۰
plusresetminus
خطای استراتژیک پهلوی دوم در مدرنیزاسیون ایران

نادیده گرفتن توامان سنت و مدرنیته

میزان سازواری ساختار طبقاتی هرجامعه با تحولات سیاسی و اجتماعی رابطه بسیار مهمی با ثبات سیاسی و اجتماعی آن جامعه دارد و اجراى اصلاحات‌ و شـکل‌گیرى‌ انـقلابهاى‌ سیاسى و اجتماعى نیز منوط به مشارکت و نقش ساختار طبقاتی جامعه می باشد.
نادیده گرفتن توامان سنت و مدرنیته
جوان و تاریخ- مقالات


مقدّمه

نوسازی و مدرنیزاسیون، دغدغه اصلی پادشاهان سلسله های قاجاریه و پهلوی اول و دوم می باشد که در دوران پهلوی اول و به ویژه در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، رشد فزاینده ای به خود گرفت و شاه ایران تمامی برنامه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی خود را با خط کش نوسازی می سنجید، حتی معیار سیاستگذاری نفتی نیز بر پایه کسب درآمدهای بیشتر نفتی جهت تکمیل برنامه نوسازی شاه قرار داشت. بدون شک اجرای تمام و کمال هر سیاستی – اعم از سیاست داخلی و خارجی- بستگی به حمایت و پشتیبانی طبقات اجتماعی مختلف دارد و همکاری، رقابت و مبارزه طبقات اجتماعی با سیاستهای دولتی اثر مستقیمی در موفقیت آن دارد. پروژه نوسازی حکومت پهلوی دوم نیز از این قاعده مستثنی نبوده  و همکاری و منازعه طبقات اجتماعی با برنامه نوسازی شاه تاثیر زیادی در موفقیت آن داشته است؛ نگارنده بر این اعتقاد است که برنامه نوسازی شاه ضمن مقابله با ارزشهای سنتی جامعه ایرانی، سبب ایجاد طبقه متوسط جدید شد که به دلایل متعدد فکری، فرهنگی و...  نتوانست به عنوان پایگاهی برای جلب مشروعیت مردمی برنامه نوسازی محمدرضا پهلوی قرار بگیرد.

 

ماهیت و ابعاد سیاست نوسازی پهلوی  دوم

صاحب نظران غربی توسعه معتقدند که پروسه توسعه مسیر یکسان و مشابهی دارد که بالاجبار تمامی کشورها می بایست از آن عبور کنند و همواره دو مفهوم سنت و مدرنیته را در فرآیند توسعه در مقابل همدیگر تعریف می کنند.[1] باتوجه به موفقیت دنیای غرب در برنامه نوسازی خود، کشورهای جنوب نیز به این نتیجه رسیدند که الگوهای توسعه غربی می تواند راهگشای برنامه نوسازی آنها باشد و این کشورها را نیز به پشت دورازه های مدرنیسم برساند.[2] از اینرو محور تمامی سیاستهای توسعه ای درکشورهای جنوب در مقابل سنت و ارزشهای سنتی جامعه خود سیاستگذاری شد؛ غافل از اینکه تصور طرد تمامی مظاهر جامعه سنتی خود راه رسیدن به مدرنیسم است، تصور پوچ و باطلی می باشد. حتی در خود اروپا نیز بسیاری از مولفه های مدرنیسم از دل جامعه سنتی بیرون آمد. در تاریخ ایران معاصر نیز این تصور غلط که طرد سنت مساوی است با دنیای مدرنیته، تبعات و پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منفی به دنبال داشته است و مقوله سنت که همواره به عنوان  ضامن استوارسازى و تقویت یکپارچگى ملى می باشد، نادیده گرفته شده است. در حالی که انسجام و یکپارچگی ملی در ایران – کشوری که دارای تکثر قومیتی و فرهنگی می باشد-  درتمامی برهه های تاریخی متکی بر سنت بوده است و سنت بخشى از تکنیک حفظ بقا در طول تاریخ ایران بوده است.[3]

از طرف دیگر میزان سازواری ساختار طبقاتی هرجامعه با تحولات سیاسی و اجتماعی رابطه بسیار مهمی با ثبات سیاسی و اجتماعی آن جامعه دارد و اجراى اصلاحات‌ و شـکل‌گیرى‌ انـقلابهاى‌ سیاسى و اجتماعى نیز منوط به مشارکت و نقش ساختار طبقاتی جامعه می باشد. صاحب نظران انقلاب نیز معتقدند که یکی از متغیرهای موثر در بروز و ظهور هر انقلابی، میزان مغایرت محیط ارزشی نظام سیاسی با محیط ارزشی مردم و جامعه می باشد. ازاینرو یکی از شرایط تحقق برنامه‌ریزیهاى توسعه‌اى و ثتبیت نظم سیاسى کشور در گرو رابطه مسالمت‌آمیز طبقات اجتماعى و نهادهاى‌ سـیاسى‌ ‌ ‌اسـت.[4] برنامه نوسازی ایران که از دوران پهلوی اول شروع شد و در دوران سلطنت پهلوی شدت و حدت بیشتری به خود گرفت، مولود طبقه متوسط جدیدی در ساختار طبقاتی ایران شد.  این طبقه بسیاری از روشنفکران، نویسندگان، صاحبان فن و تکنوکراتها و ... را در بر گرفت و نقش بسیار مهمی در تحولات سیاسی و اجتماعی عصر پهلوی ایفاء نمودند.

شاید به جرات بتوان گفت که خطای استراتژیک فرآیند شبه مدرنیستی برنامه نوسازی محمدرضا پهلوی، این بود که توسعه و نوسازی خود را در برابر سنت ایرانی تعریف نمود و همین امر در نهایت سبب شد که مخاصمات اجتماعی ایران روند روبه رشدی داشته باشد و با به تاخیر انداختن توسعه سیاسی در کشور، مشروعیت مردمی سیاست نوسازی شاه زیر سوال برود. علاوه بر این در ریشه یابی شکست سیاست نوسازی پهلوی دوم می توان به موارد ذیل اشاره نمود، عدم تطبیق محیط ارزشی نوسازی و مجری آن با محیط ارزشی جامعه، تقلید همه جانبه از الگوهای توسعه غربی بدون توجه به ماهیت سنتی و ارزشی جامعه ایرانی، قدرت مطلقه پادشاه و منصب فراقانونی آن[5] ، عدم رعایت شایسته سالاری در انتخاب مجریان و طراحان برنامه نوسازی، دیوانسالاری عرض و طویل دستگاههای دولتی، وجو دستگاه سرکوب خشن و بی رحم و...

طرد تومان طبقه سنتی و مدرن

به طورکلی در مقابل برنامه نوسازی پهلوی دوم دو طبقه قرار داشتند. گروه اول طبقه سنتی که به دلیل ماهیت سنت ستیز برنامه نوسازی پهلوی دوم به رهبری روحانیون و گروههای مذهبی دل خوشی از برنامه نوسازی شاه نداشتند؛ به ویژه که ماهیت آنرا ضد دینی و ضد اسلامی تفسیر می نمودند و همین امر نیز سبب از هم گسسختگی فرهنگی و اززشی سلطنت و نهادهای سیاسی با بخش اعظمی از جامعه سنتی ایران گردید.[6] 13 گروه دوم، طبقه متوسط جدیدی بودند که خود به نوعی محصول سیاست نوسازی شاه محسوب می شدند. فرآیند نوسازى در ایران و تغییر نظام آموزش عالی کشور بر مبنای سبک غربی  بر شکل گیری طبقه مـتوسط جدید تـأثیر خاصى به‌ جاى‌ گذاشت‌ و خود به خود با افزایش تعداد تحصیل­کردگان و تربیت نسل جوان جهت تامین نیازمندهای منابع انسانی دستگاههای اداری ؛ ادامه نوسازى عمیق و همه جانبه جامعه را، در‌ گـرو‌ گـشوده‌ شدن فضاى باز سیاسى و استقرار نظام مـبتنى بر سازوکارهای دمکراتیک گرداند. اما با توجه به ماهیت اقتدارگرایانه حکومت پهلوی دوم، این طبقه جدید نتوانستند در قدرت سیاسی و فرآیندهای مسالمت آمیز رقابت سیاسی سهیم باشند. لذا در دوران سلطنت پهلوی دوم  به ویژه از کودتای 28 مرداد 32 تا پیروزی انقلاب اسلامی، ما شاهد سرکوب هر دو طبقه سنتی و مدرن توسط دستگاههای سرکوب پهلوی هستیم.[7]

از طرف دیگر، به دلیل عدم تناسب بین توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در روند نوسازی جامعه ایران، گروهی از نخبگان سیاسی شکل گرفت که بقاء و موجودیت خود را درتایید مقام سلطنت می دیدند و میزان وفادارى مطلق نـسبت بـه شاه و پیروى از افکار و خواسته‌هاى او تعیین کننده میزان سهم آنها از قدرت سیاسی بود. همین گروه از نخبگان سیاسی از ترس شکل‌گیرى نیروى مخالف سلطنت جلوى اشاعه آگاهیهاى سیاسى و اجتماعى و ارتـقاى سـطح فرهنگ مشارکتى مردم را مـى‌گرفت.[8]‌ درواقع توسعه آمرانه شاه و نمودار عمودی آن سبب شکاف میان‌ دولت و طبقه متوسط جدید شد و هیچ‌گاه به شکل‌گیرى نـهادهاى مـشارکتى لازم براى گسترش ظرفیتهاى مادى و انسانى منجر نشد. در حالى که تنها راه موفقیت سیاست نوسازی این است که نظام سیاسی امکان توسعه سیاسی را از طریق مشارکت مستقیم و آزادانه مردم در امور اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى فراهم نماید.[9]

جمع بندی

به عنوان فرجام سخن می توان گفت که به دلیل تعارض و تضاد بین ملزمات واقعی توسعه و نوسازی از یک طرف و همچنین ساختار استبدادی قدرت سیاسی از طرف دیگر، سیاست نوسازی شاه، واکنش دو طبقه سنتی و طبقه متوسط جدید را بر انگیخت و لذا پشتوانه و حمایت مردمی که در تمامی الگوهای توسعه از ضروریات می باشد، از تمامی برنامه های نوسازی شاه در ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی و ... رخت بربست و از اینرو ما شاهد شکست پروژه نوسازی پهلوی  دوم، علی رغم صرف هزینه های سرسام آور هستیم.   

 

پی نوشتها:


[1]  محمد رحیم عیوضی، طبقه متوسط جدید و نوسازی اقتصادی اجتماعی در ایران ، مجله مطالعات راهبردی، پاییز 1377، شماره 1 ، ص 159

[2]  Bill‌,James,The Politics of Iran:Groups,Classes and Modernization Columbus,Merill,  1972,P.50

[3]  محمد رحیم عیوضی، پیشین، ص 161

[4]  همان، ص 163

[5]  احمد آذین، تمرکزگرایى و تـوسعه‌ سـیاسى‌، دانشگاه آزاد‌،پایان‌نامه کارشناسى ارشد سـال 74-73.

[6]  حسین عظیمى، دین، فرهنگ و توسعه، کتاب توسعه، شماره 4، زمستان 1371، صص 61-25.

[7] جهت اطلاع بیشتر ر.ک: احسان نراقى، از کاخ شـاه تا زندان اوین، سعید آذرى‌، تهران، مؤسسه خدمات فـرهنگى رسا‌، چاپ‌ دوم، 1373

[8]  داریوش آشورى، ایرانشناسى چیست؟ تهران، انتشارات آگاه، چـاپ دوم، بـى‌تا، ص 40.

[9]  علی رنـجبررفیع‌،‌ بـررسى رونـد نوسازى و توسعه در ایران در دوره محمد رضـا پهـلوى، پایان‌نامه دانشگاه آزاد، 74 -73.

https://www.cafetarikh.com/news/21150/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما