۰
plusresetminus
تحلیل بیانات مقام معظم رهبری در پاسخ به تهدید نظامی آمریکا

منزلت نامتقارن ایران و پایان عصر خیالی امپراطوری امریکا

در جمع­بندی مطالب فوق؛ نگارنده معتقد است که محیط جدیدی که در بستر تحولات منطقه­ای و بین­المللی و در فضای رقابت ژئوپلتیکی ایران و ایالات­ متحده شکل گرفته است حاوی ویژگیها و مولفه­­ های متمایزی می باشد که در درک و تحلیل الگوی منازعه ایران و امریکا باید مورد توجه قرار گیرد.
منزلت نامتقارن ایران و پایان عصر خیالی امپراطوری امریکا
جوان و تاریخ- مقالات

جعفر عظیم­زاده

«اولاً غلط می­کنید،‌ ثانیاً همانطور که در زمان ریاست­جمهوری قبلی امریکا (منظور جورج دبیلیو بوش) هم گفتم، ‌دوران «بزن دررو» تمام شده است و ملت ایران کسی را که بخواهد به او تعرض کند، ‌رها نخواهد کرد»؛ جملات فوق پاسخ کوبنده­ی مقام معظم رهبری خطاب به جنگ­سالاران امریکایی مبنی بر تهدید به حمله نظامی امریکا علیه ایران در صورت شکست مذاکرات هسته ای بود. ‌تحلیل محتوای بیانات مقام معظم رهبری در سخنرانی ای که در دیدار با جمعی از معلمان سراسر کشور داشتنند؛ گویای دو واقعیت اساسی پیرامون مولفه­های حاکم بر مناسبات و روابط میان ایران و ایالات­متحده امریکا می باشد. اول اینکه ایشان مجدداً انتقاد مستقیم و صریح خود را از سیاست «چماق و هویج» دولتمردان امریکایی در برخورد با پرونده هسته­ای ایران، ابراز داشتند و به صورت کاملاً شفاف اعلام نمودند که نیازمندی استراتژیک طرف امریکایی به راهبرد مذاکره در حل و فصل پرونده هسته­ای بیش از طرف ایرانی است و لذا جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی از خطوط قرمز و اصلی خود عدول نخواهد نکرد؛ ایشان همچنین ادامه روند مذاکرات را مشروط به رعایت عزت و عظمت ملت ایران از جانب طرف مقابل نمودند. حضرت آیت­الله خامنه­ای صراحتاً اعلام نمودند که مذاکره زیر سایه شبح تهدید و ارعاب سندیت و اعتباری ندارد و لذا تیم مذاکره کننده هسته­ای ایران می بایست با رعایت مثلث سه گانه «عزت، ‌حکمت و مصلحت» در راستای بیشینه­سازی منافع ملی جمهوری اسلامی ایران  گام بردارند. واقعیت اساسی دیگر این است که نشانه­­شناسی فرمایشات معظم له مبنی بر اینکه «دوران بزن و دررو تمام شده است» بیان­کننده­ی ماهیت استراتژی درگیری و نبرد ایران در مقابل ایالات­متحده می باشد. با توجه به ماهیت و منطق تحولات منطقه­ای و بین­المللی، به اعتقاد بسیاری از ناظران سیاسی و استراتژیست­های نظامی؛ در حمله احتمالی امریکا، ‌ایران لقمه­ی آسانی برای ماشین جنگی امریکا نخواهد بود و ظرفیتهای ژئواستراتژیک و ژئوپلتیکی ایران، توان مصاف و رویارویی ایران را ارتقاء داده و کوچکترین تحرک نظامی علیه ایران، با واکنشی کوبنده پاسخ داده خواهد شد و منطقه به گورستان امپراطوری رو به مرگ امریکا تبدیل
می­شود. اگر منطق حاکم بر سیاست خارجی و امنیتی یک کشور را تصور نقش منطقه­ای و جهانی مطلوب آن و یا راهبرد سیاست خارجی آن کشور مبتنی بر برداشت از قدرت و منافع ملی­اش تعریف نماییم؛ باید بگوییم که منطق سیاست خارجی و امنیتی حاکم بر ذهنیت و تصورات دولتمردان ایرانی و امریکایی به عنوان مفهوم سامان بخش عملکرد این دوکشور در معادلات امنیتی منطقه­ی خاورمیانه محسوب می­شود. با استناد به دیدگاه
نظریه­پردازان «رئالیسم ساختاری» به ویژه «کنت والتز»؛ نظام تک­قطبی در مقایسه با سایر ساختارهای نظام
بین­المللی بی ثبات­تر است؛ زیرا دولت هژمون به دلیل سیاستهای یکجانبه­گرایانه و مداخله­جویانه­ی خود؛ اقدام به نوعی «خود زنی» می­کند و روح مقامت­گرایی، چالش­سازی و تهدید­زایی را در کالبد سیاست امنیتی سایر بازیگران می­دمد. به عبارت دیگر، به باور نئورئالیستها، در ساختار نظام تک­قطبی یک کشور موقعیت خود را بر اساس مولفه­های هژمونیک­گرا تعریف می­کند و از اینرو در روابط قدرت هژمون و قدرتهای منطقه­ای؛ گرایشات و تمایلات هژمونیک­محور باعث می شود؛ بازسازی روابط و عادی­سازی با محدودیت و مشکل مواجه شود و لذا ما شاهد رشد فزاینده و تساعدی تنشهای استراتژیک در سطوح منطقه­ای وبین­المللی در بین بازیگران و در موضوعات مختلف هستیم. به نظر می­رسد این گزاره­ها تا حدودی می تواند از روابط و مناسبات امنیتی دو کشور ایران و ایالات­متحده رمزگشایی نماید. از اینرو، به اعتقاد نگارنده فارغ از اینکه پرونده هسته­ای ایران از طریق و شیوه­های مسالمت آمیز نظیر مذاکره،  بده- بستان و ... حل و فصل شود،‌ و یا مقامات امریکایی دچار خطای محاسباتی شده و اشتباه تاریخی هیتلر در تصمیم به حمله نظامی به شووری در طول جنگ جهانی دوم را مجدداً تکرار نمایند و ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهند باید بگوییم که در هر دو حالت متصور شده؛ محیط امنیتی جدید در روابط ایران و امریکا مبین این مدعاست که الگوی منازعه­ی حاکم در مناسبات امنیتی و نظامی ایران الگوی نبرد نامتقارن است و ظرفیتها و توان نامتقارن ایران مانع از تحقق نظام تک­قطبی امریکا حداقل در منطقه خاورمیانه خواهد شد. از طرف دیگر امریکا نیز توانسته است با یک قدرت­سازی مجازی؛ تصوری غیرواقعی از قدرت و تهدیدات ایران در منطقه ایجاد نماید و با خلق یک فضای مبهم امنیتی و دستکاری اذهان و ادراک سایر بازیگران و کنشگران منطقه در راستای پروژه­ی ایران­هراسی، محدودسازی و انزوای مرحله­ای ایران را در دستور کار سیاست امنیت خود قرار دهد. اگر بخواهیم نگاهی واقع­­بینانه به تحولات منطقه خاورمیانه داشته باشیم، راهبرد مقاومت­گرایی و
چالش­سازی کاملاً در راهبرد امنیتی و منطقه­ای ایران مشهود است و لذا سودای هژمونیک­گرایی امریکا در نقاط مختلف منطقه خاورمیانه توسط ایران و گروههای همسو و وابسته به ایران به چالش کشیده شده است و
پایه­های نظم هژمونیک و منطقه­ای مطلوب امریکا سست و لرزان شده است.  به همین خاطر است که به باور نگارنده حتی اگر در فرآیند مذاکرات هسته­ای امریکا بتواند تمامی ارجحیتها و مطلوبیتهای خود را به طرف ایرانی تحمیل نماید؛ باید بگوییم که بازی هنوز تمام نشده است و پیروزی امریکا و متحدانش؛ پیروزی موقت و زود گذر خواهد بود؛ چون ایران دست از اقدامات تلافی­ خود برنخواهد داشت و با اتکاء به ظرفیتهای نامتقارن خود بهشت شیرین و خیالی امریکا در خاورمیانه را بر کامشان تلخ خواهد نمود. نشانه­شناسی تحولات منطقه در کشورهایی نظیر سوریه، عراق و یمن حاکی از آمادگی ایران جهت رویارویی نامتنقارن با هژمونی منطقه­ای امریکا است.

برگردیم به سناریو حمله امریکا و متحدانش به ایران؛ سوالات بیشماری پیرامون این رویداد مطرح  است؛ در صورت ارتکاب حماقت استرات‍ژیک امریکا و تصمیم به تهاجم نظامی علیه ایران، تا چه حد جنگ­سالارن امریکا موفق خواهند شد نسخه ایران را بپیچند؟ راهبردها و تاکتیکهای ایران در مقابله  با تهاجم امریکا چه خواهد بود؟ هنری کسینجر وزیر امورخارجه و مشاور اسبق امنیت ملی امریکا در مقاله خود در سال 1969 در تحلیل جنگ امریکا و ویتنام نوشت: «ما جنگ نظامی کردیم، دشمنان ما جنگ سیاسی، ما به دنبال فرسایش فیزیکی بودیم، دشمنان ما در جست­و­جوی فرسودگی روانی ما. در این جریان ما از توجه به یکی از ارکان اساسی نبرد نامتقارن غافل ماندیم؛ نیروی نامتقارن در صورتی که شکست نخورد پیروز است و ارتش متعارف اگر برنده نشود شکست خورده است». اینکه چقدر مقامات امریکایی گوش به توصیه­های سلف خویش خواهند داد یا نه؟ مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد این است که  به هر حال هر چقدر امریکا و متحدانش حملات هوایی هدفمند به زیرساختهای ایران داشته باشند؛ جهت تعیین و تکلیف نهایی جنگ، باید روی زمین مقابل ایران صف­آرایی نماید. بدون شک تجربیات جنگ هشت ساله فرماندهان و رزمندگان ایرانی و اطلاعاتی که فرماندهان ایرانی از طریق پروکسیهای(Proxy) خود -که در برهه­های زمانی مختلف در عراق و افغانستان با نیروهای امریکایی درگیر بودند- کسب نموده­اند؛ قطعاً منزلت نامتقارن ایران را افزایش خواهد داد.  از طرف دیگر اگر امریکا وارد جنگی بدون نتیجه­ی مشخص با ایران شود؛ ایرانی که هیچ تهدید مستقیمی علیه موجودیت و امنیت ملی امریکا ندارد؛ و همزمان با افزایش تلفات و بالارفتن هزینه­های جانی و مالی جنگ، امریکا را با مشکل کسب مشروعیت و مقبولیت تهاجم روبرو خواهد نمود. این متغیرها، دقیقاً همان ملاحظاتی است که آل سعود را در شروع حملات زمینی به یمن  دچار تردید ساخته است. کیفیت رزم سربازان امریکایی هم در تعیین نتیجه نهایی نبرد خیلی مهم است؛ قطعاً سربازان حرفه­ای نیز در نبردی که به خاطر دفاع از موجودیت  و بقاء کشور و ملتشان نباشد دست و پا بسته هستند و نمی توانند مهارتهای خود را عملیاتی نمایند. از دیگر سو، فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «دوران بزن و دررو تمام شده است و ما تجاوزگر را رها نخواهیم کرد» نشان از راهبرد فرسایشی نمودن جنگ از سوی طرف ایرانی است؛ چون در جنگ فرسایشی اگر هزینه­های جنگ افزایش یابد بدون آنکه نوری در انتهای تونل قابل رویت باشد؛ ما شاهد شکاف بین نیروهای مهاجم خواهیم بود و تردید در ادامه جنگ در چهارچوب منافع ملی؛ باعث خدشه­دار شدن اعتبار و حیثیت کشور مهاجم خواهد شد و هرگونه تلاش برای حل یک تناقض به تشدید تناقض­های دیگر منجر
می­شود. برپایه­ی دکترین نبرد نامتقارن؛ ناهمترازی میان ایران و امریکا؛ به معنای نجنگیدن نیست بلکه شکل جنگ به نوعی تغییر می­کند که طرف قوی کارآمدی خود را از دست می دهد و این ناهمترازی در ابعاد نیروی انسانی، تکنولوژیها و فناوریهای تسلیحاتی و قدرت­افکنی عملیاتی باعث می­شود که طرف ضعیف در مقطع زمانی کوتاه­مدت ضربات مهلک­تری به طرف قوی وارد نماید. در دکترین نبرد نامتقارن ایران آمده است که با توجه به تغییر ماهیت جنگهای آینده؛ توسعه و تولید انبوه جنگ افزارهای کم­هزینه و ساده به منظور خنثی نمودن فناوریهای و تکنولوژیهای نوین نیروهای امریکایی، آموزش نیروها و عوامل شبه نظامی نظیر حزب­الله و هدف قرار دادن منافع اقتصادی امریکا در خلیج فارس نظیر سکوها و میادین نفتی و تحلیل و کسب اطلاعات از  شبه­نظامیانی که روزگاری در افغانستان و عراق درگیر نبرد با امریکایی­ها بودند، بدون شک توان جنگی ایران را ارتقاء خواهد داد. همچنین حملات موشکی حزب­الله به قلب تپنده­ی امریکا در خاورمیانه یعنی اسراییل، بستن تنگه هرمز و و تهدید جدی خطوط انتقال انرژی و... صحنه نبرد را از کنترل ژنرالهای امریکایی خارج خواهد کرد و قایقهای تندرو نیروی دریایی ایران که اغلب قابلیت حمل موشک نیز دارند؛ می­توانند با کمک زیردریایی­های ایرانی، تاکتیک بستن تنگه هرمز را جامه­ی عمل بپوشانند. از طرف دیگر تشخیص و پاکسازی مینهای دریایی ایران، عرصه رزم دریایی را برای امریکاییها به بازی موش و گربه تبدیل خواهد نمود. در رزمهای دریایی نامتقارن یک مین دریایی می­تواند قدرت مانور و ابتکارعمل را از یک ناو جنگی سلب نماید.

در جمع­بندی مطالب فوق؛ نگارنده معتقد است که محیط جدیدی که در بستر تحولات منطقه­ای و بین­المللی و در فضای رقابت ژئوپلتیکی ایران و ایالات­متحده شکل گرفته است حاوی ویژگیها و مولفه­­های متمایزی
می باشد که در درک و تحلیل الگوی منازعه ایران و امریکا باید مورد توجه قرار گیرد. اولین واقعیت حاصل از این محیط جدید این است که همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند دوران بزن و دررو تمام شده است و دولت ایران با تمامی ظرفتیها و پروکسی­های خود منافع امریکا را در اقصی نقاط مختلف دنیا تهدید خواهد نمود. به عبارت دیگر امریکا دیگر توانایی عایق­­بندی خود و متحدانش را در مقابل حملات نامتقارن ایرن را نخواهد داشت. واقعیت دوم این است که ایران کشوری است که داری ظرفیتهای بالایی در طرحریزی هوشمند جنبه­های استراتژیکی و عملیاتی صحنه رزم می­باشد و با داشتن قابلیت تطبیق بالا، میتواند به سرعت در صورت تهدید شدن، نیروهای خود را بازتولید و وارد صحنه نبرد نماید. هم ارتش و هم سپاه در طول سالها آموزشهای متناسب و لازم برای نبردهای این­­چنینی را کسب نموده­اند.

https://www.cafetarikh.com/news/21003/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما