۰
plusresetminus
برمکیان یکی از خاندان های با نفوذ ایرانی بودند که توانستند به دستگاه خلافت عباسی راه یابند و شکوه و جلال خاصی به این خلافت ببخشند.
سقوط خاندان برمکیان به فرمان هارون‌‏الرشید
درمورد خاندان ایرانی برمکی که به روزگار خلافت عباسی در دیوان و دستگاه حکومت انان نفوذ بسیار یافتند مطالب بسیاری در تواریخ یاد شده اما از روزهای پیش از قدرت یابی انان، آگاهی‌های اندکی در دست می‌باشد.

به هرحال انچه روشن است، اجداد انها با لقب «برمک»،سرپرستی معبدی بودایی را با نام نوبهار در نزدیکی شهر بلخ در اختیار داشته‌اند و از سوی مردم منطقه احترام بسیاری درباره آنان به عمل می امده است. (زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛تهران:امیرکبیر، چاپ هشتم، 1379، ص442) پدر خالد برمکی که ابن خلکان از او با نام برمک یاد کرده و در اسلام اوردن او شک می‌کند.

گویا پزشکی زبردست نیز بوده و فرزند بیمار عبدالملک بن مروان خلیفه اموی را نیز درمان نموده بود . ( طبری ، محمد بن جریر ؛ الرسل و الملوک ؛ بیروت : عزالدین ، 1407 ه. ق ، حوادث سال 86 )

پایه‌گذاری قدرت برمکیان به دست خالد بن برمک صورت پذیرفت.

وی که در سال‌های قیام خراسانیان علیه امویان، با عنوان فرماندهی در ارتش ابومسلم خدمت می کرده (تاریخ ایران بعد از اسلام ، ص 442 )، پس از پیروزی، به تشکیلات عباسیان وارد شد و به سرعت رشد کرد و پس از مدتی، وزارت و تصدی دیوان خراج نخستین خلیفه عباسی سفاح را برعهده گرفت و البته طرف مشورت منصور در بنا نهادن شهر بغداد هم بود. ( همان ، ص 442)

اوج اقتدار خاندان برمک با انتخاب یحیی پسر خالد به کتابت و وزارت هارون در سال 162 اغاز شد. در سال 169 و به هنگامی‌که مهدی عباسی، هارون را به فرمانروایی تمامی سرزمین‌های غربی قلمروی خویش برگزید، تمام امور این منطقه در دستان یحیی قرار گرفت و البته این یحیی بود که از استعفای هارون از ولایتعهدی خلیفه به سود فرزند هادی، خلیفه عباسی، جلوگیری کرد و تا انجا بر این امر پافشرد که در سال 170 هارون را بر تخت خلافت نشاند. (همان ، ص443)

هارون که در جوانی و به بیست و دو سالگی به خلافت رسیده بود برای تقدیر از یحیی و اقداماتش  ، او را به نزد خود خواند و گفت:

« پدر! تو از برکت رای و حسن تدبیر خود مرا بدین جایگاه نشاندی، من کار رعایا را به تو واگذار کردم و ان را از دوش خود برداشته بر گردن تو نهادم. هرقسم که لازم می دانی حکم بکن و هرکس را که می خواهی برگزین و هرکس را که صلاح می دانی بیرون کن. من در کار تو هیچ نظارت نمی کنم. » ( مسعودی ، ابوالحسن علی بن حسین ؛ مروج الذهب و معادن الجوهر ؛ جلد دوم ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1347 ، ص 342 و همچنین ،  جهشیاری ، ابوعبدالله محمد بن عبدوس ؛ الوزراء و الکتاب ؛ ترجمه ابوالفضل طباطبایی ، تهران : بی نا ، 1348 ، ص 228)

 

برمکیان با همکاری اشراف ایرانی، به ویژه پس از فوت خیزران مادر قدرتمند هارون در سال 173 ، بر اقتدار و نفوذ خود افزودند و به تدریج مناصب و مقامات مهم دستگاه خلافت عباسی را از ان خویش ساختند. به گونه ای که در سال 176 ، فضل پسر یحیی ، فرمانروای سرزمینهای جبال ، طبرستان ، دماوند ، قومس و اذربایجان گشت و در سال اتی مناطق پر اهمیت خراسان و ری و سیستان به سرزمین‌های تحت فرمان او افزوده شد. در همین سال 176 دو فرزند دیگر یحیی، موسی و جعفر، به ترتیب به حکومت شام و مصر منصوب گشتند ( الوزراء والکتاب ، ص 231 و الرسل و الملوک ، حوادث سالهای 176 ، 177 )

شکوه و قدرت برمکیان تا بدانجا افزایش یافت که کمتر کاری در سراسر امپراتوری بدون رای و نظر ایشان پیش می رفت و در واقع برای خلیفه، جز اسمی از خلافت باقی نماند و با وجود برمکیان « دیگر خود او را امر و نهیی نبود » ( یعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب ؛ تاریخ ؛ جلد دوم  ترجمه محمد ابراهیم ایتی ، تهران : بنگاه ترجمه ونشر کتاب ، چاپ دوم ، 1356 ، ص 442) اینان حتی بر امور مالی شخص خلیفه نیز دست انداختند ( الوزراء و الکتاب ، ص 319) و بر اندک پولی که برای هزینه های خود درخواست می کرد ، نظارت داشتند و گاه ان را نیز به دست او نمی رسانیدند . ( ابن خلدون ، عبدالرحمن ؛ مقدمه ابن خلدون ؛ جلد دوم ، ترجمه محمد پروین گنابادی ، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1353، ص 15 ) برمکیان ، همچنین ، ثروت بیشماری نیز اندوختند به گونه ای « که شکوه موکب جعفر برمکی بارها جلال موکب هارون را از چشمها انداخته بود » ( تاریخ ایران بعد از اسلام ، ص 443) و بعد از نابودی، غیر از ملک و خانه انچه از دارایی این خاندان به دست آمد از سی میلیون دینار می گذشت. ( همان ، ص 443 ) و البته این ثروت افزون آنان، دست گشاده‌ای را برای آنان فراهم ساخت که « هیچکس را حاجت نیامد در ان عصر که از امیرالمومنین چیزی بخواهد از بس که بدادندی مردم را » (..... ؛ مجمل التواریخ و القصص ؛تهران : کلاله خاور ، 1318 ، ص344-345)

برامکه از این نیز فراتر رفتند و مدح شاعران و توجه دانشمندان مذاهب گوناگون را به سوی خود جلب کردند. ( الوزراء والکتاب ، ص 203) بنا به روایت مسعودی یحیی بن خالد برمکی به مجالس بحث و مناظره علاقمند بود و انجمنی از دانشمندان و متکلمان از مسلمان و غیر مسلمان را برپا می ساخت و خود در ان شرکت می کرد . مسعودی حتی بر شرکت دانشمندان شیعی ، معتزلی و خوارج در این جلسات تاکید و تصریح دارد. ( مروج الذهب و معادن الجوهر ، جلد دوم ، ص 372-373)

اقتدار برامکه در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه ان را بر تابند . اشراف عرب و شخص خلیفه که از واگذاردن تمام قدرت به برمکیان پشیمان گشته بود از انان بیمناک و برای مقابله با این نفوذ، دست به کار شدند و در صدد محو انان بر آمدند.

چنانکه یعقوبی از تدارک چهارساله هارون برای انجام کودتایش بر علیه خاندان برمکی سخن می گوید . ( تاریخ یعقوبی،جلد دوم، 431) از اشراف عرب نیز فضل بن ربیع و اسماعیل بن صبیح، در این توطئه نقش اصلی را ایفا نمودند و با بدگویی‌های مداوم و دسیسه چینی های مکرر بر ضد برمکیان، زمینه‌های روانی لازم را برای سرنگونی انان فراهم ساختند. (صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر؛ تجارب السلف؛ تهران: کتابخانه طهوری ، چاپ سوم ، 1357 ، ص 152 و همچنین تاریخ یعقوبی ، جلد دوم ٌ 430 و 442 و همچنین الوزراء و الکتاب ، ص 320 ) بنا به روایتی فضل بن ربیع افرادی از خدمتکاران درون منزل جعفر بن یحیی را به عنوان جاسوس به خدمت خود در اورده بود و از طریق انان به گرداوری خبر از کار برمکیان می پرداخت ( الرسل و الملوک ، وقایع سال 187)

در کنار علت اصلی که همان درگیری دیرینه دو عنصر ایرانی و عرب بود، دو اتهام بزرگ برای نابودی برمکیان به آنان نسبت داده شد . نخست پیوند آنان با زندیقان و دوستیشان با ملحدان و دیگری گرایش آنان به سوی علویا ، و البته آزاد سازی یحیی بن عبدالله علوی که شورش او در طربستان مدت‌ها خواب را از چشمان هارون ربوده بود به دست جعفر بن یحیی برمکی، بهانه و دستاویز لازم را برای هارون فراهم ساخت تا از فرصت سود جسته و بهره کافی برد و بدین ترتیب بود که در سال 187 با برگرفتن سر جعفر، تصفیه برمکیان آغاز شد و برای همیشه آنان از مدیریت اداری – نظامی – سیاسی خلافت عباسی بر کنار زده شدند. ( تجارب السلف ، ص 151-152) البته در برخی منابع آورده اند که داستان جعفر و عباسه خواهر هارون نیز موجب مزید خشم خلیفه در حق این خاندان شد . ( برای اگاهی بیشتر در این مورد نگاه کنید به تاریخ ایران بعد از اسلام ، ص 444-445 )  بازماندگان خاندان برمک در زمان مامون دگربار مورد توجه قرار گرفتند و برخی از انان به نام ونشانی نیز دست یافتند ، اما دیگر به قدرت و شکوه پیشین خویش بازنگشتند. ( تاریخ ایران بعد از اسلام ، ص 446 )

انتهای پیام/

کتابنامه:

1- ابن خلدون ، عبدالرحمن ؛ مقدمه ابن خلدون ؛ جلد دوم ، ترجمه محمد پروین گنابادی ، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1353

2- ابن خلکان ، قاضی احمد ؛ وفیات الاعیان ؛ جلد دوم ،  تهران : بی نا ،  بی تا

3-  جهشیاری ، ابوعبدالله محمد بن عبدوس ؛ الوزراء و الکتاب ؛ ترجمه ابوالفضل طباطبایی ، تهران : بی نا ، 1348

4- زرین کوب ، عبدالحسین ؛ تاریخ ایران بعد از اسلام ؛ تهران : امیرکبیر ، چاپ هشتم ، 1379

5- صاحبی نخجوانی ، هندوشاه بن سنجر ؛ تجارب السلف ؛ تهران : کتابخانه طهوری ، چاپ سوم ، 1357

6- طبری ، محمد بن جریر ؛ الرسل و الملوک ؛ بیروت : عزالدین ، 1407 ه. ق

7- مسعودی ، ابوالحسن علی بن حسین ؛ مروج الذهب و معادن الجوهر ؛ جلد دوم  ترجمه ابوالقاسم پاینده ، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1347

8- یعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب ؛ تاریخ ؛ جلد دوم  ترجمه محمد ابراهیم ایتی ، تهران : بنگاه ترجمه ونشر کتاب ، چاپ دوم ، 1356

9- ..... ؛ مجمل التواریخ و القصص ؛تهران : کلاله خاور ،


منبع:فارس

https://www.cafetarikh.com/news/28785/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما