۰
plusresetminus
رهبر معظم انقلاب درباره‌ی شهید مفتح می‌فرمایند: «...تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی یا حوزه و دانشگاه روز شهادت ایشان قرار داده شده است، چون انصافاً حلقه‌ی وصلی بود متناسب با چنین خصوصیتی...»
چرا شهادت دکتر مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه است؟
شهید مفتح در روزهای پایانی بهار 1307 هـ.ش (28 خرداد) در خانواده‌ای علاقه‌مند و شیفته به معارف الهی اهل‌بیت (ع) به دنیا آمد. پدرش حجت‌‌الاسلام حاج شیخ محمود مفتح، معروف به میرزا محمود، از معاریف و شناخته‌شده‌های همدان بود. کودک از همان ابتدا تحت تربیت و آموزش پدر، آموزه‌های اصیل اسلامی را تلمذ نمود. بعدها و پس از آشنایی مقدماتی با علوم اسلامی در سال 1322 هـ.ش به شهر قم مهاجرت کرد و در مدرسه‌ی علمیه‌ی «دارالشفا» به تحصیلات تخصصی حوزوی پرداخت. او در کوتاه‌ترین زمان، در زمره‌ی اساتید حوزه قرار گرفت و به تدریس علوم منقول و معقول حوزوی مشغول شد.[1]

  از جمله اساتید او در این زمان، می‌توان به بزرگانی چون آیت‌الله حاج‌آقا حسین بروجردی، حضرت امام خمینی (ره)، علامه سید محمدحسین طباطبایی، آیت‌الله محقق داماد و کسان دیگری از این ‌دست اشاره کرد که با کسب فیض از محضر اینان توانست در کمتر زمانی، به درجه‌ی اجتهاد برسد.   همچنین او علاوه بر تحصیل و تدریس در حوزه‌ی علمیه‌‌ی قم، به علوم دانشگاهی نیز پرداخت و هم‌زمان در رشته‌ی معقول دانشگاه تهران شروع به تحصیل نمود؛ چنان‌که پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد خود را زیر نظر کسانی چون استاد شهید مرتضی مطهری، حسینعلی راشد تربتی و سید کمال‌الدین نوربخش با درجه‌ی «بسیار خوب» گذرانید و در پی آن به تدریس در مدارس و دبیرستان‌های قم مشغول شد. در طول همین سال‌ها بود که با همکاری شهید دکتر بهشتی، کانون اسلامی دانش‌آموزی را در قم تأسیس نمود و در آن به طرح نخستین ایده‌های تربیتی و اصلاحی خود در حوزه‌های مختلف اجتماعی پرداخت.   آیت‌الله دکتر محمد مفتح، در ادامه، تحصیلات عالیه‌ی دانشگاهی را تا سطح دکتری ادامه داد و در سال 1344 هـ.ش دوره‌ی دکتری خود را با دفاع از رساله‌اش تحت عنوان «حکمت الهی نهج‌البلاغه» با موفقیت پشت سر گذارد. شهید مفتح در دهه‌ی 1340 به‌منظور معرفی اسلام حقیقی، از طریق نشر کتب و رسائل اسلامی در موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، تاریخی و اعتقادی، تشکیلاتی را با عنوان «جلسات علمی اسلام‌شناسی» راه‌اندازی کرد و به‌ این ‌ترتیب، فعالیت‌های گسترده‌ای را با هدف معرفی چهره‌ی اصیل اسلام و فرهنگ والای اسلامی شروع کرد.    در این جلسه، کتاب‌های متعددی توسط اعضای آن و زیر نظر این شهید تألیف شد که تماماً با گرایش معرفی اسلام سیاسی مبارز به انجام رسیده بود. در این زمان پایگاه اصلی ایشان مسجد قبای تهران بود. وی از جمله رهبران جریان فرهنگی انقلاب در خلال سال‌های پایانی دهه‌ی چهل و سال‌های دهه‌ی پنجاه محسوب می‌شود که البته شهید بزرگوار آیت‌الله بهشتی ایشان را به‌عنوان امام مسجد قبا انتخاب نمود.  گفتنی است مسجد قبا در سال 1356 با هدایت مرحوم شهید دکتر مفتح و جمعی از خیران مبارز، تأسیس شد و شروع به فعالیت کرد. ایشان با تشکیل کلاس‌های عقیدتی و سخنرانی‌های روشنگرانه‌ی خود، زمینه‌ی جذب بسیاری از جوانان انقلابی را فراهم نمود. برنامه‌های متنوع، این مسجد را به بزرگ‌ترین مرکز فعالیت‌های انقلابی در تهران برضد رژیم پهلوی مبدل ساخت و نقش عمده‌ای در اوج‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی داشت. به‌موازات این برنامه‌ها، دکتر مفتح اقدام به تأسیس صندوق ذخیره‌ی قبا کرد تا بدین‌وسیله، کمکی به طبقات محروم و مستمند جامعه نماید.[2]   شهید مفتح همچنین علاوه بر نگارش و تدوین کتاب‌های مربوطه، در طول این مدت، با نگارش مقالاتی در نشریات دینی، برای بازمعرفی اسلام به نسل جوان دانشگاهی، تلاش فراوانی صورت داد.[3] علامه طباطبایی در مقدمه‌ی یکی از کتاب‌های ایشان، که در شرح منظومه‌ی منطق نگاشته است، در این‌باره می‌نویسد:  کتابی که از نظر خوانندگان محترم می‌گذرد... نه تنها از نظر این بنده، بلکه برای هر صاحب‌نظری که [آن را] با نظر کنجکاوی و گوهرشناسی، مقداری از لابه‌لای مطالب و فصولش را تأمل کند، حق خواهد داد که قضاوت نماید که مؤلف محقق او، گذشته از دقت نظر و اصابت فکر و وفای بیان و سهولت لفظ، به‌طرز بدیعی دست‌ زده و تألیفی به قالب مهارت زده که در عین وجازت و اختصار، هم کتابی است مستقل و در حد نصاب و هم فایده‌ی شرح توضیحی کتاب شرح منظومه‌ی حکیم متأله مرحوم سبزواری را می‌دهد.[4]   مرحوم شهید دکتر مفتح با تحصیل و تدریس در دانشگاه، از نزدیک با مشکلات و مسائل و نیازهای قشر دانشجو و روشن‌فکر به‌ویژه دانشجویانی که از خانواده‌های مذهبی و متدین به دانشگاه راه پیدا کرده بودند، آشنا گردید. یکی از این مشکلات، تضادی بود که دانشجوی مسلمان با توجه به فضا و وضعیت آن روز دانشگاه‌ها احساس می‌کرد.   مع‌الوصف با آغاز مراحل نهایی نهضت بزرگ حضرت امام خمینی (ره)، شهید مفتح همچون دیگر شخصیت‌های مبارز و مصلح اجتماعی در صحنه‌ی اجتماع حاضر شد و با بزرگان و همچنین شاگردان و اطرافیان حضرت امام، به ایجاد سازمان‌ها و جمعیت‌های مختلف پرداخت. کسانی چون شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله بهشتی، مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و دیگران، از جمله‌ی این افراد بودند.   از جمله پس از تصویب لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی، در منبرها و هرجایی که فرصتی می‌یافت، افشاگری می‌‌کرد و در این راستا، مدام به شهرهای مختلف از جمله آبادان، اهواز، خرمشهر و دزفول رفته و به ایراد سخنرانی می‌پرداخت. اما مرحله‌ی پُربار زندگی سیاسی او همانا با ورود به تهران و آشنایی با مراکز دانشجویی آنجا آغاز شد؛ به‌طوری‌که در سال 1349 هـ.ش، با تلاش‌های شهید مطهری و به دعوت دانشکده‌ی ادبیات، در این دانشگاه مشغول به تدریس شد و هم‌زمان به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران، به اقامه‌ی نماز جماعت در مسجد دانشگاه همت گماشت و جهاد اسلامی را از این به بعد در سنگر دانشگاه به‌صورت حرفه‌ای ادامه داد.[5]   او با داشتن روحیه‌ی ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی، همواره سعی کرد از این موضع قدرت برای پیشبرد اهداف حرکت اسلامی ملت استفاده نماید؛ به‌گونه‌ای که برایش تفاوتی نداشت که حرکت ظالمانه در کدام یک از مناطق جغرافیای اسلامی در جریان است. او با بصیرتی مثال‌زدنی، می‌دانست که باید در این مسیر، از تمامی پتانسیل‌های علمی و اجرایی خود (چه در داخل حوزه و چه در محیط دانشگاهی) استفاده کند. به‌عنوان مثال، به ‌محض آزاد شدن از زندان در سال 1354، وقتی شنید اسرائیل غاصب حملاتی را برضد مسلمانان مظلوم و ستمدیده‌ی لبنان آغاز کرده است، اقدام به جمع‌آوری کمک‌های مردمی در تهران نمود و خود شخصاً برای رساندن کمک‌های جمع‌آوری‌شده و نظارت بر پخش آن، رهسپار لبنان گردید.[6]   شهید مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه   باری از همان ابتدای آغاز حرکت انقلابی ملت ایران به رهبری امام خمینی، وحدت دو مرکز مهم علمی و راهبردی جامعه‌ی نخبه‌ی ایرانی (یعنی حوزه و دانشگاه) در دستور کار انقلابیون قرار گرفت؛ تا آنجا که خود حضرت امام (ره) نیز بارها و بارها به آن توجه ویژه و عنایت خاص داشته‌اند. ایشان در نخستین روز انقلاب اسلامی (22 بهمن 1357) در جمع اعضای کمیته‌ی استقبال، این هدف بزرگ را این‌طور تشریح می‌نمایند:   «من بزرگ‌ترین پیروزى را آشتى بین دانشگاه و مدارس علمى [حوزه‏هاى علمى‏] مى‏دانم. اگر ما هیچ پیروزى پیدا نکرده بودیم، الّا همین معنا که بین دانشگاه و طبقه‌ی روحانى نزدیک کردیم و تفاهم حاصل شد... و این دست خیانتى که سال‌هاى طولانى جدایى انداخته بود بین این دو طبقه، قطع شد و بحمدالله، هم روحانى فهمید که دانشگاهى آنچه اجانب گفته‏اند نبود و هم طبقه‌ی جوان و دانشگاهى فهمیدند که روحانى آن‌طور که براى این‌ها توصیف کرده بودند نبود. آن‌ها مى‏خواستند که ملت را از هم جدا کنند و تمام هستى ملت را ببرند و خود ملت [را] باز به هم ریزند (اختلاف با هم)، از مصالحشان غافل باشند. شما ملت ایران ثابت کردید که با وحدت کلمه، یدِ اجانب، دست آن‌ها را قطع کردید؛ دست این شاه ظالم، دست این محمدرضاى ظالم را که مى‏خواست تمام هستى ما را به باد فنا بدهد، قطع کردید.»[7]   در این میان، بی‌ارتباط نبود که شهید دکتر مفتح به‌عنوان نماد الگوی وحدت حوزه و دانشگاه مطرح شد؛ چراکه وی همواره در هر دو سنگر به‌خوبی نقش محوری و رهبری و سامان‌دهی خود را ایفا نمود.   در واقع مرحوم شهید دکتر مفتح با تحصیل و تدریس در دانشگاه، از نزدیک با مشکلات و مسائل و نیازهای قشر دانشجو و روشن‌فکر، به‌ویژه دانشجویانی که از خانواده‌های مذهبی و متدین به دانشگاه راه پیدا کرده بودند، آشنا گردید. یکی از این مشکلات، تضادی بود که دانشجوی مسلمان با توجه به فضا و وضعیت آن روز دانشگاه‌ها احساس می‌کرد؛ یعنی وقتی قدم در محیط دانشگاه می‌گذاشت، متوجه می‌شد که زمینه‌ی مناسبی برای جذب به کانون‌های انحراف، مثل بعضی از احزاب منحرف، وجود دارد. اما در عین ‌حال، نمی‌توانست از داشته‌ها و یافته‌های زندگی مذهبی خود نیز غافل شود. همین دو نیروی متضاد، جوان را هر آینه به‌سوی نوعی تناقض پیش می‌برد. در همین فضا بود که شهید مفتح با آشنایی توأمان با علوم دانشگاهی و حوزوی در کنار بزرگواران دیگری نظیر شهید آیت‌الله مطهری و شهید آیت‌الله بهشتی، به حل و رفع این‌ دست تضادها پرداخت.[8]   در حقیقت، فرد دانشگاهی روشن‌فکر بر سر دو راهی بود که یا دین را رها کند و بی‌دین شود و یا دین را گرفته و روحانی را رها کند. تعداد کثیری از دانشگاهیان و روشن‌فکران به راه اول رفتند و دین را رها کردند و ملحد و بی‌دین شدند و پاره‌ای از دانشگاهیان که علاقه به دین داشتند، دین را گرفتند و روحانیت را رها کردند (که البته اندیشه‌ی باطلی بود). در مقابل این اندیشه‌ی باطل، دو گونه برخورد امکان داشت: 1. تقبیح این تفکر و برخورد و تکفیر معتقدان به آن و 2. تحقیق پیرامون ریشه‌ی پیدایش این اندیشه و حل ریشه‌ای آن.   مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در مورد شهید مفتح فرمودند: «شهید مفتح یکی از مظاهر فرهنگی بود که اسلام را در مرحله‌ی عمل به فردها، زاویه‌ها و خلوت‌ها محدود نمی‌کرد. اسلام را با همان تحول و همه‌جانبه بودنش در اعتقاد و عمل، در معرفت و تحقیق می‌فهمید و به دنبال آن تلاش می‌کرد.»   در این میان، شهید مفتح راه دوم را پیش می‌گیرد و با تحلیل و بررسی مسئله، ریشه را در افتراق میان روحانی و دانشگاهی می‌یابد، زیرا شهید مفتح از نزدیک نیازهای دانشجویان و اساتید را لمس کرده بود و علت این افتراق را ناشی از سوء‌ظنی می‌دانست که از طرف عده‌ای نسبت به حوزویان و روحانیان وارد شده بود و آن‌ها را یک‌سری افراد بی‌دانش فرض می‌کردند که همه‌ی هنرشان در مجالس روضه‌خوانی، وعظ و خطابه است. لذا شهید مفتح با همین تحلیل و با این اعتقاد، همه‌ی همت خودشان را مصروف این کردند که اندیشه‌ی وحدت حوزه و دانشگاه و نزدیکی بین این دو قشر را در جامعه نهادینه کنند.[9]   همین موارد بود که او را به‌عنوان نماد وحدت حوزه و دانشگاه زبانزد خاص و عام نمود؛ تا آنجا که مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در مورد ایشان فرمودند: «شهید مفتح یکی از مظاهر فرهنگی بود که اسلام را در مرحله‌ی عمل به فردها، زاویه‌ها و خلوت‌ها محدود نمی‌کرد. اسلام را با همان تحول و همه‌جانبه بودنش در اعتقاد و عمل، در معرفت و تحقیق می‌فهمید و به دنبال آن تلاش می‌کرد.»[10]   ایشان در ارتباط با نقش محوری شهید آیت‌الله دکتر مفتح در زمینه‌ی وحدت حوزه و دانشگاه می‌فرمایند: «مرحوم شهید مفتح، علاوه بر اینکه یک روحانی برجسته و فداکار و روشن‌فکر و آشنای به نیاز زمان بود، خصوصیتی داشت که در تعداد معدودی از فضلای آن زمان این خصوصیت وجود داشت و آن قدرت ارتباط‌گیری با نسل جوان و دانشجویان و کسانی که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانی و یک عالم به دین بشنوند... تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی یا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ایشان قرار داده شده است، چون انصافاً حلقه‌ی وصلی بود متناسب با چنین خصوصیتی. خدای متعال پاداش این شهید عزیز را داد و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظیمی است و خدای متعال بندگان صالح خود (از جمله این بنده‌ی صالح) را از این اجر محروم نکرد. امیدواریم درجاتش روزبه‌روز عالی باشد.»[11]    

پی‌نوشت‌ها   1. جمعی از نویسندگان (1374)، گلشن ابرار، قم، انتشارات معروف، ج 2، ص 814. 2. زرگر، محمد (1381)، حدیث عاشقی، نگاهی به زندگی شهید مفتح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،‌ تهران، 1381، ص 69 تا 74. 3. جعفریان، رسول (1385)، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ص 263 و 264. 4. مفتح، محمد (1336)، روش‌ ان‍دی‍ش‍ه در علم منطق (ش‍رح‌ م‍ن‍ظوم‍ه‌ی‌ م‍ن‍طق‌ و رس‍ال‍ه‌ی‌ ت‍اری‍خ‌ م‍ن‍طق)، مقدمه‌ی علامه طباطبایی. 5. تبریزی، قاسم (1385)، مقاله‌ی روشنگر طریق بیداری، مجله‌ی شاهد یاران، ش 14، ص 8. 6. نیکبخت، رحیم (1384)، یاران امام به روایت اسناد ساواک (ش‍ه‍ی‍د آی‍ت‌الله‌ دک‍ت‍ر م‍ف‍ت‍ح‌ به روایت‌ اس‍ن‍اد س‍اواک‌)، ته‍ران‌، وزارت‌ اطلاع‍ات‌، ج 26، ص 230. 7. صحیفه‌ی امام، ج 6، ص 21. 8. هادی‌منش، ابوالفضل (1384)، گلبانگ همدلی، شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، مجله‌ی مبلغان، آذر و دی، ص 73. 9. مفتح، هادی (1389)، آسیب‌شناسی وحدت حوزه و دانشگاه، مجله‌ی بازتاب اندیشه در مطبوعات، ش 57 و 58. 10. نیکبخت، رحیم (1384)، یاران امام به روایت اسناد ساواک (ش‍ه‍ی‍د آی‍ت‌الله‌ دک‍ت‍ر م‍ف‍ت‍ح‌ به روایت‌ اس‍ن‍اد س‍اواک‌)، ته‍ران‌، وزارت‌ اطلاع‍ات‌، ج 26، ص 58. منبع:برهان
https://www.cafetarikh.com/news/28995/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما