۰
plusresetminus
مهم‌ترین پرسشی که حول انقلاب اسلامی مطرح بود، به تأثیر و تأثر ساختارها و عاملیت فاعل اجتماعی و یا همان کنشگران برمی‌گشت. دو محور مهم که پذیرش هر یک موجب می‌شد تا نتایج عملی متفاوتی هویدا شود. از دید ساختارگرایان انقلاب شد و از دید اراده‌گرایان، ملت ایران انقلاب کردند. این نوشتار با تمرکز بر نقش ساختار و کارگزار، به واکاوی این مسئله می‌پردازد.
انقلابی مبتنی بر «آگاهی و اراده»
پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی برای ناظران خارجی، اعم از متحدان شاه، روزنامه‌نگاران و اندیشمندان، پدیده‌ای خلاف قاعده و غافل‌گیرکننده بود؛ پدیده‌ای نوظهور که موجب شد زمینه‌ها و چگونگی وقوع انقلاب ایران به یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی محافل آکادمیک علوم انسانی در غرب تبدیل گردد و زمینه برای محک نظریات انقلاب و بازنگری و جرح‌وتعدیل برخی از آنان فراهم آید. چنان‌که جان فورن در این‌باره می‌گوید: «موضوع نظریه‌ی اجتماعی در دهه‌ی 1980 میلادی، به این صورت درآمد که آیا انقلاب ایران را باید به‌عنوان مورد منحصربه‌فرد، برخلاف سایر انقلاب‌ها مورد بررسی قرار داد یا اینکه علت انقلاب‌ها را در پرتو شواهد ایران مورد مداقه قرار داد؟»   مهم‌ترین پرسشی که حول انقلاب اسلامی مطرح بود، به تأثیر و تأثر ساختارها و عاملیت فاعل اجتماعی و یا همان کنشگران برمی‌گشت. دو محور مهم که پذیرش هر یک موجب می‌شد تا نتایج عملی متفاوتی هویدا شود. از دید ساختارگرایان انقلاب شد و از دید اراده‌گرایان، ملت ایران انقلاب کردند. این نوشتار با تمرکز بر نقش ساختار و کارگزار، به واکاوی این مسئله می‌پردازد.   مروری بر نظریات انقلاب   مطالعاتی که حول انقلاب‌ها شکل گرفته‌اند، یا بر ساختارها تأکید کرده‌اند و یا تنها به کارگزاران توجه داشته‌اند. تدا اسکاچپول (1979) یکی از ساختارگرایانی است که در کتاب «دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماعی» استدلال می‌کند که پتانسیل اصلی برای انقلاب اجتماعی، از ظرفیت و توانایی کنشگران کلیدی به‌ویژه دولت‌ها و طبقات اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. در این خصوص، وی سه نوع ارتباط و مناسبات مربوط به ظرفیت و توانایی نسبی کنشگران را حائز اهمیت می‌داند: نخست ظرفیت و توانایی یک دولت در برابر سایر دولت‌ها، دوم ظرفیت و توانایی طبقه‌ی حاکم نسبت به دولت و سوم ظرفیت و توانایی طبقات فرودست در برابر طبقه‌ی حاکم و دولت. او مدعی است که انقلاب هنگامی رخ می‌دهد که ظرفیت و توانایی یک دولت در برابر سایر دولت‌ها تضعیف شود؛ آن هم در شرایطی که طبقه‌ی حاکم واجد نفوذ و قدرت زیادی در دولت است و همچنین طبقات فرودست، توانایی و فرصت شورش در مقابل طبقه‌ی حاکم و دولت را دارد.   مضمون اصلی استدلال اسکاچپول در این کتاب، این است که ترکیبی از دو عامل مرکب «بحران دولت» و «شورش دهقانی» شرط کافی برای تکوین انقلاب اجتماعی است. به عبارت دیگر، اگر قدرت دولت زوال یافته و طبقه‌ی پایین جوامع کشاورز، یعنی دهقانان دست به شورش بزنند، آن‌گاه انقلاب اجتماعی رخ خواهد داد.[1] بنابراین در تبیین ساختارگرایانه از انقلاب، این ساختارها هستند که به‌عنوان علت، پاسخ چرایی انقلاب خواهند بود.   این نظریه‌ها برای عامل انسانی و نقش کنشگرانی چون رهبران، اصالت چندانی قائل نیستند. در مقابل، نسل جدید از نظریات شکل گرفتند که به نقش کارگزاری، ایدئولوژی و پیشرفت روند انقلابی توجه دارند. شاید انقلاب اسلامی ایران، که برخی تحلیل‌های پیشین همچون نظریه‌ی اسکاچپول را در معرض چالش‌های جدید قرار داد، محکی بود برای درستی این گزاره‌ها. او که در موضع قبلی خود استدلال کرده بود انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند، بلکه فرامی‌رسند و علاوه بر آن، بر ثانوی بودن نقش «آرمان» در تحلیل انقلاب‌های فرانسه، روسیه و چین در تحلیل ریشه و پیامد انقلاب تأکید داشت، در مقابل انقلاب ایران، به بازنگری تحلیل خود پرداخت:   «انقلاب ایران مطمئناً شرایط یک انقلاب اجتماعی را داراست. مع‌الوصف وقوع آن، انتظارات مربوط به علل انقلابات اجتماعی را که من در تحقیق تطبیقی-تاریخی‌ام در مورد انقلاب‌های فرانسه، روسیه و چین توسعه بخشیده‌ام، زیر سؤال بُرد.»[2] رویکرد کارگزاری یا اراده‌گرایانه بر این نظر بود که همه‌ی جنبه‌های یک انقلاب از قبل به‌واسطه‌ی عوامل اجتماعی کلان و ساختاری تعیین نمی‌شود و تصمیمات کنشگرانِ کلیدی بر امکان موفقیت و چگونگی تحول انقلابی، تأثیر می‌گذارد.[3] بنابراین نظریاتی که در این قالب به تحلیل چرایی انقلاب می‌پردازند، به کنشگر و اراده‌ای فراتر از ساختار توجه دارند.   در مجموع، تئوری‌های تبیین‌کننده چرایی وقوع انقلاب، هرکدام از منظر و جنبه‌ای خاص به بررسی و توضیح برخی از همین عوامل سوق‌دهنده‌ی جامعه به وضعیتی که جز با راهکار انقلابی سامان نمی‌یابد، پرداخته‌اند. اما در کل، در پاسخ به چرایی انقلاب و به‌خصوص انقلاب اسلامی ایران، باید هم به ساختارها و هم عاملان توجه کرد.   انقلاب اسلامی ایران مصداقی برای یک ادعا   وقوع انقلاب اسلامی در ایران به‌عنوان نقیضی برای مطالعات ساختارگرایی، توانست مثالی از اهمیت عواملی خارج از ساختارها و یا نمودی از تعامل ساختار-کارگزار در وقوع انقلاب‌ها باشد. بدین ترتیب، می‌توان وجود و قابلیت اثرگذاری کارگزاران را مانند ساختارها پذیرفت. مجتبی مهدوی، استاد دانشگاه آلبرتا، می‌نویسد: در انقلاب اسلامی ایران، عامل انسانی بر محدودیت‌های ساختاری سقوط رژیم اقتدارگرای شاه غلبه کرد.   اهمیت یافتن عاملیت کارگزاران در فرایند انقلاب اسلامی ایران، موجب بازنگری اسکاچپول در نظریات قبلی شد. او با بررسی مؤلفه‌های انقلاب اسلامی، به این نتیجه رسید که وجه ممیزه‌ی مهم انقلاب ایران، اهمیت نقش عنصر ایدئولوژی و رهبری در بسیج مردم و شکل‌گیری انقلاب اسلامی است. او می‌گوید تشیع قرن‌ها در تاریخ ایران ریشه دوانده بود. پس تفسیری نو و انقلابی از آموزه‌های آن، برای مردم پذیرفتنی بود.   اسکاچپول در تحلیل انقلاب ایران همچنین (هرچند به‌صورت محدود) به نقش رهبری و شبکه‌ی روحانیت، مساجد و انجمن‌های اسلامی در ارائه و پذیرش چنین تصویر و مکتبی از تشیع و تبیین استراتژی مبارزه با نظام شاهنشاهی اشاره می‌کند. اسکاچپول در این‌باره به نقش روحانیان و غیرروحانیان باایمان، به زنجیره‌ی بی‌پایان نمازهای جماعت و مراسم مذهبی در روزهای ویژه‌ی مذهبی و نقش تشیع و نقش اسطوره‌گون امام حسین (ع) و واقعه‌ی شهادت ایشان و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) در معرفی شاه به‌عنوان عامل ضداسلام و نوکر امپریالیسم خارجی در انقلاب اسلامی اشاره می‌نماید.[4] بنابراین رهبری امام خمینی (ره)، روحانیت و شبکه‌ی مساجد و روشن‌فکران مذهبی به‌همراه توده‌ی مردم، عاملانی بودند که در دیالکتیک و تعامل با ساختارها انقلاب را ایجاد کردند. اسکاچپول پس از بیان این موارد، نتیجه می‌گیرد اگر یک انقلاب در دنیا وجود داشته است که عمداً و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده‌ای ساخته شده باشد تا نظام پیشین را سرنگون سازد، به‌طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است.[5]   تأکید وی بر نقش رهبری امام خمینی، که توانسته بود مردم را در تقابل با شاه بسیج نماید، نشان‌دهنده‌ی اهمیت یافتن نقش عاملیت اجتماعی در تحلیل انقلاب بود. تیموتی گارتن اش (2005) در این‌باره می‌نویسد: اگر هنوز به عاملیت فرد در تاریخ شک دارید، نگاهی به داستان آیت‌الله خمینی بیندازید.[6]   به موازات رهبری آگاهانه و بسیج‌گر امام خمینی، نقش روحانیت در انقلاب اسلامی نیز قابل توجه است. نقش روحانیت به دلیل خاصیت مذهبی جامعه و ایدئولوژی انقلاب، اهمیت یافت. این امر البته تحت تأثیر فعالیت‌ها و عملکرد رهبریِ قدرتمند و هوشمندانه‌ی امام خمینی و استفاده از شبکه‌ی روحانیت و مساجد در جریان مبارزه، به یک استراتژی عملیاتی تبدیل شد. فورن نیز در کتاب «مقاومت شکننده»، با تأکید زیاد بر نقش اسلام اصول‌گرا در انقلاب، از اسلام مبارزی یاد می‌کند که در میان فرهنگ‌های گوناگون مخالف در دهه‌ی 1970، قدرت دولتی را به دست می‌گیرد. وی در این حوزه، به نقش امام خمینی (ره) در صف نخست، به دلیل موضع‌گیری سازش‌ناپذیر درازمدتش علیه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصی و دیدگاه‌هایش در مسائل مهم سیاسی، اشاره داشت. توانایی رهبری که توانست اسلام مردم‌گرایی به مردم ارائه دهد که گروه‌های مختلف اجتماعی را جذب خود کرد. همان‌گونه که فورن نیز اذعان دارد، اگرچه پایگاه اجتماعی امام (ره) در صفوف برخی از علما، طلاب دینی و تجار و پیشه‌وران بازار بود، ولی سیاست ضدامپریالیستی و ضداستبدادی ایشان موجب شده بود تا روشن‌فکران غیرمذهبی و چپ‌گرایان را جذب خود نماید. افزون بر این، کلام مذهبی ایشان در میان گروه‌های حاشیه‌ای شهری و روستایی مستضعفان نفوذ می‌یافت.[7]    نوع نگاه امام به‌مثابه‌ی رهبر انقلاب اسلامی به دین اسلام و مساجد، موجب تقویت جایگاه مساجد در انقلاب شد. ایشان مسجد را مرکز سیاست اسلام معرفی کردند[8] و بدین‌ترتیب نیروهای مذهبی به مهم‌ترین عناصر انقلابی ایران تبدیل شدند و مساجد، پایگاه تجمع نیروهای انقلاب، حرکت تظاهرات و ابراز اعتراضات مردم شدند. همچنین خانواده‌هایی که برای پیشبرد انقلاب در حال اعتصاب بودند و یا در بازداشت و زندان به سر می‌بردند، از سوی مسجد و مسجدی‌ها پشتیبانی می‌شدند.[9] عاملیت امام، روحانیت و مردم در تعامل با ساختار مذهب، اسلام به دور از سیاست را طرد کرد و نگرشی سیاسی از دین ارائه نمود که موجب بسیج توده‌ی مردم گردید.   راشد الغنوشی در این‌باره می‌نویسد: حرکت اسلامی ایران میراث‌دار فرهنگ و سیاست خود گردید؛ به‌گونه‌ای که از رابطه‌ی تنیده‌ی این دو «نهادهای سیاسی نیرومندی را به وجود آورد و مردم را در یک مجموعه‌ی همبسته‌ی سیاسی، اقتصادی و تربیتی جای داد و همگان برتری و رهبری امام را پذیرفتند.» غنوشی سپس نتیجه می‌گیرد «که پیروزی انقلاب اسلامی مرهون سازمان‌دهی و تشکیلات پنهانی بود که رهبری مردم را به‌عهده داشت و بین رهبری و مردم، پیوند ناگسستنی ایجاد کرده بود.»[10]   بنابراین مردم ایران با رهبری امام و بسیج توده‌ای خود، به یک نهضت فراگیر علیه یک رژیم سلطنتی و امپریالیست، جامه‌ی عمل پوشاندند تا به پژوهشگران اجتماعی و سیاسی نشان دهندانقلاب آن‌ها نیامد، بلکه به‌صورت آگاهانه و منطقی ساخته شد. آنچه در نقد فورن بر نظریه‌ی نخستین اسکاچپول نیز وارد شد، همین امر بود. انقلاب ایران برای فورن مثال نقض ادعای اسکاچپول بود که «انقلاب‌ها به راه نمی‌افتند، بلکه می‌آیند.» از منظر فورن، انقلاب ایران انقلابی است که «به‌صورت دقیق و منسجم به راه افتاده است.»[11]   فرجام سخن   عاملیت انسانی می‌تواند محدودیت ساختارها را به فرصت بدل نماید. این امر به هوشمندی و آگاهی کارگزاران ارتباط می‌یابد. این امر در فرایند انقلاب اسلامی ایران، به‌خوبی آشکار بود. خاصیت متمایز انقلاب ایران، که همان مذهبی بودنش است و ریشه در مذهبی بودن جامعه‌ی ایران دارد، می‌تواند به هوشمندی عامل اجتماعی نیز بازگردد که آن را به یک ایدئولوژی مبارزه تبدیل کرد. تفسیری انقلابی از مذهب توسط یک عامل مذهبی، توانست انقلابی ایجاد نماید که انقلاب قرن نام گرفت. مبارزه‌ای که حتی بدین‌جا ختم نشد، بلکه نظامی سیاسی ایجاد کرد که نخستین الگوی حکومت شیعی نام گرفت. بنابراین رهبری هوشمندانه و آگاهانه‌ی امام خمینی موجب شد تا مذهب به تحرک آید و لایه‌های خاموش جامعه، پویا و بسیج شوند. در این راستا، روحانیت به رابطان اصلی شبکه‌ی مقاومت تبدیل شد. هم‌زبانی روحانیت با مردم و تبار مذهبی آن‌ها موجب شد تا نهادهای مذهبی، سیاسی شوند و مردم حامیِ روحانیت در مقابله با پهلوی پیش روند. امام و روحانیت با تأکید بر حفظ و تقویت هنجارهای مذهبی، به‌خصوص با تأکید بر آموزه‌های مذهبی و اجرای آن‌ها، از یک‌سو یکی از مهم‌ترین شالوده‌های هویتی ایرانیان را برجسته کردند و از دیگر سو، سلب اعتماد آن‌ها از منابع هنجارساز رسمی پهلوی و عدم اجرای قوانین آن را موجب شدند. مردم نیز در این شبکه هویت گرفتند. در چنین پازلی، تصویر انقلاب ترسیم و تکمیل شد و بنابراین «ما»ی ایرانی بود که آگاهانه و عاملانه انقلاب «کرد».   پی‌نوشت‌ها:  

  [1].James Mahoney, Comparative-Historical Methodology, Annual Review Of Sociology, 30:81-101. [2]. تدا اسکاچپول، دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماعی، ترجمة سید مجید رویین‌تن، تهران، انتشارات سروش، 1376، ص 185. [3]. جک گلدستون، مطالعة تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب‌ها، ویراستاری جک گلدستون، ترجمة محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، 1385، ص 28. [4]. تدا اسکاچپول، حکومت تحصیل‌دار و اسلام شیعه در ایران، ص 197-199 و 202-205. [5]. تدا اسکاچپول، حکومت تحصیل‌دار و اسلام شیعه در ایران، در رهیافت نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات)، عبدالوهاب فراتی، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، 1379، ص 188-190. [6]. Timothy Garton Ash, in: Mojtaba Mahdavi, Rethinking Structure and Agency in Democratization: Iranian Lessons , International Journal of Criminology and Sociological Theory, Vol. 1, No. 2, December 2008, 142-160 , p.145. [7]. جان فورن، نظریه‌پردازی انقلاب‌ها، ترجمة فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی، 1382، ص 275-277. [8]. امام خمینی، صحیفة امام، ج 2، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص 23. [9]. رضا شریف‌پور، مسجد و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 53. .[10] راشد الغنوشی، انقلاب اسلامی و امام خمینی مسئلة فلسطین و...، ترجمه و توضیحات سید هادی خسروشاهی، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، 1390، ص 45. .[11] عبدالوهاب فراتی، رهیافت‌های نظری بر انقلاب اسلامی، ص 327.
منبع: برهان
https://www.cafetarikh.com/news/32625/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما