۵
۲
plusresetminus
مخالفت با رضاشاه و جان سالم به در بردن از او، در حکومت پهلوی چیزی شبیه به یک معجزه بود. معمولاً کمتر موردی در تاریخ پهلوی وجود دارد که یک مخالف یا متمرد سیاسی مشمول خشم و غضب رضاشاه نشده باشد؛ اما محمد مصدق، از جمله کسانی است که توانست ضمن دنبال کردن مواضع سیاسی خود، از خشم و غضب رضاشاه جان سالم نیز به در برد.
چرا رضاشاه مصدق را نکشت؟


مخالفت با رضاشاه و جان سالم به در بردن از او، در حکومت پهلوی چیزی شبیه به یک معجزه بود. معمولاً کمتر موردی در تاریخ پهلوی وجود دارد که یک مخالف یا متمرد سیاسی مشمول خشم و غضب رضاشاه نشده باشد؛ اما محمد مصدق، از جمله کسانی است که توانست ضمن دنبال کردن مواضع سیاسی خود، از خشم و غضب رضاشاه جان سالم نیز به در برد. اینکه مصدق علیرغم مواضع ضدحکومتی توانست در سیستم حکومتی رضاشاه جان سالم به در برد، موضوعی است که برای بسیاری عجیب و جالب است. بسیاری می‌پرسند چرا و چگونه شد که مصدق به مانند دیگر مخالفان سیاسی، به قتل نرسید؟ پاسخ این سؤال در ادامه این نوشته مورد بررسی قرار گرفته است.

مروری بر فعالیت‌های سیاسی مصدق 
دکتر مصدق از نظر سیاسی یکی از حامیان انقلاب مشروطه بود. او بعد از انقلاب مشروطه فعالیت‌های سیاسی خود را رسماً آغاز کرد و سمت‌هایی را به دست آورد. مصدق در زمان پادشاهی احمدشاه، به عنوان والی فارس مشغول به کار شد، سپس در دوره نخست‌وزیری قوام‌السلطنه در سال 1300، توانست سمت وزارت مالیه را از آن خود کند. او از سال 1300 تا سال 1302 نیز به عنوان والی آذربایجان و وزیر امورخارجه به خدمت مشغول شد. وی همچنین قبل از انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، یکی از حامیان رضاخان بود. تا جایی که گفته شد قبل از آغاز سلطنت رضاشاه، مصدق یکی از محارم رضاخان و یکی از عوامل موثر تحکیم قدرت او به شمار می‌آمد.1
 اما بعد از مطرح شدن موضوع انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، مصدق به مخالفت با این طرح پرداخت. با وجود این رضاخان از
انتخاب وی به نمایندگی اولین مجلس دوره سلطنت خود جلوگیری نکرد، ولی دکتر مصدق در مجلس رضاخانی هم از استقلال رای خود و ابراز مخالفت با بعضی از برنامه‌های رضاشاه، که آنها را مغایر با مصالح مملکت تشخیص می‌داد، دست برنداشت و به همین جهت به مجالس بعدی دوران سلطنت رضاشاه راه نیافت.2 او در دوره ششم با کابینه حسن مستوفی به مخالفت برخاست و صلاحیت دو تن از وزیران او (ذکاءالملک وزیرجنگ، وثوق الدوله وزیر عدلیه) را مخدوش دانست و درباره وثوق‌الدوله و اقدام وی در انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ مطالب مفصلی ایراد نمود. همچنین با لایحه راه آهن سراسری و اختیارات داور برای انحلال عدلیه مخالفت کرد.3  
بعد از آن مصدق بنا به تصمیمات شخصی از سیاست کناره گرفت و تا سال 1319 به اداره املاک خود در احمدآباد مشغول شد. گفته شده است او طی این دوران بارها خواست تا خود را به زندان معرفی کند، اما هر بار از آن منصرف شد. این تصمیات به دلیل ترس ناشی از رعب و وحشتی بود که رضاشاه در برابر مخالفان در پیش گرفته بود. با این حال مصدق در تیرماه 1319 به دلایل نامعلوم دستگیر و روانه زندان شد. بدون شک با شناختی که مصدق از حکومت رضاشاه داشت، می‌دانست سرنوشتی مشابه سرنوشت سایر مخالفان سیاسی در انتظار اوست. او که از عاقبت تیمورتاش، نصرت الدوله و سردار اسعد با اطلاع بود برای اینکه گرفتار مامورین نشود در طول راه و حوالی فیروزکوه به قصد خودکشی اقدام به خوردن تریاک کرد ولی مامورین به موقع متوجه شدند و او را از مرگ نجات دادند.4 با این حال مصدق آن طور که فکر می‌کرد، به سرنوشت سایر مخالفان گرفتار نشد و توانست از حکومت رضاشاه جان سالم به در برد. علت عدم قتل او توسط رضاشاه داستان جالبی دارد.

زنده ماندن مصدق، وساطت پسرش یا شفاعت ولیعهد؟
در رابطه با سالم ماندن مصدق از چنگ رضاشاه دو روایت کلی وجود دارد. یک روایت مؤید آن است که پسر دکتر مصدق، غلامحسین خان عامل وساطت و آزادی او بود و در روایتی دیگر محمدرضا شاه مدعی است که او باعث شفاعت مصدق از پدرش شده است. طبق روایت اول و به نقل از غلامحسین مصدق آمده است: در آن زمان «ارنست پرون بیمار شده بود و من دکتر جراح او بودم و جان او را نجات دادم. روزی ولیعهد که دوستی نزدیکی با پرون داشت از من پرسید: آیا تقاضایی داری؟ من هم آزادی پدرم را در خواست کردم و گفتم: اگر آزادی او ممکن نیست لااقل در ملک خود واقع در احمد اباد تحت نظر قرار گیرد، به این ترتیب با علاقه‌ای که رضاشاه به فرزند خود داشت مصدق از مرگ حتمی نجات
یافت.»5  
 در این روایت برخی معتقدند، ارنست پرون عامل و واسطه اصلی برای شفاعت مصدق بود و برخی از نقش پررنگ ولیعهد صحبت کرده‌اند. البته خود شاه نیز در کتاب مأموریت برای وطنم مدعی شده است که اگر او نبود، مصدق حتما طعم مرگ را می‌چشید: «پدرم مصدق را به اتهام همکاری با یک دولت خارجی و توطئه بر علیه دولت ایران توقیف کرده بود و نمی‌دانم در فکر وی چه می‌گذشت که مخالفین خود را به همکاری با خارجی‌ها مخصوصا انگلیسی‌ها متهم می‌کرد. مصدق به نقطه دورافتاده و بد آب و هوائی تبعید شد و چون پیر و علیل بود به احتمال قوی از این تبعید سلامت بازنمی‌گشت، ولی من از او شفاعت کردم و چند ماه بعد آزاد گردید...»6 با این حال آنچه مسلم است و از بررسی این دیدگاه به دست می‌آید آن است که نقش اصلی در آزادی دکتر مصدق را فرزندش، غلامحسین ایفا کرده است و حتی اگر ولیعهد هم به نوعی واسطه شده باشد، در ازای خدمات و لطف پسر مصدق بوده است. 

سخن نهایی
دکتر مصدق در دوره‌ای که بسیاری از مخالفان سیاسی رضاشاه، مشمول حکم زندان و یا مرگ شدند، توانست علیرغم مخالفت با رضاشاه جان سالم به در برد. این موضوع که از نوادر و استثنائات حکومت رضاشاه است، به واسطه فرزند مصدق و حتی اقبال خوش مصدق نصیبش شد، چرا که بسیاری از مخالفان سیاسی آن‌قدرها هم به اندازه مصدق خوش‌شانس نبودند. البته باید عزلت سیاسی و کناره‌گیری مصدق از سیاست بعد از انتخابات مجلس ششم را هم در این موضوع تا حدی دخیل بدانیم. مصدق با کناره‌گیری از سیاست، تا حدودی از چشم رضاشاه دور ماند و فراموش شد؛ شاید اگر او هم به مانند سایر مخالفان سیاسی به فعالیت‌ها و مخالفت‌های خود ادامه می‌داد، چه بسا به سرنوشت بسیاری از مخالفان سیاسی، همچون میرزاده عشقی، فرخی یزدی، سردار اسعد و... گرفتار می‌شد.  


فهرست منابع
1.    محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، جلد اول، تهران، نشر علم، چاپ چهارم، 1376، ص 51.
2.    همان، صص 51- 52.
3.    باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی ونظامی ایران، تهران، جلد سوم، نشرگفتارها و علمی، ۱۳۸۰، ص 1464.
4.    مجید مهران، گفتگو با مجید مهران، به کوشش: مرتضی رسولی پور، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1394، ص 48.
5.    همانجا.
6.    محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، صص 100-101.


 
https://www.cafetarikh.com/news/48255/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

feedback
Iran, Islamic Republic of
روایت مربوط به پسر دکتر مصدق دقیق تره
feedback
Romania
اره زنده موند تا سرنوشت یک ملت رو بخاطر فقط به خاطر اینکه در تاریخ نامش بمونه بدبخت کرد
قرار بود توسط مجلسی که به قول خود مصدق در نطق افتتاحیه حداقل هشتاد درصد ان نمایندگان واقعی ملت بودند
و اکثریت قاطع ان از جبهه ملی بودند که توسط خود مصدق تاسیس شده بود
استیضاح و برکنار شود
مجلس را منحل کرد و نپذیرفت که همان مجلس برکنارش کند
حتی با اینکه طبق قانون محمد رضا پهلوی میتوانست او را بر کنار کند طبق قانون مشروطه
باز هم نپذیرفت و زخمی در روح ملت ایجاد کرد
که...............