۰
plusresetminus
آیت‌الله صدوقی در مورد این مسائل بسیار دقیق و حساس بودند و بسیار بی‌پرده مسائل را بیان می‌کردند، از این رو منافقین نسبت به آیت‌الله صدوقی حساس بودند. ما در یزد راحت‌تر از جاهای دیگر توانستیم مسئله بنی‌صدر را حل کنیم.
آقای بازرگان! شما عامل این حوادث ناگوار هستید
…جناب آقای بازرگان اگر انسان عاشق لقاءالله باشد نمی‌تواند دلش برای کشته شدن انسان‌های فاسد ضد خدا و ضد اسلام بسوزد و بدانید اگر مسامحه‌کاری‌های جنابعالی در اوایل انقلاب در به کار گماردن افراد ناصالح بر مصادر امور مهم نبود، امروز شاهد این حوادث ناگوار در کشور نبودیم.

مردم مسلمانی که با ایثار و فداکاری خود انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند بعد از انقلاب انتظار داشتند بساط طاغوت و طاغوتیان در کشور در هم پیچیده شود و زعامت امور به افراد صالح و متقی سپرده شود و حتی فاسدها خود خواب آن روز را دیده بودند و کلیه حقوق‌بگیران نسبتاً منحرف از بیت‌المال خود را آماده کرده بودند که عملیات و رفتارشان را با خواست مردم تطبیق دهند ولی زمانی که مشاهده کردند نخست‌وزیر توجهی به ظواهر اسلامی ندارد و اکثریت وزرا و مسئولان برای همه چیز ارزش قائلند جز برای تقوی و ایمان و اسلام، بنا گذاشتند بر مخالفت و لهذا دیدیم موج تهمت‌ها و افترا علیه شخصیت‌های کشور خصوصاً مؤمنین آنها سرازیر شده و به اسم آزادی در دانشگاه‌ها و ادارات و سازمان‌ها چه جنایت‌ها که به نام آزادی به اسلام و آزادی و مقدسات ننمودند. آقای بازرگان، آنان که به نام آزادی نماز را و دانشجویان نمازخوان را به باد تمسخر می‌گرفتند. همه گروه‌های ضد اسلام در فعالیت‌هایشان آزاد بودند به جز جوانان متعهد و مسلمان که دائم تحت شکنجه روحی و جو تبلیغاتی آنان بودند مگر به نام آزادی نهج‌البلاغه‌ها و قرآن‌ها و دیگر کتب اسلام در مراسم ١٤ اسفند (روز سخنرانی بنی‌صدر خائن) به آتش نکشیدند و افراد محاسن‌دار را به جرم ریش داشتن با چوب و چماق مضروب و مجروح ننمودند…

آنچه از نظرتان گذشت، بخش‌هایی از نامه اعتراضی فقید سعید، شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی یزدی به مهندس مهدی بازرگان درپی نطق حمایت آمیز وی از مجاهدین در مجلس شورای اسلامی بود. بازرگان درآن نطق وابستگی مجاهدین به دشمنان انقلاب را نفی و آنان را جوانانی پاکباخته و مخلص قلمداد کرده بود.

این دغدغه‌های آن شهید گرانمایه، ریشه در شناختی داشت که وی از سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب از گروه‌های التقاطی یافته بود و اینک می‌دید که همان گروه‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسند‌نشین گشته و نابسامانی‌های نظری و عملی خویش را نثار نظام نوپای اسلامی ساخته‌اند. در نوشتار پیش رو سعی شده است تا جنبه‌هایی از این بیم‌ها در آئینه گفته‌ها و خاطره‌های آن عزیز، بازیابی و بازنمایی شود.

اهل نرمش نبودند

رهبر ارجمند انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (دام ظله)، از دوستان و یاران دیرین شهید آیت‌الله صدوقی بود. درجه ارادت و اعتقاد سومین شهید محراب به ایشان درحدی است که در آن مقطع، عمدتاً ایشان را با لقب «‌آیت‌الله» مخاطب قرار می‌داد. رهبر معظم انقلاب در باب منش عملیِ آیت‌الله صدوقی در برابر لیبرال‌ها در سالیان آغازین استقرار نظام اسلامی بر این باورند: «ایشان نه تنها در مجلس خبرگان که در مقابله با خط لیبرال‌ها هم از اول انقلاب مواضع خاصی را انتخاب کرده بودند. مرحوم صدوقی دقیقاً در خط امام بودند و مواضع سیاسی ایشان، بسیار مواضع درستی بود. مثلاً از زمانی که بنی‌صدر مطرح بود، بعضی در گوشه‌ و کنار از افراد خوب و مؤمن بودند که دچار اشتباه شدند و برای مدت کوتاه یا بلندی به بنی‌صدر با نگاه موافقی نگاه کردند. چند نفر از ائمه جمعه معروف و بزرگ بودند که حتی یک لحظه هم دچار این اشتباه نشدند، از جمله مرحوم آیت‌الله صدوقی. مرحوم آیت‌الله دستغیب و مرحوم آیت‌الله مدنی، این دو شهید دیگر محراب هم در این جهت بودند، یعنی دچار هیچ لغزشی در مورد بنی‌صدر نشدند. در مورد ارتباطات مقامات دولتی با سیاست‌های خارجی، ایشان همیشه یک فرد صددرصد، ضد امریکایی بودند، یعنی ضد آن سیاست مهاجم بر انقلاب ما بودند. اهل نرمش نبودند. در مصوباتی که داشتیم، بعضی‌ها شاید یا از روی علت یا از روی احساس ضرورت، دقیقاً منطبق بر موازین شرعی نبودند. مرحوم آیت‌الله صدوقی با این گونه مصوبات مقابله می‌کردند، یعنی بر روی معیارها و ضوابط شرعی اصرار و پافشاری فوق‌العاده‌ای داشتند که نمونه این را ما در سمینار ائمه جمعه که در قم تشکیل شد، مشاهده کردیم. در مجلس خبرگان هم همین‌جور بودند و در جاهای دیگر هم همین حالات و خصوصیات از ایشان مشاهده می‌شد. به هرحال از آغاز انقلاب تا آخر، یک فرد پایبند به مواضع درست اسلامی و مواضع درست انقلابی بودند». (1)

آشتی‌ای که فرجام نداشت!

در آن سالیان که آغازین ماه‌های استقرار نظام اسلامی بود، برخی دلسوزان انقلاب، وجود نقار میان آیت‌الله صدوقی و مهندس بازرگان را به صلاح نظام نمی‌دانستند. آنان با وجود آنکه در دل به گفته‌های شهید صدوقی گرایش داشتند، اما درصدد برآمدند که با برگزاری محفل انسی، کدورت پیش آمده را بر‌طرف سازند. از جمله این چهره‌ها آقای حاج حسین مهدیان است که از انقلابیون پرسابقه به شمار می‌رود. وی در باب زمینه‌های برگزاری این جلسه می‌گوید: «بین آنها اصطکاکی لفظی به وجود آمد. دوستان گفتند اول انقلاب است و دولت هم مورد تأیید امام است و چنین اختلافاتی، انعکاس خوبی در اجتماع ندارد و از آن سوء‌استفاده‌هایی می‌شود. آقای صادق طباطبایی، وزیر مشاور مهندس بازرگان بود. با ایشان صحبت کردیم و ایشان هم موافقت کردند که جلسه‌ای در منزل ما تشکیل شود و اگر گله‌ای، کدورتی یا سوء‌تفاهمی هست، مطرح شود و ما این کار را انجام دادیم. من قبل از این دیدار به آیت‌الله صدوقی عرض کردم: اول انقلاب است و از این حرف‌ها سوء‌استفاده می‌شود و عده‌ای هم دنبال بهانه‌گیری هستند. منافقین هم به اختلافات دامن می‌زنند و ما هم کارهای سنگینی را در پیش‌رو داریم. دولت هم دولت موقت است و تا جا بیفتد، مشکلات زیادی داریم.... در اعتصابات کیهان رابطه ما با آیت‌الله صدوقی صمیمی شده بود و ایشان حرف ما را پذیرفتند. خیلی خودمانی مسائل را مطرح می‌کردیم و ایشان به حسن نیت ما اعتقاد داشتند. به هرحال آن جلسه برگزار شد. بعدها گروه فرقان که مرا ترور کردند‌، یکی از مستنداتشان همین جلسه بود، چون عکس آن جلسه در کیهان چاپ شده بود و بعدها در یکی از خانه‌های تیمی هم این عکس پیدا شده و دلیلی بر جرم ما که «جانبداری از آخوندیسم» بود، محسوب می‌شد. یکی از دلایل آنها برای ترور ما، همین ارتباط و آشنایی با آیت‌الله صدوقی بود. ابتدا صحبت کردند، بعد نماز خواندیم و ناهار صرف شد و بعد از ناهار مسائلی که پیش آمده بود به صورت دوستانه مطرح شد. اختلاف سلیقه بود، مرحوم بازرگان در برخوردهایشان‌، حتی تا آخر عمر، محافظه‌کاری داشتند. دولت موقت نتوانست کار را پیش ببرد و امثال امیر‌انتظام توانستند وارد دولت شوند و به کلی ارتباط‌ها قطع شد». (2)

سرتاپای وجود این آدم را ضدیت با روحانیت دیدم!

از دیگر راویان نگرش منفی شهید آیت‌الله صدوقی به سردمداران لیبرالیسم سیاسی پس از انقلاب، فرزند آن فقید سعید، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی صدوقی است. وی که در بیشتر وقایع سیاسی و اجتماعی پیش و پس از پیروزی انقلاب، همگام و محرم اسرار وی بود، در این‌باره معتقد است: «ایشان برخورد بسیار تندی با موضع‌گیری‌های دولت موقت داشتند و در مورد بنی‌صدر هم اساساً با ریاست جمهوری او موافق نبودند، در ملاقاتی که در پاریس با بنی‌صدر داشتند، ‌برداشت مثبتی از او نداشتند و در او خصوصیاتی را یافته بودند که شاید نتوان دلایل منطقی برایش آورد، ولی حاج‌آقا قیافه‌شناسی و چهره‌شناسی خاصی داشتند که من در دیگران ندیده‌ام. یادم هست که یکی از افرادی که در دوره دولت موقت مسئولیت خیلی بالایی هم داشت، جلسه‌ای با حاج‌آقا داشت و صحبت کرد.

 حاج‌آقا وقتی بیرون آمدند گفتند: «من سر اندر پای وجود این آدم را ضدیت با روحانیت دیدم.» گفتیم: «آقا این‌طور نیست»، ‌ولی بعدها موارد مکرری را از او دیدیم و متوجه شدیم که اعتقادی به روحانیت ندارد. براساس همین آدم‌شناسی بود که حاج‌آقا در مورد بنی‌صدر و بازرگان مصاحبه‌های تندی داشتند. البته در آن موقع صراحت و شجاعت زیادی می‌خواست که کسی آن‌طور موضع‌گیری کند، ‌مخصوصاً در مورد بنی‌صدر که اکثر روحانیون از او حمایت کرده بودند و از حاج‌آقا هم انتظار می‌رفت که از بنی‌صدر حمایت کنند. حتی در یزد عده‌ای به حاج‌آقا گفته بودند که آقای حبیبی در برابر بنی‌صدر، شانس موفقیت ندارد و حاج‌آقا گفته بودند: من باید تکلیفم را انجام بدهم و قرار نیست از کسی حمایت کنیم که رأی بیاورد. حاج‌‌آقا وقتی در موردی به یقین می‌رسیدند، ‌حتی با خود امام هم در این مورد صحبت می‌کردند.

یادم هست جلسه‌ای با حضور ائمه جمعه تشکیل شده بود، ‌پس از رفتن آنها، حاج‌آقا نشستند و من متوجه شدم که با امام کاری دارند. من هم باید قاعدتاً جلسه را ترک می‌کردم، ‌ولی روی کنجکاوی ماندم و حاج‌آقا هم چیزی نگفتند. حاج‌آقا حدود 20 دقیقه‌ای در مورد وضع موجود کشور و جریان بنی‌صدر با ایشان صحبت کردند و گاهی از شدت نگرانی، صدایشان هم کمی بالا می‌رفت. امام هیچ حرفی نزدند تا حاج‌آقا صحبت‌هایشان تمام شد و آخر سر فقط یک جمله فرمودند و گفتند: «خیلی ناراحت نباشید. این مسئله یک روز بیشتر کار ندارد. مردم با ما هستند، مردم با انقلاب هستند». حاج‌آقا حرفی نزدند و از پله‌ها که آمدیم پایین، گفتند: ‌«بار سنگینی را روی دوشم احساس می‌کردم و با این جمله امام، ‌سبک شدم». یادم هست که بعد از عزل بنی‌صدر، ‌حاج‌آقا گفتند: «امام فرمودند یک روز بیشتر کار ندارد، اینکه یک ساعت هم بیشتر کار نداشت. کدخدا را به این راحتی از یک ده بیرون نمی‌کنند». (3)

فتنه اینها را خنثی کنید

از دیگر عرصه‌های مواجهه شهید صدوقی با لیبرالیسم سیاسی ِ پس از انقلاب، نگاه و کار‌کرد منفی او درباره شخص ابوالحسن بنی‌صدر است. شهید صدوقی در مقطع مسافرت به نوفل‌لوشاتو برای دیدار با امام خمینی، برای آغازین بار وی را در حلقه اطرافیان امام در آن دهکده دید و پس از دیدار و احیاناً گفت‌وشنودی کوتاه، درباره وی به داوری‌ای منفی رسید. این نگاه سلبی از آن روزها تا واپسین روز از ریاست جمهوری بنی‌صدر تداوم یافت. اسدالله بادامچیان در این باره معتقد است: «به خاطر دارم در اوج قدرت بنی‌صدر سفری به یزد داشتم. آن زمان وی می‌خواست دفتر همکاری با رئیس‌جمهور را به عنوان یک حزب، ولی بدون عنوان حزب راه بیندازد.

برای اقامه نماز، خدمت آیت‌الله صدوقی بودیم که ایشان به من فرمودند: «می‌توانید راجع به راه‌اندازی دفتر هماهنگی که به‌نوعی فتنه است، برای مردم صحبت کنید؟» من پاسخ دادم: «بله، من درباره بنی‌صدر مطالب زیادی دارم.» طبق فرمایش آیت‌الله صدوقی 35 دقیقه، بالای منبر برای مردم صحبت کردم. طی این سخنرانی درباره خط نفاق و مهره‌های نفوذی برای مردم صحبت و در مورد خط سالم شهید بهشتی و یاران امام، نکاتی را بیان کردم.

وقتی سخنانم به پایان رسید، نزد ایشان رفتم. شهید صدوقی فرمودند: ‌«بسیار خوب بود.‌» بعد از من ایشان بالای منبر رفتند تا خطبه بخوانند و با همان لهجه شیرین یزدی فرمودند: «ای مردم! اینجا می‌گویند می‌خواهند دفتر هماهنگی با رئیس‌جمهور راه بیندازند، امّا اگر آقای رئیس‌جمهور بخواهد این دفتر را تأسیس کند، من اقدامات لازم را انجام می‌دهم، امّا ملت بدانید که اینها اهل فتنه هستند. اینها کاری به این مسائل ندارند. فتنه اینها را خنثی کنید.‌» به خاطر دارم یک بار با آقای سالاری و آقای دعایی در یکی از این خطبه‌ها حضور داشتیم که ‌باخبر شدیم عده‌ای از منافقین در پی سخنان آیت‌الله صدوقی از شهر خارج شده‌اند». (4)

کارتان با ابولک نباشد!

حجت‌الاسلام والمسلمین ادیب یزدی از دیگر چهره‌هایی است که در باب رویکرد شهید آیت‌الله صدوقی به بنی‌صدر خاطره‌ای شنیدنی دارد. او روایت می‌کند: «آیت‌الله صدوقی متوجه خیانت بنی‌صدر شدند و وقتی هم که من از ایشان پرسیدم: «به چه کسی رأی بدهیم؟» گفتند: «به آقای حبیبی رأی بدهید.‌» آیت‌الله صدوقی از اولین کسانی بودند که رد پای نفاق و جنایت را در رفتار بنی‌صدر ملاحظه کردند و برای شهدای هویزه در حظیره ختم گرفتند. ایشان مرا هم دعوت کردند و از من خواستند تا منبر را اداره کنم. فروردین 1360 ـ 1361 بود که این مراسم برگزار شد. وقتی خواستم بالای منبر بروم. ایشان مرا صدا زدند و گفتند: «آقای ادیب! بالای منبر چیزی به بنی‌صدر نگویید.» گفتم: «من آنچه را که می‌دانم می‌گویم.‌» از آنجایی که اسم کوچک بنی‌صدر ابو‌الحسن بود، آیت‌الله صدوقی گفتند: «کارتان با ابولُک نباشد.‌»

در روستاهای یزد و کرمان اگر کسی کله‌خراب باشد به او می‌گویند ابولی و آیت‌الله صدوقی گفتند که کارتان با ابولک نباشد. از طرفی چون چشم آیت‌الله صدوقی کمی‌ مشکل پیدا کرده بود و اذیتشان می‌کرد، نتوانستند پای منبر بنشینند و رفتند. وقتی که ایشان رفتند، من هر چه توانستم به بنی‌صدر گفتم و از آیت‌الله بهشتی با همه وجودم دفاع کردم. به خاطر دارم که اعتراضات زیادی شد. سپس نزد آیت‌الله صدوقی رفتم. ایشان گفتند: «شنیده‌ام که مردم دورتان را گرفتند و حتی می‌خواستند شما را بزنند.‌» گفتم: «خدا کمک کرد و فرار کردم.‌» ایشان گفتند: «من که گفتم کارتان با ابولک نباشد.‌» گفتم: «من طاقت نداشتم. 120 نفر از دانشجویان ما در هویزه با خیانت این نامرد شهید شدند. مگر می‌توانم چیزی نگویم؟» ایشان گفتند: «آفرین! خدا خیرت بدهد.‌» ایشان کاملاً متوجه بودند که بنی‌صدر چه می‌کند و از اولین علمای بزرگ و فرهیخته‌ای بودند که کوس رسوایی بنی‌صدر را به صدا درآوردند و آمادگی ذهنی برای عزل بنی‌صدر را فراهم کردند». (5)

بروید و بساطشان را جمع کنید

پیش از این و در خاطره منقول از اسدالله بادامچیان، به حساسیت شهید آیت‌الله صدوقی به تأسیس دفتر بنی‌صدر در یزد اشارت رفت. آیت‌الله محمدرضا ناصری یزدی نماینده کنونی ولی فقیه و امام جمعه کنونی یزد که در آن دوره از حکام شرع در این شهر بوده نیز دراین‌باره خاطراتی شنیدنی دارد که آن را ختام این نوشتار قرار می‌دهیم: «آیت‌الله صدوقی در مورد این مسائل بسیار دقیق و حساس بودند و بسیار بی‌پرده مسائل را بیان می‌کردند، از این رو منافقین نسبت به آیت‌الله صدوقی حساس بودند. ما در یزد راحت‌تر از جاهای دیگر توانستیم مسئله بنی‌صدر را حل کنیم.

آن زمان بنی‌صدر دفاتری را به نام دفاتر هماهنگی به راه انداخته بود که ظاهراً مرکز تجمع، ولی در واقع مرکز فساد بود. مراکزی هم به راه انداخته بود به نام مرکز تقیه اسلامی که کتاب‌هایی را هم در آن مرکز گذاشته بود. بعد از مدتی دیدیم که رفت و آمدها به مرکز زیاد شده و ارتباطات شدید است. منافقین هم به این مراکز رفت و آمد داشتند. نزد آیت‌الله صدوقی رفتیم و گفتیم که می‌خواهیم این دفاتر را جمع کنیم. آن زمان ما در حیطه امور دادگاهی آمادگی این کار را داشتیم. بلافاصله آیت‌الله صدوقی در نماز جمعه به مردم گفتند: «شنیده‌ایم که اینجا دفتر باز کرده‌اند و کارهایی می‌کنند. این دفترها نباید اینجا باشند. مردم من نمی‌گویم بکشیدشان، فقط بروید و بساطشان را جمع کنید.‌»

از آنجایی که می‌دانستیم به خاطر صحبت‌های آیت‌الله صدوقی مردم به آن دفاتر هجوم می‌آورند و آنها را به هم می‌ریزند، تصمیم گرفتیم قبل از رسیدن مردم به آن دفاتر آن مراکز را جمع کنیم. فوری به چند نفر از افراد دادگاه گفتیم که به ساختمان این دفترها بروید و هر چه در آن مراکز وجود دارد، جمع کنید و به دادسرا بیاورید و در ساختمان را هم ببندید و همان‌جا بایستید. ایشان خیلی تیز‌بین بودند و خیلی سریع متوجه مسائل می‌شدند و با همان صراحت لهجه به افشاگری می‌پرداختند، از این رو منافقین بغض و کینه عمیقی از ایشان به دل گرفته بودند. وصیت‌نامه شخصی که آیت‌الله صدوقی را ترور کرده بود در تهران پیدا شد. او در وصیت‌نامه خود را معرفی کرده بود و درباره کاری هم که قرار بود انجام دهد، صحبت کرده و نوشته بود که می‌خواهم با این کار به خدا مقرب شوم تا امثال این شخص را که مانع از تشکیل جامعه بی‌طبقه توحیدی می‌شوند، از سر راه مردم بردارم.‌» در واقع با شستشوی مغزی این شخص، کینه‌ای در دل او نسبت به آیت‌الله صدوقی ایجاد کردند». (6)

پی‌نوشت‌ها:
1 ـ ر. ک به ماهنامه شاهدیاران، شماره 34، وی‍ژه‌نامه شهید آیت‌الله صدوقی، خاطرات رهبر معظم انقلاب
2 ـ همان، گفت‌وگو با حسین مهدیان
3 ـ همان، گفت‌وگو با حجت‌الاسلام محمدعلی صدوقی
4 ـ گفت وشنود نگارنده با اسدالله بادامچیان
5 ـ ر. ک به ماهنامه شاهدیاران، شماره 34، وی‍ژه‌نامه شهید آیت‌الله صدوقی، گفت‌وگو با حجت‌الاسلام ادیب یزدی
6 ـ همان، گفت‌وگو با آیت‌الله محمدرضا ناصری




https://www.cafetarikh.com/news/27452/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما