شهریور ۱۳۲۰، آغاز سلطه بیگانگان بر ایران بود. محمدرضا پهلوی بی تجربه، نتوانست جلوی نفوذ شوروی، انگلیس و آمریکا را بگیرد و کشور را عملاً به دست آنان سپرد.
در دهه آغازین حکومت محمدرضا پهلوی، کشور با خلأ قدرت اساسی مواجه شد و همین موضوع فرصت رقابت و نفوذ گسترده بازیگران خارجی را فراهم آورد. علت اصلی این موضوع، شخصیت خاص محمدرضا پهلوی و ناتوانی در تصمیمگیری امور بود:
«در شهریور ١٣٢٠ش. رضاشاه به وسیله همان کسانی که وی را به قـدرت رسـانده بودند، با کولهباری از ظلم و ستم و اتلاف ثروت ملی از قدرت برکنار شد و پسر ناتوان و ناپخته او به نام محمدرضا در بیست و دو سالگی با حمایت قوای اشغالگر (شـوروی، انگلیس و امریکا) و تلاشهای تـعدادی از دولت مـردان دربـاری از جـمله مـحمدعلی فروغی (ذکاءالملک) بدون بر خورداری از پشتوانه حمایتهای مردمی و ملی به تخت شاهی نشست. او که در زیر سیطره پدر عملاً امکان تصمیمگیری و ابراز وجود در زندگی را تا آن دوران نیافته بود، سرنوشت کشور طوفانزده ایران را به دست گرفت. ناتوانی شاه جدید در حل مسائل کشور، ایـران را بـه صـحنه رقـابتهای شـوروی، انگلیس و آمریکا تبدیل کرد. محمدرضا پهلوی که بر اوضاع جهانی مسلط نبود و در اداره امور تجربهای نداشت، عملاً از صحنه سیاست ایران خارج شد و امور کشور را به دست سفارت خانههای سه کشور اشغالگر سپرد و خود به مشق پادشاهی مشغول شد.»
منبع: موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفههای دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت ـ ملت در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 459