۰
plusresetminus
همه کودکان دهه شصت روزهای خرداد تهران را به یاد دارند . روزهایی که درختان سخاوتمند توت ، میوه های خود را بر زمین می ریزند و صدای جوی ها کوچک و کوچه های تو در تو یادآور آب شدن برف ها و آغاز فصل تعطیلات بچه هاست . اما بیشتر بچه های دهه شصت به غیر اینها خرداد برایشان معنایی دیگر دارد .
به بهانه سالها نیمه خرداد با تو ...
همه کودکان دهه شصت روزهای خرداد تهران را به یاد دارند . روزهایی که درختان سخاوتمند توت ، میوه های خود را بر زمین می ریزند و صدای جوی ها کوچک و کوچه های تو در تو یادآور آب شدن برف ها و آغاز فصل تعطیلات بچه هاست . اما بیشتر بچه های دهه شصت به غیر اینها خرداد برایشان معنایی دیگر دارد . تصاویری مات و مبهم از زیر چادر مادر که شمع به دست ما را به مسجد محل برده بود ، قرآنهایی که بر سر گرفته شده بود و چهره های مات و مبهوت از خبر بیماری مردی که عکسش ابتدای کتابهای درسی بود و نامش به صف صبحگاه ما در مدرسه نظم می بخشید . ما فرزندان دهه شصت یک روز صبح خردادی که همراه با ورقه های آبی رنگ امتحان آماده بیدار شدن و رفتن به مدرسه بودیم ناگهان دیدیم که پدرهایمان رو به روی چشم ما گریه می کنند . مادرهایمان مشغول پختن حلوا در خانه هستند و ناگهان به جای برنامه های کودک صبحگاهی صدای اخبار گوی همیشگی با حزنی خاص رفتن مردی بزرگ را برایمان بازگو می کند . ما بچه های دهه شصت وقتی با پدر پا به مصلی گذاشتیم گرد غمناکی را می دیدیم که بر صورت ایران نشسته بود . صورت هایی که انگار یک شبه پیر شده اند چه آنها که پیراهن روی شلوار دارند و محاسن بلند می کنند  چه آنها که پیراهن را داخل شلوار کرده اند و محاسن کوتاه می کنند همه در خیابان سیاه شده اند و به اندازه چند سال انگار پیر تر شده اند . نیمه خرداد برای ما بچه های دهه شصت از همان روزها به یک معما تبدیل شد . این ها چرا برای این پیرمرد خندان پشت کتاب های درسی اینچنین زار می زنند . معمایی که هر سال باید حلش می کردیم . معمایی که نچشیده بودیم . معمایی که حالا هر سال به بهانه آن پرسش مرورش می کنیم .

https://www.cafetarikh.com/news/22733/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما