفت. قبل از ایشان هم مرحوم آل‌طه منبر رفته بود. همین‌که حاج انصاری شروع به صحبت کرد، عده‌ای که ظاهرشان تناسبی با مجلس نداشت، صلواتِ بی جا فرستادند و یکی از آنها فریاد زد: «به سلامتی اعلیحضرت صلوات!» فهمیدیم اوضاع عادی نیست. بعد هم متوجه شدیم سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران عده‌ای را آورده و بیرون مدرسه فیضیه مستقر کرده است!در هر حال آن افراد جلسه را به هم ریختند و زد و خورد شدیدی شروع شد. ما آیت‌الله گلپایگانی را به حجره‌ای نزدیک در ورودی بردیم و از جان ایشان محافظت کردیم، طلابی که حجره داشتند به حجره‌هایشان پناه بردند، ولی یکی از طلاب به نام سید یونس رودباری را از بالای بام به پائین پرت کردند و شهید شد!رژیم تصور می‌کرد با این کارش از حوزه زهر چشم گرفته است، در حالی که خود این فاجعه آغاز حرکت‌های انقلابی و مبارزات علیه رژیم شاه شد. مرحوم آقای فلسفی در تهران منبر رفت و فریاد زد: «مگر شما مغول هستید که این‌طور به مردم بی‌پناه حمله می‌کنید؟ تصور می‌کنید فتح خیبر کرده‌اید؟ این فاجعه برای شما ننگ است!».در روز 12 خرداد یعنی عصر عاشورا ،مرحوم امام در مدرسه فیضیه سخنرانی و مستقیماً به شاه حمله کردند. صحن، راهروها و حجره‌ها پر از جمعیت بود. حتی از شهرستان‌ها هم افرادی برای شنیدن سخنان امام آمده بودند. شاه در آن روزها به روحانیت جسارت کرده و کمونیست‌ها را ارتجاع سرخ و روحانیت را ارتجاع سیاه نامیده بود. امام فرمودند: «ما که وقتی مرجع بزرگمان آیت‌الله بروجردی از دنیا می‌رود، 600 هزار تومان قرض دارد مفت‌خور هستیم؟ مایی که وقتی آیت‌الله حائری‌مان از دنیا می‌رود، آقازاده‌هایشان شام نداشتند مفت‌خور هستیم یا شما که بانک‌های دنیا را از پول‌های این ملت بیچاره پر کرده‌اید؟ دنیا و ملت باید قضاوت کنند که در این میان مفت‌خور کیست؟»

شاه که سیل جمعیت و قاطعیت حضرت امام را دید، وحشت کرد و دستور داد درشب 15 خرداد 1342 ایشان را بازداشت و روانه تهران کنند. چند ساعت هم جاده قم را بستند و اجازه ندادند کسی از قم بیرون برود! چون احتمال درگیری مردم با مأموران شاه زیاد بود.

*ازمشاهدات خود از قیام 15 خرداد 1342 مطالبی را نقل کنید؟ شهید آیت‌الله غفاری ظاهراً در همین روز بازداشت شد؟

بله، در 15 خرداد 1342 عده زیادی کشته شدند. شهید آیت‌الله غفاری هم در زمره افرادی بود که بازداشت شد. قبل از 15 خرداد همه روحانیونی که علیه رژیم شاه حرف زده بودند، شناسایی شده بودند و به همین دلیل در آن روز عده زیادی از روحانیون دستگیر و به زندان شهربانی برده شدند. شهید غفاری در ساخت مسجد شیخ فضل‌الله نوری در سنگلج که در آن زمان مخروبه بود، بسیار فعالیت کرد. وزارت کشور آن موقع بدش نمی‌آمد آن مسجد را تخریب و تبدیل به پارکینگ کند!شهید غفاری انصافاً بسیار مقاومت و مبارزه کرد که این اتفاق نیفتد و به همین دلیل هم ساواک برای او حسابی خط و نشان کشید.

به هر حال امام که بازداشت شدند، علمای بلاد سراسر ایران به تهران آمدند تا برای آزادی ایشان اقدام کنند و بالاخره در فروردین 1343 ساواک در روزنامه ها اعلام کرد: آقای خمینی تعهد داده‌اند در سیاست دخالت نکنند و به همین دلیل آزاد می‌شوند! امام به محض اینکه به قم رسیدند، یک تکذیب‌نامه نوشتند و گفتند: ببرید بدهید به آقای مسعودی، مدیر روزنامه اطلاعات تا چاپ کند، ولی آقای مسعودی گفته بود: اجازه چاپ ندارد، چون ساواک ممنوع کرده است! این موضوع گذشت تا قضیه کاپیتولاسیون پیش آمد. امام در روز 4 آبان که تولد شاه بود، طی سخنرانی تندی به شاه و امریکا حمله کردند. این بار شاه دستور داد امام را مجدداً بازداشت و سریعاً به ترکیه تبعید کنند. دراین نوبت، سرهنگ اسدی رئیس ساواک تهران، شخصاً امام را تا ترکیه همراهی کرد! چند روزی امام را در هتلی در استانبول نگه داشتند و بعد به شهر بورسا بردند. در آن موقع مرحوم آقا مصطفی در ایران بود و در اعتراض به بازداشت امام فعالیت‌هایی کرد تا بالاخره او را هم بازداشت کردند و به زندان قزل‌قلعه در تهران بردند. مدتی زندانی بود و بعد به ترکیه تبعید شد. هر کشوری امام را قبول نمی‌کرد و تبعید ایشان به ترکیه با صلاحدید امریکا و با هماهنگی رژیم شاه و ترکیه صورت گرفت. در ترکیه به این کار دولت اعتراض شد و افکار عمومی چه در ترکیه و چه در ایران، فشار سنگینی را به حکومت‌هایشان آوردند. بالاخره رژیم شاه تصمیم گرفت امام را از ترکیه به نجف تبعید کند.

مرحوم آیت‌الله غفاری به همین مناسبت، تلگراف تبریکی به امام زده بود. البته تلگراف‌هایی که از ایران برای امام مخابره می‌شد، به دست ایشان نمی‌رسید و می‌گفتند: تلگراف یا نامه‌‌ای دریافت نکرده‌اند! به خاطر همین تلگراف ،شهیدغفاری دو باره بازداشت و زندانی شد. این بار زندان ایشان حدود سه ماه طول کشید.

*آیت الله غفاری پس از آزادی از زندان و در آن جو سنگین اختناق، به چه صورت به مبارزات خود ادامه داد؟این مبارزات چگونه به شهادت ایشان منجر گشت؟

ایشان و آن عده از علما که جذب حکومت نشدند و سکوت نکردند، انصافاً شجاعت و شهامت به خرج دادند و علناً یا به‌طور مخفی به مبارزه پرداختند. ایشان در سال 1353 که مبارزات مسلحانه به اوج خود رسید، باردیگر بازداشت شد. حالا دیگر بین نیروهای انقلابی و رژیم شاه آشکارا مبارزه وجود داشت و شاه در این شرایط تصمیم گرفت با برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی، به دنبا وانمود کند ایران واقعاً جزیره ثبات است، به همین دلیل اگر در آن مقطع از جایی صدای اعتراضی بلند می‌شد، بسیار برای رژیم شاه سنگین تمام می‌شد. به همین دلیل در زندان‌های سیاسی فشار و شکنجه زیادی اعمال می‌شد. کمیته مشترک ضد خرابکاری هم تازه تأسیس شده بود و هر کسی را که به عنوان معترض سیاسی می‌گرفتند، به‌نوعی از این شکنجه‌ها بی‌نصیب نمی‌ماند. در سال 1353 ،برای آخرین بار آیت‌الله غفاری را بازداشت و زندانی کردند. احتمال دارد ایشان با ضربه‌ای که به سرش وارد شده بود، به شهادت رسیده باشد. اطلاع دقیقی از نحوه شهادت ایشان ندارم و شاید بهتر باشد از کسانی که در آن مقطع با ایشان زندان بودند، سئوال شود. در هر حال، موقعی که جنازه ایشان را به قم آوردند، برای تشییع جنازه به قم رفتم، اما خودم شخصاً جنازه را ندیدم. آیت‌الله شریعتمداری بر جنازه ایشان نماز خواند و در آنجا یکی از طلاب ایشان به من گفت: به خاطر ضربه شدیدی که به سر آیت‌الله غفاری خورده، دچار خونریزی و شهید شده است! آقای هادی غفاری می‌گفت: در سر ایشان سوراخی را مشاهده کرده و ضربات دیگری هم به سرشان وارد شده بود!

*حال و هوای مراسم تشییع ایشان چگونه بود؟ درآن مراسم چه اتفاقاتی افتاد؟

جنازه را به قم آوردند و در قبرستانی در نزدیکی خیابان «خاک فرج» دفن کردند. در آن روز تظاهرات شد و مردم برای نخستین بار پس از سال‌ها، شعار «مرگ بر شاه» دادند که واقعاً بی‌سابقه بود. علما هم مجالس فاتحه‌ای گرفتند، از جمله آیت‌الله مرعشی که در حسینیه‌شان مجلس را برگزار کردند. آیت‌الله شریعتمداری هم در مسجد اعظم مجلس فاتحه‌ای را برگزار کردند که در آن حضور داشتم و مرحوم آقای آقا سعید اشراقی منبر رفت. روحیه آیت‌الله شریعتمداری با کارهای انقلابی سازگار نبود و همیشه همه را به آرامش دعوت می‌کردند، به همین دلیل اجازه ندادند واعظ حرف‌های ضد رژیم بزند و مجلس با آرامش برگزار شد.

*بازتاب شهادت آیت‌الله غفاری در جامعه چه بود؟

شهادت ایشان و نیز شهادت آیت‌الله سعیدی چه در داخل و چه خارج از کشور، بازتاب گسترده‌ای داشت و گروه‌های مبارز با استفاده از این فرصت، مبارزه خود را با رژیم آشکارتر کردند و مبارزات شکل گسترده‌تری به خود گرفتند، به‌طوری که هنوز چهار سال از شهادت این دو بزرگوار نگذشته بود که به برکت خون آنها و سایر شهدا رژیم شاه ساقط شد. از آنجا که شهید غفاری با آیت‌الله شریعتمداری ارتباط نزدیکی داشت و رژیم شاه هم مراعات آقای شریعتمداری را می‌کرد، احتمال اینکه کسی از نزدیکان آیت‌الله غفاری شهید شود، کم بود. یادم هست دوستان آیت‌الله غفاری، از جمله آیت‌الله سید ابراهیم میلانی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله سید اصغر خویی و... نوعاً با مبارزات کاری نداشتند، اما خود ایشان اهل مبارزه بود. همیشه از ایشان این جمله حضرت علی(ع) را می‌شنیدم که: در دریای خون شنا کن تا به ساحل نجات برسی! همواره هم جمله «هیهات منا الذله» امام حسین(ع) را تکرار می‌کرد. در هر حال شهادت ایشان در آن جو اختناق موج عظیمی را در جامعه ایجاد کرد.

*از رابطه ایشان با حضرت امام بگویید.

روی سنگ مزار ایشان نوشته شده است: « تنها کسی که می‌تواند ایران را نجات دهد خمینی است!» همین جمله اوج ارادت و علاقه آیت‌الله غفاری نسبت به امام را نشان می‌دهد. بنده بارها به جایگاه این شهید بزرگوار که «عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(1) است غبطه خورده‌ام. ایشان سربلند زیست و سربلند هم شهید شد و برای خود و مردم خود سربلندی و سرافرازی را به ارمغان آورد. زندگی این شهید بزرگوار نشان می‌دهد چقدر شجاع و بی‌باک بود و چه روحیه‌ای داشت. ایشان و آیت‌الله سعیدی در شرایطی لب به اعتراض علیه رژیم گشودند که عده زیادی مهر سکوت بر لب زده بودند و سکوت مرگباری بر همه جا حاکم بود. رژیم هم مثل هر نظام ستمگری خیلی زود و خوب مخالفین خود را تشخیص می‌داد و سرکوب می‌کرد. در آن سال‌ها حتی دادن شعارهای تند در دستجات عزاداری هم ممنوع بود، بنابراین کسانی که دسته‌هایی را به راه می‌انداختند و شعارهای تند می‌دادند، فوق‌العاده شجاع بودند. در آن سال‌ها کافی بود فرد مبارزی فقط اندکی کوتاه بیاید، آن‌وقت همه نوع امکاناتی در اختیارش قرار می‌گرفت. در سال‌هایی که حضرت امام در تبعید بودند، امثال آیت‌الله طالقانی، شهید آیت‌الله سعیدی، شهید آیت‌الله غفاری و مبارزان ارجمند دیگری با نثار جان، مال و زندگی خود شعله نهضت امام را روشن نگه داشتند و در 22 بهمن حاصل مبارزات بزرگمردان این سرزمین در نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت و بیرون راندن شاه تبلور پیدا کرد.

و سخن آخر؟

انقلاب اسلامی حاصل خون شهیدان بزرگواری چون آیت‌الله غفاری است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی غرب همواره در تلاش بود این انقلاب را در نطفه خفه کند، یعنی همان کاری که با انقلاب مشروطه کردند و شهید شیخ فضل‌الله را به دار آویختند و آیت‌الله بهبهانی را کشتند. اگر هوشیاری حضرت امام نبود، هیچ بعید نبود همان بلایی که بر سر نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت آمد، بر سر انقلابی اسلامی هم می‌آمد. غرب‌‌زدگان و لیبرال‌ها قصد داشتند رخنه‌های نفوذ غرب را بار دیگر در بدنه انقلاب باز کنند، ولی حضرت امام قاطعانه در برابر هر حرکت انحرافی ایستادند و فرمودند اگر امریکایی‌ها روزی از عملکرد شما احساس رضایت کردند بدانید دارید راه را به اشتباه می‌روید و به عملکرد خودتان شک کنید.

پی‌نوشت‌:

1ـ سوره آل‌عمران، آیه 169     

منبع: فارس

https://www.cafetarikh.com/news/32279/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما