۱
plusresetminus
ماموریت ژنرال هایزر در ایران

از مهار انقلاب تا كودتاى نظامى

ژنرال هايزر مى ‏بايست، تا سرحد توان، مساعى خود را براى همبستگى ارتش با بختيار به عنوان آخرين راه چاره در چارچوب نظام پيشين به كارگيرد. او از تأكيد دولت آمريكا و تصميمات كنفرانس گوادلوپ، مصالح مملكت و حفاظت از قانون و راههاى قانونى و لزوم حراست از سنگر شاه توسط بختيار سخن گفت. در حقيقت هايزر بخش بزرگى از وقت خود را صرف متقاعد ساختن همتايان ايرانى خود به پشتيبانى از دولت بختيار نمود تا از بروز دودستگى و شكاف در ارتش جلوگيرى كند
از مهار انقلاب تا كودتاى نظامى

اعزام ژانرال هايزر به ايران در حقيقت واپسين تلاش دولت آمريكا براى غلبه بر بحران ايران از طريق دستاويزهاى قانونى و در چارچوب قانون اساسى مشروطه بود كه در صورت شكست مى ‏بايست به قهر و خشونت منتهى شود. تا اين زمان، شاه ــ تحت حمايت مستقيم كاخ سفيد و نيز مشاوران داخلى خود ــ همه راهها را، از خونريزى تا مدارا، در عمل آزموده بود؛ نه خشونتهاى گسترده و سركوبهاى خونين و نه سياستهاى «آشتى ملى» و نه كابينه نظامى هيچ يك نتوانسته بودند رژيم را از مهلكه و گرداب سقوط نجات دهند. دامنه انقلاب هر روز وسعت بيشترى مى‏گرفت. سرانجام مقامات آمریکایی تصمیم گرفتند که مجددا بعد از کودتای 28 مرداد 1332 برای حفظ تاج و تخت محمدرضا پهلوی مستقیماً وارد عمل شوند. در پى اين تصميم ‏گيريها ژنرال هايزر بى درنگ راه ايران را در پيش گرفت. از آنجا كه اهداف و برنامه‏هاى اين مأموريت كاملاً سرى بود او روز پنج‏شنبه 4 ژانويه 1979/14 دى 1357، بدون اطلاع قبلى، با يك هواپيماى نظامى محرمانه از بروكسل، مقر فرماندهى پيمان آتلانتيك شمالى، عازم تهران شد. ژنرال فيليپ گاست رئيس هيئت نظامى آمريكا در ايران، كه محرمانه از اين ماجرا اطلاع يافته بود، مخفيانه ترتيب استقبال از وى را فراهم آورد.1

واپسين تلاشهاى هايزر؛ مهار انقلاب و كودتاى نظامى
بعد از خروج شاه از ایران در 26 دی ماه 1357، هايزر در ادامه مأموريتش با دشواريهاى تازه‏اى مواجه شد. شاه هنگامى كه آخرين اميدها و امكان پايدارى را از دست داد و درست هنگامى كه حضور او به تشديد بحران و آشوب منتهى مى‏گشت كشور را ترك گفت و اين موضوع مايه خوشحالى انقلابيون را فراهم آورد. هواداران انقلاب به خيابانها ريخته به شادمانى پرداختند. ناظران بين المللى و مفسران سياسى اين موضوع را به معناى اضمحلال نظام شاهنشاهى تلقى نمودند ومطبوعات كشور آن را طليعه بهار آزادى خواندند اما رهبر انقلاب كه يارانش را به استمرار نهضت تا پيروزى نهايى و استفاده از همه فرصتها تشويق مى‏كرد از ملت خواست تا به عنوان يك وظيفه شرعى روز 29 دى 1357 (اربعين حسينى) را به بزرگترين راهپيمايى ملى تبديل كنند. گروهها و دستجات مختلف در اقدامى هماهنگ و يكپارچه تظاهراتى به مراتب گسترده ‏تر از راهپيمايي هاى تاسوعا و عاشوراى 1357 برپا نمودند. اين تظاهرات، اگرچه در برخى شهرستانها به خشونت گراييد اما در يك جمعبندى كلى، نسبتا با آرامش و نظم برگزار شد. در قطعنامه پايانى اين تظاهرات بر غيرقانونى بودن سلطنت و خلع شاه، برقرارى جمهورى اسلامى با اتكا به آراء ملت، تشكيل شوراى انقلاب، به رسميت نشناختن دولت بختيار و غيرقانونى دانستن شوراى سلطنت و از همه مهم ‏تر بازگشت امام خمينى(ره) تأكيد شده بود.
بختيار، در يك موضع گيرى آشكار، ساواك را منحل اعلام كرد و جمعى از زندانيان سياسى را آزاد ساخت. در همين اثنا امام با تشكيل شوراى انقلاب گام بلندترى به سوى هدايت جريان انقلاب در مسير پيروزى برداشتند. رهبران ملى و مذهبى نيز با تشكيل كميته استقبال از امام به تدارك ورود رهبر پرداختند. در نتيجه، دولت بختيار هرچه بيشتر در تنگنا قرار گرفت. مقامات آمريكايى به رهبرى ژنرال هايزر و سوليوان سفير آن كشور در ايران، در جلسه‏اى كه به «كميته بحران» شهرت يافت، به بررسى و ارزيابى اوضاع ايران نشستند. در اين جلسات بعدها بختيار، يا نماينده وى، حضورى فعال داشت.2هايزر و ديگر فعالان آمريكايى به صراحت دريافتند كه پيوند و همكارى ميان ارتش و بختيار به سهولت ممكن نيست. چه، وفادارى سران ارتش به شاه چندان قوى بود كه به نظر نمى‏ رسيد به انقياد جديدى تحت رياست بختيار گردن نهند. هايزر كه بيش از همه با آنان محشور بود در تحليلى از اين وضعيت مى‏نويسد سران ارتش به چند دليل، از جمله اينكه بختيار از جبهه ملى است،نمى‏توانستند به وى اعتماد كنند زيرا وضعيت روحى آنان چنان هراس‏آور و مغشوش به نظر مى‏رسيد كه گويى تصور مى‏كردند بختيار درصدد قلع و قمع آنان است.3 صرف نظر از مسئله ارتش، تهيه طرح اولويتها براى نخست وزير اهميت بسزايى داشت. طرحهاى گسترده‏اى براى به حركت درآوردن چرخ اقتصاد متزلزل و سرپا نگه‏داشتن دوباره كشور، بازسازى نظام سياسى و نظاير آن به شدت احساس مى‏شد. بايد آب و غذاى كشور تأمين مى‏شد. نفت، گمركات، بانكها، برق، رسانه‏هاى همگانى و ... كار خود را ازسر مى‏گرفتند و از همه مهم‏تر بايد انقلاب مهار مى‏شد، هواداران انقلاب و رهبرى آن به موضع سكوت كشانده مى‏شدند تا بختيار در تحقق رسالتش توفيق حاصل كند.
هايزر مى‏بايست، تا سرحد توان، مساعى خود را براى همبستگى ارتش با بختيار به عنوان آخرين راه چاره در چارچوب نظام پيشين به كارگيرد. او از تأكيد دولت آمريكا و تصميمات كنفرانس گوادلوپ، مصالح مملكت و حفاظت از قانون و راههاى قانونى و لزوم حراست از سنگر شاه توسط بختيار سخن گفت. در حقيقت هايزر بخش بزرگى از وقت خود را صرف متقاعد ساختن همتايان ايرانى خود به پشتيبانى از دولت بختيار نمود تا از بروز دودستگى و شكاف در ارتش جلوگيرى كند و امكان هرگونه ماجراجويى را منتفى سازد. فرماندهان بلندپايه ارتش در حقيقت به اين تدابير گردن نهادند و مطابق توجيه‏هاى شاه دريافتند كه حمايت از بختيار، اين دولت منصوب شاه، راه قانونى غلبه بربحران است اما مسئله عمده اكنون آيت ‏الله خمينى بود كه تنها با ممانعت از بازگشت ايشان و كاستن از تحريكات انقلابيون امكان آرام نمودن اوضاع تا حدى فراهم مى‏آمد.
     دربرابر اين تلاشها امام با اعلام غيرقانونى بودن دولت بختيار پيامى به شرح ذيل خطاب به ملت ايران صادر نمودند. «... دولت كنونى كه منصوب شاه مخلوع و مجلسين غيرقانونى مى‏باشد هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود و همكارى با اين دولت غاصب به هر شكل و به هرنحوى شرعا و قانونا جرم است. همان‏طورى كه كارمندان محترم و مبارز بعضى از وزارتخانه ‏هاو ادارات عمل كرده‏اند بايد از اطاعت وزراى غاصب سرپيچى نموده و در صورت امكان آنان را به وزارتخانه‏ ها راه ندهند...»4
اخبار رسيده از تهران و شهرستانها، چنانكه انتظار مى‏رفت، نشان از شورش مردم برضد دولت بختيار داشت. طغيان عمومى و دامنه ناآراميها وسعت بيشترى گرفت. در همان حال شايعات مربوط به وقوع كودتاى نظامى و لزوم هوشيارى بيشتر در برابر آن نيز گسترش يافت. مقامات كاخ سفيد در واكنش به اين وضعيت از سران نظامى خواستند انديشه هرگونه كودتا را فعلاً از سر بيرون كنند و به جاى آن تمام قواى ارتش را در پشت سر بختيار قرار دهند تا دولت وى مستقر شود.5 اما اين توصيه‏ها و نيز كوششهاى هايزر و بختيار در برابر امواج سهمگين انقلاب از رمق افتاد. مردم در چندين وزارتخانه وزراى بختيار را به وزارتخانه‏ ها راه ندادند. برخى از وزرا كه به هر شكل ممكن خود را به محل كارشان رسانده بودند به ناچار از راههاى ديگر گريختند. اين حادثه دست كم درچهار وزارتخانه تكرار گرديد. رؤسا و مسئولان ادارات نمى‏توانستند دراثر اعتصابات و تظاهرات در سازمانهاى تابعه حضور يابند و اگر با دشواريهاى متعدد در محل كار خود حاضر مى‏شدند كارمندى نمى‏يافتند كه به آنها مدد رساند. 6اين حركت جديد در مورد وزرا بخشى از برنامه‏هاى سياسى تنظيم يافته امام خمينى(ره) در راستاى زمينه‏ سازى براى فعاليت دولت موقت بود كه به زودى مى ‏بايست كار خويش را آغاز كند. لذا اين سياست مى‏ كوشيد تا در مرحله اول كارمندان دولت را به عدم پذيرش وزراى بختيار و در مرحله دوم دعوت آنان به استقبال از وزراى نخستين دولت انقلاب اسلامى رهنمون سازد. بنابراين، شتاب رويدادهاى انقلاب چنان شدتى گرفته بود كه ديگر حمايت يا عدم حمايت ارتش از بختيار نمى‏توانست چاره‏ساز يا گره‏گشا باشد. با اين همه هنوز هايزر و دولت متبوعش ارتش را تنها ضامن وحدت و پاسدارى ازتماميت ايران به حساب مى ‏آوردند؛ لذا بر اين باور بودند كه ائتلاف ميان ارتش و بختيار اساسا دست يافتنى است اما رسيدن به يك اتحاد حقيقى به زمان نياز دارد. اين قضاوتها زمانى ارائه مى‏شد كه ساختار ارتش فروپاشيده و بدنه نيروهاى مسلح با انقلاب همراه گشته بود و فرصتى كه هايزر و بختيار آن را جست ‏وجو مى‏ كردند با تصميم امام و تلاش هوادارانش براى بازگشت به ميهن به سرعت از دست رفت.
در نتيجه اين تحولات، برخى از فرماندهان ارتش كه با ژنرال هايزر همكارى و اشتراك مساعى داشتند تنها راه جلب مشاركت نظاميان و پشتيبانى آنها از دولت را براى برقرارى آرامش در كشور، جلوگيرى از سفر آيت‏الله خمينى(ره) به ايران و ممانعت از تحريكات راديو بى‏بى‏سى دانستند.7 آنان براى به ثمر نشستن اين دو راهكار از هايزر خواستند تا دولت امريكا را زير فشار بگذارد.8 آشكار بود كه با اين تدابير برنامه اتحاد نظاميان و دولت بختيار شكست خورده است وبختيار مى ‏بايست آخرين مرحله از مأموريتش را، كه سازماندهى يك كودتاى نظامى بود، آغاز كند.
هايزر كه به اعتراف خود از بدو ورودش به ايران، همزمان با تلاشهاى ديگر، در صدد تهيه طرحهاى عملى براى تدارك يك كودتاى نظامى بود اينك مى‏بايست اين نقشه را محقق سازد؛ لذا در گزارشهاى خود به وزير دفاع آمريكا با اصرار خواستار اقدامات همه جانبه ‏اى براى جلوگيرى از سفر رهبر انقلاب به ايران يا دست كم تأخير در مراجعت ايشان شد تا زمان فراهم آوردن مقدمات كودتا فرا برسد.9
گفتنى است كه خبر كودتاى نظامى از مدتها قبل در گزارشها و تفاسير خبرى، چه در داخل و چه در خارج از ايران، انتشار يافته بود و پس از ورود هايزر به ايران در ابعاد گسترده‏ترى مطرح شد. در آستانه ورود امام، كه هايزر نيز تلاشش را در اين راستا متمركز نموده بود، شايعه كودتا به اوج خود رسيد. نگاهى به تغيير روزنامه‏ ها و مقالات مطبوعات ايران از 16 دى تا 12 بهمن وسعت اين شايعه را آشكار مى ‏سازد كه در اين فاصله همواره خبرهايى از احتمال وقوع كودتا منعكس مى‏شد. بازار اين اخبار هنگامى داغ‏تر شد كه هايزر سعى كرد براى جبران كمبودهاى ارتش ايران به ويژه در زمينه سوخت با جلب موافقت دولت آمريكا كشتيهاى حامل محموله ‏هاى نفت و بنزين را از پايگاههاى آمريكا دربحرين به ايران انتقال دهد.10بسيارى از مردم و، به ويژه، آگاهان سياسى اين اقدام را گامى مهم براى تدارك و تحقق كودتا تلقى كردند.
در پى انعكاس اين اخبار، افكار عمومى به شدت بر ضد هايزر و دولت امريكا برانگيخته شد و عرصه را براى فعاليتهاى بيشتر وى تنگ نمود. دراين باره هايزر در خاطراتش نوشته است: آتشى كه پيرامون حضور من در تهران افروخته شده بود رفته رفته به مرز اشتعال مى‏رسيد. شعار «مرگ بر هايزر» آرام آرام در سطح شهر، سر در ستاد مشترك و بر ديوارها نوشته مى‏شد و سربازان هنگام ورود به ستاد مشترك آن را مشاهده مى‏نمودند كه ظاهرا بر آنان تأثير مى‏نهاد. نام من رفته رفته بر پلاكاردهاى تظاهركنندگان ديده مى ‏شد. عكس من در كنار عكس كارتر قرار گرفته بود.11
برخى از فرماندهان ارتش همگام با بدنه نيروهاى مسلح به صف انقلابيون پيوستند و بسيارى ديگر نيز كشور را ترك گفتند. باتلاش شوراى انقلاب و ديگر فعالان نهضت، خطر مداخله ارتش به شدت رو به كاهش نهاد. نيك پيدا بود كه با ورود رهبر انقلاب به ايران اين خطر رخت برخواهد بست. بنابراين، هايزر و بختيار نقشه تهديد به كودتا، بستن فرودگاهها، گفت وگو با امام، نقشه ربودن هواپيماى حامل ايشان يا منحرف ساختن مسير هواپيماى ايشان و يا دستگير نمودن امام را به وسيله هارولد براون به واشنگتن مخابره نمودند و خواستار جواب فورى، اعم از موافقت يا مخالفت، شدند.12 (22 ژانويه 2 بهمن 1357)، و روز بعد گزارشى مبنى بر ائتلاف ارتش و عناصر مذهبى را به كاخ سفيد مخابره كردند.
در برابر اين توطئه‏ها، امام و مشاورانش كه اوضاع را به دقت زير نظر داشتند در يك واكنش غافلگيرانه تاريخ بازگشت رهبر انقلاب اسلامى را براى مدت نامعلومى به تعويق انداختند. اين اقدام، به نوبه خود، بختيار و مقامات آمريكايى را با دشواريهاى تازه‏اى مواجه ساخت و نقشه آنان را به ناكامى سوق داد. در كنار اين برنامه، جمعى از ياران صديق امام در شركت هواپيمايى ملى ايران و سازمان هواپيمايى كشورى بدون توافق با دولت تصميم گرفتند براى مراجعت امام به ميهن يك پرواز استثنايى موسوم به «پرواز انقلاب» تشكيل دهند. چهار روز بعد در سوم بهمن «كميته استقبال از امام» نيز اعلام موجوديت كرد.
با ورود موفقيت‏آميز امام خمينى(ره) به ايران، احساس خشم انقلابيون برضد هايزر به شدت برانگيخته شد. اين خصومتها اكنون از مرحله شعار و پوستر و ديوارنويسى فراتر رفته بود و هواداران امام را واداشته بود كه وى را به هر نحو ممكن از كشور بيرون اندازند. سوليوان كه اوضاع را با هوشيارى و تيزبينى تحليل مى‏كرد صريحا به هايزر هشدار داد كه حضور او اثر بسيار مخربى حتى بر سرنوشت ارتش خواهد داشت زيرا مخالفان ارتش را به اطاعت از وى متهم مى‏كنند و لذا در اجراى دستورها ترديد و اكراه نشان مى‏دهند واو را عامل بسيارى از خونريزيها معرفى مى‏نمايند. به همين دليل سوليوان تصميم گرفت از طريق وزارت خارجه مقدمات و دستور خروج هايزر از ايران را سريعا فراهم آورد13 زيرا اگر تأخيرى صورت مى‏گرفت نيروهاى انقلاب مستقر در حوالى فرودگاه مهرآباد اتوبوسهاى مظنون به حمل هايزر را توقيف مى‏ نمودند.
هايزر، پس از پايان گزارش تلفنى به آمريكا، يعنى زمانى كه به زعم خود اوضاع را كاملاً سامان داده و بلند پايگان ارتش ايران را به همكارى باگاست فراخوانده بود، مطابق برنامه‏هاى از قبل تنظيم شده، شبانه از تهران گريخت و دو روز بعد در 16 بهمن / 5 فوريه براى گزارش كامل از اوضاع ايران به ديدار رئيس جمهور و ديگر مقامات ارشد كاخ سفيد از جمله وزير خارجه و مشاور امنيت ملى و رئيس سازمان سيا شتافت.
 

 پی نوشتها:
1. رابرت هايزر. مأموريت درتهران خاطرات ژنرال هايزر. ترجمه ع. رشيدى. تهران، اطلاعات، 1365. ص 17.
2. عباس قره‏باغى. اعترافات ژنرال خاطرات ارتشبد عباس قره‏باغى. تهران، نشر نى، 1365، ص 151  
3. رابرت هايزر، مأموريت در تهران، ص 39.
4. ابراهيم يزدى. آخرين تلاشها در آخرين روزها. تهران، انتشارات قلم، 1368، ص 87.
5. فريدون هويدا. سقوط شاه. ترجمه ا.مهران. تهران، انتشارات اطلاعات، 1365. صص 202-203.
6. ابراهيم يزدى، آخرين تلاشها در آخرين روزها. ص 87.
7. عباس قره‏باغى، اعترافات ژنرال. ص 143.
8. بارى روبين. جنگ قدرتها در ايران، صص 177-178.
9. بنگريد به: كوثر، مجموعه سخنرانيهاى حضرت امام خمينى س. مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)، 1373. ج 3، ص 19.
10. ابراهيم يزدى. بررسى سفر هايزر. تهران، انتشارات نهضت آزادى ايران، 1362، ص 24.
11. رابرت هايزر، مأموريت در تهران. ص 219.
12. جميله كديور، رويارويى انقلاب اسلامى ايران و امريك، تهران، اطلاعات، 1379 ص 201.
13. همان منبع، ص 271.
 
https://www.cafetarikh.com/news/49371/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما