۰
plusresetminus
«بسیار جاه‌طلب بود... او نیز از انگلیسی‌هایی بود که به آمریکا وصل شد ولی بیش از هر چیز رضایت محمدرضا را می‌خواست و دسته خاصی (به جز چند نفر) نداشت.»
مردی که مسئول استخدام بهائیان در شرکت نفت بود
دکتر منوچهر اقبال، در 21 مهر 1288 در کاشمر متولد شد. اقبال از همان جوانی جذب فعالیت‌های سیاسی شد و به عضویت حزب اراده ملی سیدضیاءالدین طباطبایی و سپس حزب دموکرات قوام‌السلطنه درآمد. با این حال، کار سیاسی رسمی اقبال با معاونت وزارت بهداری در کابینه اول قوام (سال۱۳۲۱) آغاز شد. از آن به بعد، اقبال از افراد ثابت تعدادی از دولت‌های بعدی بود و در کابینه‌های قوام، عبدالحسین هژیر، محمد ساعد و علی منصور، به ترتیب سمت وزارت فرهنگ، راه، بهداری و کشور را عهده‌دار شد. در دولت سپهبد رزم‌آرا، استاندار آذربایجان شد و همزمان دانشگاه تبریز را نیز اداره می‌کرد. در سال ۱۳۳۱ به اروپا رفت و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به ایران بازگشت و سناتور انتصابی تهران شد و سپس به وزارت دربار رسید.



منوچهر اقبال


این «سلطنت‌طلب وفادار از خانواده‌ای زمین‌دار و لقب‌دار» [1]، در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ به نخست‌وزیری منصوب شد و تا شهریور ۱۳۳۹ این سمت را داشت. در دوران نخست‌وزیری خود حزب ملیون را تشکیل داد. دکتر اقبال پس از نخست‌وزیری به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد که در مقطعی، دانشجویان در تظاهراتی اتومبیلش را آتش کشیدند. [2] سمت بعدی اقبال، مدیرعاملی شرکت ملی نفت ایران بود که تا پایان حیات او ادامه داشت. اقبال، در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۵۶ بر اثر سکته و در سن ۶۸ سالگی درگذشت. در ادامه به برخی نقاط عطف زندگی‌نامه سیاسی منوچهر اقبال می‌پردازیم:

حسین فردوست درباره ویژگی‌ها و سوابق او می‌نویسد: «بسیار جاه‌طلب بود... او نیز از انگلیسی‌هایی بود که به آمریکا وصل شد ولی بیش از هر چیز رضایت محمدرضا را می‌خواست و دسته خاصی (به جز چند نفر) نداشت.» [3] نکته مهم دیگر اینکه، نفوذ و خواست اشرف پهلوی در ارتقای اقبال بسیار موثر بود.
«پس از مصدق تا انقلاب، اشرف برای خود یک شاخه سیاسی ایجاد کرده بود و تمام رجال سیاسی که توسط محمدرضا از کار برکنار می‌شدند- مانند نخست وزیر، وزیر، امیرارتش و سایر افراد موثر- همه را پیرامون خود جمع می‌کرد... او هر چند گاه فعالیتش را به فرد معینی اختصاص می‌داد. مثلا، مدتی به دنبال منوچهر اقبال بود...» [4]



* شرکت نفت

یکی از مهمترین مناصبی که منوچهر اقبال در آن سال‌ها به رژیم پهلوی خدمت کرد ریاست شرکت ملی نفت بود. فردوست درباره اقدامات اقبال در جایگاه ریاست شرکت ملی نفت می‌نویسد: «اقبال در راس شرکت نفت قرار گرفت و تا زمان فوتش در همین شغل بود. در دروان او در شرکت نفت دزدی‌های فراوان شد و من موارد بارز را به محمدرضا گزارش کردم. چند نفر از مقامات عالی از کار برکنار و تحت تعقیب قرار گرفتند، اما پرونده در دادگستری بسته شد. در دوران ریاست او بر شرکت نفت، بین اقبال و مستوفی (رییس پتروشیمی) دائما جدال بود. اقبال پتروشیمی را تابع خود می‌دانست و مستوفی پتروشیمی را سازمانی مستقل می‌دانست. مستوفی اکثرا به دفتر نزد من می‌آمد و با وجودی که خود با محمدرضا ملاقات می‌کرد، میل داشت اشکالش را از طریق دفتر به اطلاع او برساند. من به او کمک می‌کردم و محمدرضا جانب مستوفی را می‌گرفت. ولی دکتر اقبال به ایجاد ناراحتی برای او ادامه داد.» [5]


سندی از یک مورد ارتشاء بر سر یک معامله نفتی
که هم شاه از آن بهره‌مند شد و هم اقبال!


یکی از موارد دیگر فعالیت اقبال در شرکت نفت، استخدام بهائیان در سطح وسیع بود. حسین فردوست در این باره می‌نویسد: «زمانی منوچهر اقبال مدیرعامل شرکت نفت، به طور کلی و برای تمام شرکت نفت استعلام کرد در مقابل افرادی که مذهب خود را «بهایی» می‌نویسند چه باید کرد؟ ساواک جواب مرسوم فوق را داد [که اگر برای استخدام است، استخدام نشود مگر اینکه بنویسد «مسلمان» و آن‌هایی که استخدام شده‌اند باید در مقابل مذهب «مسلمان» بنویسند و گرنه بازنشسته شوند.] اقبال پاسخ داد که ممکن نیست، چون تعداد بهایی‌ها در شرکت نفت بسیار زیاد است!» [6]

* انتخابات مجلس شانزدهم

«از اقدامات مهم دکتر اقبال در دوران تصدی وزارت کشور برگزاری شانزدهمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی و اولین دوره انتخابات مجلس سنا بود. برگزاری موفقیت‌آمیز این دو انتخابات همچنان که مورد دلخواه دربار و سیاستگذاران انگلیسی بود، در حل موضوع مهم و اساسی نفت، می‌توانست سخت موثر و مفید باشد.» [8] این اهمیت به آن خاطر بود که با پایان یافتن مدت تصدی نمایندگان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی که روند ملی کردن صنعت نفت را آغاز کرده بودند، همه سرنوشت این حرکت مهم به مجلس شانزدهم موکول شده بود.

وضعیت به گونه‌ای بود که «مردم کشور و طرفداران پرشمار نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران سخت نگران اعمال نفوذ و تقلب مجموعه دولت و حاکمیت و دربار در جریان برگزاری انتخابات بودند. این نگرانی البته بسیار بجا و منطقی و درست می‌نمود. در این میان البته حضور دکتر اقبال در راس وزارت کشور شائبه تقلب و اعمال نفوذ حاکمیت در انتخابات را بیشتر کرده بود.» [7]





اقبال، حامی قرارداد الحاقی «گس-گلشائیان» بود و در دوره صدارت ساعد –که خود وزیر کشور او بود- همه کوشش خود را برای تصویب آن انجام داد و به‌ویژه با تلاش برای مهندسی انتخابات مجلس، قصد داشت علیه روند ملی کردن نفت اقدام کند. دولت اقبال به‌ویژه با تاکید بر حادثه ترور نافرجام شاه فضایی رعب‌آور و امنیتی‌ را پیرامون انتخابات به راه انداخت. با این وجود، مجلس پانزدهم لایحه الحاقی را تصویب نکرد و همه چیز به مجلس بعدی حواله داده شد.

احمد آرامش، از سیاستمداران عصر پهلوی، درباره نقش اقبال در برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم می‌نویسد: «دکتر اقبال از این رو به وزارت کشور منتقل شد که دوره مجلس پانزدهم در شرف انقضاء بود و ضرورت داشت که مقدمات انتخابات دوره بعد تمهید گردد. انگلیسی‌ها درباره مجلس دوره شانزدهم امیدهای بسیاری در دل داشتند و لهذا ضرورت داشت که یک مرد فعال و بااستعداد بر راس وزارت کشور گمارده شود.» [9]



دولت و وزارت کشور اقبال اقدامات گوناگونی کردند تا روند نهضت ملی را به توقف بکشانند. مثلا وقفه‌ای شش ماهه بین پایان مجلس پانزدهم تا برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم ایجاد شد. تعداد نه تن از افراد معتمد شاه و انگلیس برای نظارت بر انتخابات گمارده شدند. این روند دخالت در انتخابات به‌گونه‌ای بود که حتی اقبال، نظرات ساعد را نیز گوش نمی‌کرد و کار خود را انجام می‌داد. [10] به این ترتیب در سطح گسترده‌ای اعمال نظر و دخالت در انتخابات صورت گرفت.

فضاحت کار به‌اندازه‌ای بود که مطبوعات هم به‌صراحت از آن انتقاد کردند. مجله خواندنی‌ها نوشت: «با نهایت تاسف و شرمساری... دیگر کار از پرده‌پوشی و تلویح و کنایه گدشته است؛ شما خوانندگان این پرده غم‌انگیز را هر روز می‌بینید، روزنامه‌ها را می‌خوانید، فریاد استغاثه ملیون را می‌شنوید، جای انکار و شبهه و تاکید باقی نمانده است...» [11] با این حال، اقبال در واکنش به شکایات و اعتراضات در مصاحبه‌ای «شکایت‌هایی [را] که از انتخابات شهرستان‌ها می‌شد باطل و مغرضانه دانست و انتخابات را آزاد شمرد.» [12] به این ترتیب، تنها اقلیتی از هواداران نهضت ملی مردم توانستند وارد مجلس شانزدهم شوند، اما همین اقلیت معدود نیز توانستند با منطق نیرومند خود و حمایت مردم، نهضت ملی شدن نفت را به اوج خود برسانند.

* حزب ملیون

نظام حزبی که رژیم پهلوی در دوران مابعد کودتای 28 مرداد ایجاد کرد، تا پیش از تاسیس حزب واحد رستاخیز، دو حزبی بود. شاه بعدها در «ماموریت برای وطنم» از علل ایجاد این تشکیلات دوحزبی پرده برداشت:

«چون شاه مشروطه هستم دلیلی نمی‌بینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها تنها از حزب دست نشانده خود پشتیبانی نمایم... در سال1336 به این طرف که اوضاع سیاسی کشور ما ثبات پدید آمد و مبانی اقتصاد ما پس از دوره‌ رکود مصدق مستحکم گردیده بود. خود من علاقه وافری نشان دادم اقدام به ایجاد دو حزب مردم و ملیون نمودم. حزب ملیون حزب محافظه­‌کار است و حزب مردم باید نقش چپ را بازی کند.» [13]
 
به این ترتیب بود که «درباریان قدیمی و کهنه‌کار، از جمله دکتر منوچهر اقبال و اسدالله علم مجلس را به دو حزب مسلط سلطنت‌طلب تقسیم کردند. اقبال، که با افتخار خود را «نوکر» شاه معرفی می‌کرد، رهبر حزب ملیون بود و علم، دوست دوران کودکی شاه و زمین‌دار بزرگ سیستانی، هدایت حزب مردم را برعهده داشت. بنابراین دو حزب نامبرده به احزاب «بله قربان» و «چشم قربان» معروف شده بودند.» [14]


حزب ملیون در اول دی 1336، و تنها هفت ماه پس از تاسیس حزب مردم علم اعلام موجودیت کرد. بلافاصله 69 نماینده مجلسین شورای ملی و سنا به عضویت حزب درآمدند و در محل کاخ وزارت امورخارجه مجلسی را تشکیل دادند. اوج فعالیت حزب ملیون به­ عنوان حزب محافظه‌کار اکثریت، با اضمحلال و سقوط ناگهانی آن همزمان شد. انتخابات دوره­ بیستم مجلس شورای ملی، همانند پیشینه‌ای که اقبال در برگزاری انتخابات دوره شانزدهم داشت، آکنده از تقلب و دخالت از بالا شد. اکثر نامزدهای احزاب دولتی و به‌ویژه حزب متبوع اقای نخست وزیر به مجلس راه یافتند و این امر حتی صدای هم‌پیالگی‌های حزب مردم را در آورد چه رسد به احزاب ملی و نیروهایی مانند امینی که بیرون از این بازی قصد ورود به مجلس داشتند.

فضاحت این تقلب، برخلاف دوره شانزدهم آن قدر زیاد بود که به ابطال انتخابات انجامید. محمدرضا پهلوی در یک کنفرانس مطبوعاتی که 5 شهریور 1339 برگزار شد، اعلام کرد که از روند برگزاری انتخبات رضایت ندارد و لذا دستور انحلال آن را صادر کرد. دو روز بعد، منوچهر اقبال که تحت فشار همه‌جانبه‌ای قرار داشت استعفانامه­‌ای نوشت و با انتشار آن در مطبوعات از قدر کناره گرفت. [15] با کناره‌گیری اقبال، شریف‌امامی نخست وزیر شد و در دور جدید انتخابات، به‌ناچار تعدادی از نمایندگان احزاب مستقل و ملی اجازه ورود به مجلس را دریافت کردند [16]

فاجعه انتخابات مجلس بیستم نه تنها اقبال را از نخست وزیری محروم کرد، بلکه آبرویی هم برای حزب ملیون باقی نگذاشت. به‌مرور از فعالیت‌های حزب به‌شدت کاسته شد تا اینکه با ظهور تدریجی و خزنده حزب ایران نوینِ «منصور» که تشکل‌یافته از کانون ترقی او بود، برای همیشه نام حزب ملیون به تاریخ پیوست. از آن به بعد، احزاب مردم و ایران نوین، وظیفه رقابت سیاسی در معادلات داخلی کشور را برعهده گرفتند و اعضای حزب ملیون، به عضویت حزب منصور درآمدند.

* منابع:
1. ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشرنی، 1377، تهران، ص 308
2. ویکی‌پدیا
3. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، اطلاعات، چاپ هفتم، 1374، ص 251
4. فردوست، 230ص
5. فردوست، ص251
6. فردوست، ص 377
7. مجله تاریخ معاصر ایران، بهار 1387، شماره 45، ص88
8. همان
9. خاطرات سیاسی احمد آرامش، اصفهان، جی، 1369، ص304
10. مجله تاریخ معاصر ایران، ص96
11. خواندنیها، سال دهم، شماره 14، سه‌شنبه 10 آبان 1328، ص3
12. خاطرات سیاسی پنجاه و سه نفر، انور خامه‌ای، تهران، هفته، 1362، ص 768
13. مأموریت برای وطنم، محمدرضا پهلوی، تهران، بی‌نا، 1350، ص 336
14. آبراهامیان، ص 516
15. سید علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، سمت، 1379، ج 2، ص 77
16. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، انتشارات روزنه، 1380، ص 267
منبع:مشرق

https://www.cafetarikh.com/news/28248/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما