۱
plusresetminus
حتی در دوره‌ی توفیق اجمالی مشروطه‌طلبان نیز هیچ‌یک از «مجموعه‌ی دال‌های» جریان‌های دخیل نتوانست تبدیل به گفتمان شود و بر گفتمان سلطنت فائق آید. به بیان دیگر، مشروطه تبدیل به گفتمان نشد و صرفاً در قالب چند دال مرکزی که جنبه‌ی سلبی بیشتر و ایجابی اندکی داشت، متوقف ماند.
مشروطه چگونه به حکومت رضاشاه ختم شد؟

 نهضت مشروطه و سرانجام آن، برهه‌ای از تاریخ ایران است که یکی از تجربه‌های اتحاد و اشتراک مساعی گروه-های مختلف اجتماعی در ایران را به‌خوبی نشان می‌دهد. عوامل مختلف درونی و برونی در ایجاد این جنبش دخیل بودند. قیام تحریکم تنباکو، اندیشه‌ی اصلاح، ناخشنودی و مقاومت در برابر امتیازات و قراردادهای استعماری، مناسبات اجتماعی و اقتصادی ایرانیان و برقراری ارتباط با غربیان به شیوه‌های مختلفی بر روح و فکر نیروهای اجتماعی تأثیرگذار شد و سرانجام مطالبه‌ی حکومتی مشروطه، ماحصل این فرایند شد.1   نیروهای اجتماعی متنوعی در جنبش مشروطه دخیل بودند، روحانیان، منورالفکرها، تجار و ایلات، نیروهای مردمی نیز ذیل این گروه‌ها پراکنده بودند.2 مجموعه‌ی عوامل بیان‌شده فرایندی را ایجاد کردند که منجر به صدور فرمان مظفرالدین‌شاه مبنی بر گشایش مجلس ملی مؤسسان در 14 جمادی‌الثانی 1324هـ.ق شد.  
هم‌زمانی تحولات بین‌المللی با مشروطه و تأثیر آن‌ها بر کشور در این دوره بسیار حائز اهمیت است. «کشف نفت هم‌زمان با مشروطیت ایران و هم‌زمانی رقابت‌های شرکت‌های بزرگ چندملیتی در پهنه‌ی کشور با این تحول تاریخی، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در جهت‌گیری مشروطه داشت.»3 از طرف دیگر، نوع ارتباط دولت‌های غربی با کشور ایران و اقدامات استعماری ایشان رفته‌رفته رویارویی سیاسی نیروهای اجتماعی در برابر دولت‌های غربی را رقم زد. زخم‌هایی که از اعطای امتیازات بر روح ایرانیان وارد آمده بود عملاً باعث هوشیاری و مقابله‌ی آن‌ها شد.4 
روحانیون شیعه که در ابتدای مشروطه در جریان مهاجرت به حضرت عبدالعظیم حسنی ایفای نقش کردند، در ادامه به‌عنوان بازیگران اصلیِ مشروطه‌ی ایرانی وارد کارزار سیاسی ایران شدند. تهییج سیاسی مردم از مساجد آغاز می‌شد.5 اتحاد آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی سهم مهمی در توفیقات مشروطه‌طلبان داشت. از طرف دیگر، رویارویی آنان با اندیشه‌های غربی اصلاح‌گرایان اجتماعی در مقابله با تقلید از غربیان، وجه دیگر فعالیت آنان در این برهه از تاریخ ایران بود.   باید توجه داشت که جنبه‌ی ضداستبدادی نهضت مشروطه بیشتر از وجه ضداستعماری آن بود. مشروطه‌طلبان غرب و استعمار را خوب نشناختند. بر همین اساس، بست‌نشینی در باغ سفارت انگلیس و تبعات آن، بعدها برای آنان مسئله‌ساز شد. در نجف اما عناصر مشروطه‌خواه جنبه‌ی ضداستعماری‌شان بسیار عیان بود.6  
با همه‌ی این اوصاف، مشروطه‌خواهان پیروز رقابت میان سلطنت مطلقه و سلطنت مشروطه شدند. اما توفیق مشروطه دولت مستعجل بود و بعد از چندی محمدعلی‌شاه در برابر مشروطه قرار گرفت و مجلس به توپ بسته شد و دوره‌ی موسوم به استبداد صغیر برپا شد. در همین دوره‌ی استبداد صغیر بود که علامه نائینی کتاب «التنبیه الامه و تنزیه المله» را در تأیید مشروطه نوشت.7    مشروطه‌طلبان به خروش افتادند و نیروهای اجتماعی خود را فعال کردند و در مدت اندکی، آنان از شمال و تبریز تا جنوب و بختیاری راهی مراکز سیاسی دولت قاجار شدند. سرانجام در تاریخ 22 تیرماه 1288ش، نیروهای انقلابی وارد تهران شدند. مشروطه‌طلبان دوباره بر زین قدرت سوار شدند. محمدعلی‌شاه به سفارت روسیه پناه برد. اعدام‌های خیابانی شروع شد. قوام اجتماعی که در سایه‌ی قدرتی متمرکز و باثبات ممکن است، عملاً از بین رفته بود. در ادامه مجلس برپا شد. با تشکیل احزاب مختلف در مجلس، این کانون سیاسی نیز عرصه-ی کارزار گروه‌های مختلف گردید. به‌طور خاص، اختلاف دموکرات‌ها و اعتدالیون درگرفت.8 لجام‌گسیختگی کشور توسط برخی از جریان‌های خارجی نیز تشدید می‌شد.   در جریان مناقشات جنگ جهانی اول، کشور اشغال شد. در تابستان 1290ش، تبریز توسط روس‌ها اشغال شد، دستور خلع‌سلاح مشروطه‌طلبان صادر شد و مبارزان مشروطه و رهبران آن کشته شدند. نائینی بعداً کتاب خود در تأیید مشروطه «التنبیه الامه و تنزیه المله» را به فرات انداخت. نفوذ روس‌ها در شمال و انگلیسی‌ها در جنوب، متأثر از قرارداد 1907 میان این دو دولت بود. در ادامه ایران جولانگاه نیروهای گریز از مرکز بود که رضاشاه و سید ضیاء طباطبایی سر برآوردند. البته خود ایشان و دولت‌های استعماری در این بی‌ثباتی دخیل بودند. مجلس مؤسسان با رأی به تغییر الغای سلطنت قاجار و و در ادامه تأیید سلطنت رضاخان، عملاً نقض غرض کرد و خلاف قانون اساسی عمل نمود. در این بین، دولت‌های خارجی از این شرایط نهایت استفاده را بردند. رضاشاه نیز مجلس را، که نماد مشروطیت بود، تبدیل به یک نهاد تشریفاتی کرد.  
چرا سرانجام مشروطه به سلطنت پهلوی ختم شد؟ این مسئله‌ای است که در ادامه به آن پاسخ خواهیم داد. نهضت مشروطه از همان ابتدا و در ادامه دچار آسیب‌هایی بود که چون نیروهای مؤثر در انقلاب در جهت رفع آن-ها عمل نکردند، در ادامه تبدیل به مسئله‌های جدی برای جنبش مشروطه شد و سرانجام از طرف همان آسیب‌ها، مشروطه به محاق رفت. نهضت مشروطه اگرچه تمهید خوبی برای استبداد داخلی بود، اما از آن روی که برنامه‌ی قابل اعتنایی برای استعمار و مواجهه با دولت‌های استعماری نداشت، عملاً به انحراف کشیده شد.   اعتماد مشروطه‌خواهان به دولت انگلیس و سفارت آن در جریان نهضت در ابتدا از روی ناچاری بود، ولی تداوم این ارتباط و اینکه سفارت انگلیس از همه‌ی رخدادها و منویات مشروطه‌طلبان باخبر باشد، اقدامی از روی کم‌تجربگی نیروهای انقلابی بود که عملاً منجر شد دولت انگلیس در این جریان خود را سهیم بداند و بعداً در مناسبات سیاسی ایران از مشروطه‌خواهان سهم‌خواهی کند. البته آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی مخالف پناهنده شدن مردم به سفارت انگلستان بودند.9 با وجود این، مشروطه یک اقدام سلبی برای کنترل استبداد در ایران بود و برای تأثیر و نفوذ استعمار، چاره‌اندیشی نکرده بود.  
بسیاری از مشروطه‌طلبان، نظام سیاسی‌ای را مطالبه می‌کردند که نه تنها زمینه‌های آن را ایجاد نکرده بودند، بلکه بعد از به ثمر رسیدن مشروطه، در جهت ایجاد آن‌ها نیز عمل نکردند. برپایی حکومت انتخابی در جغرافیایِ فرهنگی‌ای که بخش اعظم آن سواد خواندن و نوشتن نداشتند، سرنوشتی جز آنچه رخ داد را برای مشروطه نمی‌توانست رقم بزند. اساساً مشروطه با بافت‌ها و ساختارهای یک جامعه‌ی ایلی تعارض داشت.10 مجلس به میدان نبرد احزاب تبدیل شده بود.11 حتی گروه‌های فعال اجتماعی نیز به جان هم افتادند و امور فرهنگی و مطبوعاتی در جهت مبارزه و اقدام علیه فرهنگِ سنتی جامعه حرکت می‌کرد.12 از طرف دیگر، شاه نیز مورد ناسزاهای سختی قرار گرفت.13 به بیان دیگر، فضای فرهنگی و مطبوعاتی کشور دچار هرج‌ومرج شده بود.  
در غالب تکاپوهای سیاسی، بعد از یک دوره ناهنجاری و آشوب و بی‌نظمی، گفتمان جایگزین به‌جای گفتمان غالب می‌نشیند و عملاً با تغییر گفتمان قدرت، برنامه و اداره‌ی سیاسی کشور به گفتمان دیگری سپرده می‌شود. مشروطه به‌عنوان پادگفتمانی در مقابل گفتمان سلطنت قرار داشت. با این وجود، پادگفتمان مشروطه از خرده‌گفتمان‌های مختلفی تشکیل شده بود. به بیان دیگر، نیروهای اجتماعی متنوعی در جنبش مشروطه دخیل بودند؛ روحانیان، منورالفکرها، انجمن‌های سری، تجار و ایلات، همه در این نهضت نقش داشتند. اگرچه این امر به یک معنا نشان‌دهنده‌ی همسویی وسیع اجتماعی با این نهضت است، اما از منظری دیگر مشروطه پس از توفیق، باید همه‌ی این گروه‌های اجتماعی را راضی می‌کرد. هریک از این جریان‌ها گفتمان خاص خود را برای مشروطه در نظر داشتند. البته بین دال‌های مورد نظر ایشان هم‌پوشانی وجود داشت، ولی در نهایت هر جریانی دغدغه‌ی خود را داشت. بخشی از این تفاوت‌ها در توصیف و تعریف آنان از دغدغه‌هایشان در دو مفهوم «عدالتخانه» و «مجلس» مشهود است.   گفتمان روحانیت با تکیه بر حمایت مردمی، خواهان عدالتخانه بود و گفتمان روشن‌فکری در جست‌وجوی حکومت انتخابی.14 اساساً این دو جریان هویت‌های متفاوتی را بروز می‌دادند.15 متأثر از این تنوع و تکثر پس از توفیق مشروطه‌خواهان در ایجاد مجلس و تخفیف قدرت سلطنت، هیچ‌یک از گفتمان‌های مؤثر در مشروطه نتوانستند بر سیاست وقت مسلط شوند. در واقع خرده‌گفتمان‌های مشروطه‌خواهان به دلیل تفاوت ماهوی نتوانستند تبدیل به یک گفتمان مسلط شود. ائتلافی که در انقلاب مشروطه شکل گرفت مدام در حال تغییر بود و شکنندگی داشت. آن‌چنان‌که وصل کردن آنان از نظر سیاسی و ایدئولوژیکی دشوار می‌نمود.16 حتی در دوره‌ی توفیق اجمالی مشروطه‌طلبان نیز هیچ‌یک از «مجموعه‌ی دال‌های» جریان‌های دخیل نتوانست تبدیل به گفتمان شود و بر گفتمان سلطنت فائق آید. به بیان دیگر، مشروطه تبدیل به گفتمان نشد و صرفاً در قالب چند دال مرکزی که جنبه‌ی سلبی بیشتر و ایجابی اندکی داشت، متوقف ماند. بر همین اساس، مجلس نسبت به فشارهای واردشده بر آن خیلی زود به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی رضایت داد.  
مشروطه در عمل بنیان‌های قوام اجتماعی را بر هم زده بود، ولی چیزی در خور را جایگزین آن نکرد. در واقع جنبه-های سلبی مشروطه، سلطنت قاجار را آماج حمله قرار داده بود. بی‌کفایتی محمدعلی‌شاه و بعداً احمدشاه نیز مزید بر علت شده بود. این امور قوام اجتماعی را دچار خدشه و عملاً قدرت مرکزی را ضعیف کرد. در چنان شرایطی، ناامنی و بی‌ثباتی همه‌گیر شده بود. بدیهی است که مردم ثبات را بر بی‌ثباتی ترجیح می-دهند. بنابراین وقتی رضاخان با قلدری تمام و با پشتوانه‌ی استعمار، علم برقراری ثبات را برداشت، کسی در برابر او ایستادگی نکرد.   به بیان دیگر، ظهور رضاشاه پس از یک دوره‌ی بی‌ثباتی رخ داد که جریان مشروطه در آن تأثیرگذار بود. اگرچه این بی-ثباتی توسط دولت‌های خارجی و به‌وسیله‌ی نفوذی‌های آنان نیز تشدید می‌شد. هر نظام سیاسی، اگر دچار وضعیتی شود که از عهده‌ی مقابله با عناصر و عوامل اختلال‌آفرین برنیاید و گسترش آنان نظم اجتماعی و سیاسی را تهدید کند، دچار وضعیت بحرانی شده است.17 مشروطه از این قاعده مستثنا نبود.  
با توجه به مطالب فوق، عوامل مختلفی باعث ظهور رضاشاه از مشروطیت شد. اعتماد خارج از قاعده به دولت‌های استعماری مانند دولت انگلستان، عدم توجه و اقدام مشروطه‌طلبان در ایجاد زمینه‌ها و ساختارهای مورد نیاز حکومت مشروطه خاصه در بُعد آموزشی و اجتماعی، تبدیل نشدن جریان مشروطیت به یک گفتمان غالب در ابعاد مختلف و پراکندگی و تنوع وسیع نیروهای اجتماعی دخیل در آن، از بین رفتن ثبات اجتماعی در دوران مشروطیت تا دوره‌ی منتهی به کودتای اسفند 1299 و البته اشغال بخش‌های مختلف ایران توسط دولت-های استعماریِ دخیل در کارزار جهانی اول نیز این بی‌ثباتی را دامن می‌زد.18  با همه‌ی این اوصاف اما مشروطه تجربه‌ی خوبی از فعالیت‌های سیاسی ایرانیان است که با همه‌ی گسست‌ها و ناکامی‌های آن، در حافظه‌ی تاریخی ایرانیان مانده و ایشان در پیچ‌های تاریخی خود از این تجربه استفاده می‌کنند. بی‌شک در انقلاب اسلامی با عنایت به تجربه‌ی مشروطه، عوامل منحرف‌کننده‌ی انقلاب کنترل شد.  




پی‌نوشت‌ها: 1.    .برای شناخت ریشه‌های تاریخی نهضت مشروطه، ر.ک: نجفی، موسی (1391)، تاریخ معاصر ایران، اصفهان، نشر آرما، ص 158 تا 160.
2.    .کاتوزیان، محمدعلی همایون (1389)، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، تهران، نشر مرکز، ص 63. 3.    .آبادیان، حسین (1385)، بحران مشروطیت در ایران، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 10.
4.    .رحمانیان، داریوش (1390)، جنبش مشروطه، تهران، کانون اندیشه‌ی جوان، ص 18.
5.    .کاتوزیان، محمدعلی همایون (1389)، ص 51.
6.    .نجفی، موسی (1385)، فلسفه‌ی تجدد در ایران، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، ص 111.
7.    .نائینی، حسین (1382)، تنبیه الامه و تنزیه المله، تصحیح و تحقیق سید جواد ورعی، قم، بوستان کتاب قم، ص 175. 8.    .اکبری، محمدعلی (1384)، تبارشناسی هویت جدید ایرانی: عصر قاجار و پهلوی اول، تهران انتشارات علمی فرهنگی، ص 109 تا 115.
9.    .کسروی، احمد (1385)، تاریخ مشروطه‌ی ایران، تهران انتشارات امیرکبیر، ص 109.
10.آبادیان، حسین (1388)، مفاهیم قدیم و اندیشه‌ی جدید: درآمدی نظری بر مشروطه‌ی ایران، تهران، انتشارات کویر، ص 382. 11.کاتوزیان، محمدعلی همایون (1389)، ص 71 و 84.
12.آبراهامیان، یرواند (1386)، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز، ص 85 و آفاری، ژانت (1385)، انقلاب مشروطه‌ی ایران، ترجمه‌ی رضا رضایی، تهران، نشر بیستون، ص 181.
13.آفاری، ژانت (1385)، ص 182.
14.کدی، نیکی (1387)، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه‌ی مهدی حقیقت‌خواه، تهران، ققنوس، ص 97 و 98.
15.کچویان، حسین (1387)، تطورات گفتمان‌های هویتی ایران: ایرانی در کشاکش با تجدد و مابعد تجدد، تهران، نشر نی، ص 77 تا 90. 16.فوران، جان (1390)، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران، انتشارات رسا، ص 295. 17.اکبری، محمدعلی (1384)، ص 108.
18.کدی، نیکی (1387)، ص 113 تا 120 و بروجردی، مهرزاد (1389)، تراشیدم، پرستیدم، شکستم: گفتارهایی در سیاست و هویت ایرانی، تهران، انتشارات نگاه معاصر، ص 97.  
منبع: برهان
 
 
https://www.cafetarikh.com/news/31148/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما