۰
plusresetminus
راه به اندازه‌اى سراشيب بود كه كالسكه تقريبا بر سر اسبان بطور عمود قرار داشت و گاهى تكانهاى سختى بما ميداد و ما را بطرف آسمان ميپراند زيرا كه اجبارا بايستى از روى قلوه‌سنگهاى بزرگى عبور كند كه مهندس ايرانى از برداشتن آنها خوددارى كرده بود.
مشقت سفر برای زنان در سفرهای زیارتی

عدۀ زنان زائر هم كمتر از مردان نيست. زنان بر روى پالان الاغها نشسته و اغلب بچه‌اى هم در جلوى خود نشانده‌اند و كودك شيرخوارى هم در بغل دارند و در زير پاى آنها خورجينى است كه لوازم سفر در آن جاي دارد. جادۀ يكنواخت است و غالبا از مسيل‌هائى ميگذرد كه در فصول بارانى رود كوچكى در آنها جريان دارد و جابجا در آن قطعات سنگ بزرگى ديده ميشود كه از كوه جدا شده و سيل آنها را نقل مكان داده است. در موقع غروب آفتاب آسمان با الوان گوناگونى خود را آرايش داد و مدتى ما را محو تماشاى خود نمود.گاهى رنگ ارغوانى در زمينۀ لاجوردى آن خودنمائى ميكرد و گاهى برنگ قفائى درميآمد و لحظه‌اى قسمتى از آن زراندود ميشد و طولى نكشيد كه پردۀ جواهرنشانى به روى خود كشيد.ستارگان يكى بعد از ديگرى پديدار شدند و به جلوه‌گرى پرداختند.من اعتراف ميكنم كه در عمر خود هرگز چنين منظرۀ زيبائى را در آسمان نديده بودم.كمى بعد ماه هم با نور سيم‌آساى خود بآسمان جلوه خاصى داد و چنين مينمود كه ورود مسافرين را باين ناحيه خوش‌آمد ميگويد.قبل از دميدن سپيدۀ بامدادى نيز بيابان منظرۀ عجيبى بخود گرفت،انسان و حيوان و بطور كلى هرچه در روى زمين بود مانند سايه‌روشن تابلوى نقاشى بنظر ميآمد. بارى نخستين ايستگاه ما پس از مشهد قهوه‌خانه كوچكى بود كه بسيار كثيف و پر از گرد و خاك بود.زوار در اينجا بكشيدن قليان و ترياك اشتغال داشتند،بعضى هم مشغول آشاميدن چاى بودند و پاره‌اى هم هندوانه‌ها را بريده و قطعات آنها را بيكديگر تقديم ميكردند. قسمتى از راه مشهد به شريف‌آباد صعب العبور و خطرناك است. مدير چاپارخانه محض احتياط شخصا در روى نشيمن كالسكه قرار گرفت و به رانندگى مشغول شد. اين مرد با كلاه پهن و پرچين خود هيكل مضحكى داشت و مانند شيطان به نظر مي آمد. متصل با اسبان حرف ميزد و چيزهائى به آنها ميگفت ولى اسبان به او پاسخى نميدادند و يا اينكه چون ما كافر بوديم شايد از شنيدن پاسخ هاى آنان محروم بوديم. راه به اندازه‌اى سراشيب بود كه كالسكه تقريبا بر سر اسبان بطور عمود قرار داشت و گاهى تكانهاى سختى بما ميداد و ما را بطرف آسمان ميپراند زيرا كه اجبارا بايستى از روى قلوه‌سنگهاى بزرگى عبور كند كه مهندس ايرانى از برداشتن آنها خوددارى كرده بود.بهرحال شكايت مورد ندارد و جز تحمل سختى چاره‌اى نيست.در چند سال قبل كه ما از اين راه عبور كرديم جاده بقدرى خطرناك بود كه ناچار پياده شديم و اثاثۀ سفر را هم از درشكه برداشتيم،با اين حال در نهايت سختى از اين دامنه بالا رفتيم. در اين‌جا دو يا سه اسب هم اضافه كرده بودند كه شلاق‌كش آنها را بطرف بالا ميراندند.
 
https://www.cafetarikh.com/news/49417/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما