پشت پرده یکی از حساسترین دوران تاریخ معاصر ایران؛ حزب توده نه تنها منافع ملی را قربانی ایدئولوژی خود کرد، بلکه اسناد از جاسوسی گسترده سران آن برای شوروی و همراهی با کودتاچیان پرده برمیدارد.
پسر مرحوم آقا حسین خوانسارى (که پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعهاند) - سیصد سال پیش براى اینکه علیه خرافات رایج در جامعه اقدامی کرده باشد دست به نوشتن کتابی تحت عنوان کلثوم ننه زد . ایشان با زبان ...
آیت الله بدون آنکه جواب این صحبت حاجی را بدهند پرسیدند : چند تا عیال داری ؟ وی گفت : یکی ... آیت الله کاشانی گفت الان تعهد بکن یکی از زنهای اداری را عقد بکنی و متکفل خرج او بشوی ، من دستور می دهم او را بیرون کنند ...
ابومعشر را فراخواند و گفت : ای استاد ! اگر این انگشتر پیدا نشود ، بسیاری از اهل حرم را به قتل می رسانم و عده ای بی گناه را قربانی خواهم کرد ، در این مورد تاملی کن و ببین انگشتری کجاست
همچنین "شاه" به بازی شطرنج علاقه بسیار دارد و اغلب بر سر دو یا سه سکه طلا با بزرگان حکومت شطرنج بازی میکند. بزرگان همیشه میبازند و "شاه" سکههای طلا را به جیب میزند
لقمان حکیم بنده ای حبشی بود و در خانه یکی از بزرگان خدمت می کرد و از همان زمان آثار علم و حکمت در رفتارش پیدا بود . روزی خواجه اش برای امتحان به او گفت
در جبهه نوروز و ایام عید که می شد- در شرایط عادی جبهه و جنگ – تا پنج روز از صبحگاه خبری نبود. عیدی بچه ها، سکه های یک تا پنجاه ریالی و اسکناس های صد تا هزار ریالی متبرک به دست امام(ره) بود؛ همچنین پولهایی که یادگاری ...
یکی از زیباترین خاطرات نوروز که یادآور شگفتی و سختی مبارزین راه حق است ، گذران عید نوروز در زندان های ساواک است . با مرور خاطرات دو تن از مبارزین زن انقلاب اسلامی یاد تمام شهدای این راه را گرامی می داریم ...
آن خبر چنین بود : ((همانطور که خوانندگان اطلاع دارند بمناسبت تصادف با ایام نوروز روزهای اول ، دوم ، سوم و چهارم و پنجشنبه کلیه ادارات دولتی تعطیل است . بهمین مناسبت روزنامه اطلاعات منتشر نخواهد شد ))
شاه دلش از تمنای رعیت به رحمت آمد و گفت : باشد . به خاطر رحم بر جمیع دشمنانمان به خصوص در بلاد کفر ،شمشیر در نیام فرو نگه می دارم . عهدنامه را بیاورید . عهدنامه ترکمنچای را برای فتحعلی شاه آوردند و او به سرعت ...
فریدون هویدا در خاطراتش می گوید : " در سپیده دم صبح ،آذر 1323 ،موقعی که قطار به اندیمشک رسید ،متوجه حضور صدها مرد و زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباسهای مندرسی از شدت سرما می لرزیدند و چشم به ما دوخته ...