۳
۱
plusresetminus
مهاجرت کبری را می توان نقطه نهایی جهت تحقق انقلاب مشروطه دانست که نطفه اولیه آن در اقدام عملی، با مهاجرت صغری شکل گرفته بود.
دو مهاجرت؛ دو گام تا مشروطیت

انقلاب مشروطه ایران به عنوان جنبشی آزادیخواهانه، محصول تحولات فکری و نیز اقدامات عملی افراد و گروههای آزادی طلب و اصلاحگر  در قرن نوزدهم بود. جنبش فکری مشروطه، ریشه در تغییر و تحولات جهانی و مقتضیات زمانی چون رشد آگاهی، نشر و ترجمه کتب غربی، تأسیس مدارس جدید، چاپ روزنامه و... داشت؛ اما اقدام عملی این جنبش، محصول حرکت و اقدام مردم و روحانیون در وقایعی چون مهاجرت صغری و مهاجرت کبری بود. این دو رویداد که در اعتراض به وضعیت سیاسی و اقتصادی و در راستای اصلاح ساختار قدرت مرکزی صورت گرفت با تلاش مردم و روحانیون به ثمر نشست و نقش مهمی در امضای فرمان مشروطیت داشت که در این نوشته کوتاه به شرح چگونگی این دو حرکت سیاسی پرداخته می­شود:

مهاجرت صغری

مهاجرت صغری، ریشه در حادثه حول مسیو نوز بلژیکی و برکناری وی از سمتش داشت. این حادثه که از اهانت به روحانیون آغاز شد؛ به باور برخی از اندیشمندان کلید حرکت نهضت مشروطه می باشد. نوز فردی بلژیکی بود که برای اصلاح گمرک ایران آمده بود. وی با استفاده از مقام خود چنان بر اوضاع مسلط شده بود که به دستور کسی توجه نداشت و عامل اجرای مقاصد روسها بود و چون حضور روحانیت در نهضت مشروطه غلبه داشت و روسها مخالف آن بودند، نوز بلژیکی را لباس روحانیت پوشاندند و از او در حال مسخره ای عکس گرفتند.1

انتشار عکسهای مربوط به نوز و اهانت به علما، موجب نارضایتی مردم شده و خشم عمومی آنان را برانگیخت. از این رو، مردم در حرکتی اعتراضی خواستار عزل و برکناری نوز شدند که هرچند در نهایت نیز این امر محقق می­گردد، اما حاکم تهران علاالدوله، به دلیل ارتباط با نوز، کینه این ماجرا را به دل می­گیرد.

بعد از این رویداد، طی اتفاقاتی، بهای قند تحت تأثیر تحولات سیاسی و اقتصادی، افزایش می­یابد. در آن روزها قند از روسیه به ایران می‌آمد و این گرانی به واسطه­ی جنگ بین روسیه و ژاپن در سال 1905 اتفاق می­افتد که در جریان آن صادرات قند و شکر به ایران کاهش یافته و قیمت قند در بازار بالا می­رود.2 علاء‌الدوله با دستاویز قرار دادن این موضوع،  فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم گرفت با تهدید و تنبیه کردن چند تن از بازرگانان بازار، انتقامش از ماجرای نوز را تلافی و جبران نماید.

انتشار خبر تنبیه ناعادلانه تجار و بازرگان در میان مردم، خشم آنها را برانگیخته و باعث می­شود مردم و روحانیون مبارز در مسجد شاه تجمع کرده تا جبران توهین وارد شده به تجار را از صدراعظم بخواهند. اما این تجمع با تبانی برخی از افراد از جمله امام جمعه شهر، به هم ریخته و مردم متفرق می­شوند. از این رو در نهایت علما و در رأس آنها طباطبایی و بهبهانی، تصمیم می­گیرند جهت اعاده حقوق خود و مردم، برای چندی تهران را ترک کرده و به حضرت عبدالعظیم بروند.

در جریان این اتفاق اتحاد مردم و روحانیون و نیز آیت­الله طباطبایی و آیت­الله بهبهانی بیشتر شده و باعث می­شود تا ضمن همکاری در حرکتهای بعدی مشروطه، نقش مهمی در احقاق مشروطیت ایفا نمایند. چنانچه کسروی نیز اذعان می کند، «آن‌ چه مشروطه را نگه ‌داشت، پافشاری ‌های مردانه دو سید ـ بهبهانی و طباطبائی ـ و ‌آخوند خراسانی و حاج شیخ مازندرانی بود. اینان،‌ با فشارهایی که دیدند و زیان ‌هایی که کشیدند، ‌از پشتیبانی مجلس و مشروطه باز نایستادند و آن را نگه داشتند.»3

بدین ترتیب با حرکت مردم به سمت حرم عبدالعظیم و تحصن در آنجا مهاجرت صغری رقم می­خورد. در جریان این تحصن، مردم خواسته­هایی چون تأسیس عدالتخانه و برکناری علاالدوله را مطرح می­کنند که در نهایت این خواسته­ها به گوش مظفرالدین شاه که در سفر به عثمانی به سر می­برد، رسید و و قرار شد بعد از چند روز به اجرا درآید. اما این حادثه به همین جا ختم نشد، بلکه سرآغازی برای مهاجرت کبری و تحقق مشروطه گردید؛

مهاجرت کبری

با گذشت چند روز از بیان خواسته های علما در مهاجرت صغری، علیرغم آنکه برخی از خواسته­های اولیه مردم یعنی برکناری علاالدوله تحقق یافت، اما اجرای خواسته­ی اصلی مردم یعنی تأسیس عدالتخانه طفره رفته و آن را به تأخیر اندازد. در این دوره، صدراعظمانی چون عین الدله، به دلیل بیماری و ضعف شاه در اداره امور کشور، مجال بیشتری برای جولان قدرت خود در عرصه سیاست داشتند.  

از این رو، عین الدوله با استفاده از موقعیت خود، به منظور ارعاب مخالفین، اقدام به دستگیری و تبعید عده­ای از علما نمود. به­دنبال این اتفاقات و اجرا نشدن درخواست­های مردم، علما و وعاظ، مجلسی علیه دولت عین­الدوله با سخنرانی شیخ­محمد واعظ ترتیب می­دهند. طی این اتفاق، درگیری­هایی رخ داده و شیخ محمدواعظ دستگیر می­شود که هر چند وی با تلاش مردم آزاد می­گردد، اما در جریان درگیری، یکی از طلاب کشته می­شود.

این موضوع خشم و اعتراض مردم و علما را برانگیخت. این بار علما خواستار خروج از تهران شده و به سمت قم حرکت نمودند و در حرم حضرت معصومه (س) بست نشستند که به مهاجرت کبری معروف شد. در مسیر این حرکت، مردم در روز بعد به سفارتخانه انگلیس رفته و در آنجا تحصن کردند. البته انگلیس نیز با طرفداری از تحصن کنندگان نقش مهمی در این ماجرا ایفا نمود. این کشور به دلیل رقابت با روسیه که از ابزار حکومت قاجار در جهت منافع خود استفاده می­کرد، به حمایت و تشویق مهاجرین پرداخت تا رقیب خود را در موضع ضعف قرار دهد.

در طی این حرکت، شمار متحصنین روز به روز افزایش یافت و به چندین هزار نفر رسید. «در تهران کار از این گذشت و به مأمورین و متصدیان رسید. پاره‌ای از افسران و افراد نظامی نیز متمایل به مردم شدند و با استعفای از خدمت به متحصنین پیوستند.4»

 عین­الدوله با مشاهده حضور مردم، وحشت­زده در صدد برآورده ساختن وعده های داده شده چون تأسیس عدالتخانه برآمد. اما مردم به این اقدام توجهی نکردند و علاوه بر تأسیس عدالتخانه، افتتاح مجلس شورای ملی را نیز مطرح نمودند.

به دنبال تحصن مشروطه طلبان و متعاقب آن بروز ناآرامی در بسیاری از شهرها، مظفرالدین شاه که بنیان سلطنت خود را متزلزل می­دید، با برکناری عین الدله فرمان مشروطیت را امضا نمود و چند روز بعد از آن درگذشت. 

بدین ترتیب مهاجرت کبری را می­توان نقطه نهایی جهت تحقق انقلاب مشروطه دانست که نطفه اولیه آن در اقدام عملی، با مهاجرت صغری شکل گرفته بود. مبارزین این دو جریان با حرکت در امتداد یکدیگر، توانستند به مقابله با استبداد حکام ایرانی بپردازند.


منابع: 
1- سید جلال الدین مدنی؛ تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 1، 1391، ص: 114.
2- محمود طلوعی؛ داستان انقلاب، تهران، نشر علم،‌ 1375، ص: 52.
3- احمد کسروی؛ تاریخ مشروطه ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ شانزدهم، 1363، ص: 361.
4- مدنی، همان،‌ ص: 117.


 
 
https://www.cafetarikh.com/news/36026/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

feedback
Iran, Islamic Republic of
حسین طوفانی
داداش گلم سلام شما که اهل تاریخ هستی و کافه تاریخ راه انداخته ای بسیار برای شما نا پسند است که از منابعی تاریخ را نقل کنی که برای همه تاریخ دانان عصر حاضر مغرضانه بودن کتاب های ایشان مشخص است و این که اصلا جریان مشروطه را به شدت برعکس نقل می کنید و اصلا اسمی از شخصیتی همچون شیخ فضل الله نوری نمی آورید واقعا برای شما متاسفم که از افراد بهایی و فراماسونی چون بهبهانی و طباطبائی نام می برید در حالی که همین ها بودند که شیخ را بر بالای دارد آویختن... رجوع شود که کتاب های تاریخ آقای موسی نجفی و موسی حقانی تا قدری برایتان مستنادات دقیق تری رو بشود و از این گونه تاریخ نگاری ها هم دست بردارید ....