۲
plusresetminus
آتاتورك نيز در رويارويى با دين از هيچ تلاشى فروگذار نكرد. وى به وجود خدا هم باور نداشت و اين عنوان را فريبنده و خالى از حقيقت مى ‏پنداشت و ايدئولوژى اسلام را عنصرى ويرانگر مى‏ دانست كه جنايت بزرگى را در حق مردم تركيه روا داشته است. از منظر آتاتورك دين براى انسانها و مردم تركيه هيچ ضرورتى نداشت تا چه رسد به اسلام كه آن را براى تركيه خطرناك و عامل عقب‏ ماندگى و انحطاط جوامع مى‏ پنداشت.....
اشتراکات گفتمان پهلویسم و کمالیسم

بى‏ ترديد كودتاى سوم اسفند 1299 كه هشتادمين سال وقوع آن را پشت سر گذارديم، از مهم‏ترين رخدادهاى تاريخ سياسى معاصر ايران به شمار مى ‏آيد، چرا كه آغازگر فصل تازه‏ اى در ابعاد اقتصادى، سياسى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى تاريخ كشورمان به شمار مى ‏آيد. دخالت قدرت هاى بيگانه و نفوذ فزون‏ تر استعمار نو در صحنه سياسى به منظور تعيين سرنوشت ميهن و تصميم‏ گيرى براى ايران و ايرانيان در امتداد حفظ منافع خود، سرآغاز و باب جديدى در مناسبات ايران با قدرتهاى بزرگ آن روزگار بود. گسترش يافتن و ريشه‏ دار شدن وابستگي هاى فرهنگى ايران به غرب و ترويج غرب زدگى از رهگذر ضرورت نوآورى و لزوم ورود به دنياى مدرن و تحقير سنن ملى، كه به خودباختگى انجاميد. تضعيف باورهاى دينى، تشكيل و استقرار ارتش جديد به موازات سركوب عشاير و خشكاندن پايدارى مردمى و مقاومت ملى، برقرارى هژمونى ترور و وحشت كه گسترش ميليتاريسم را در پى داشت، شناسه و از مهم‏ترين پديده ‏هاى دورانى است كه با اين رويداد آغاز مى‏ شود و ميهن مان را بر اثر اين كج ‏تابى به مسيرى متفاوت با روند تاريخى آن رهنمون ساخت.۱ حفظ منافع قدرت غالب در منطقه همراه با سركوب جنبش هاى خودجوش مردمى، توهم خطر نفوذ بلشويسم و لزوم رويارويى جدى با آن همراه با ترويج نوعى تجدد قشرى، از كاركردهاى عمده نظامهاى منطقه به ويژه تركيه، ايران و افعانستان است. ميزان تأثيرگذارى مصطفى كمال پاشا «آتاتورك»  بر رضاشاه پهلوى و بررسى خصوصيات مشترك كماليسم و پهلويسم موضوعى است که به آن پرداخته خواهد شد. 

ضدیت با دین؛ وجه اشتراک گفتمان کمالیسم و پهلویسم
یکی از نکات مهمی که ضرورى است بدان توجه شود این است که آنچه پس از انقراض خلافت عثمانى كه با قرائت سلطنتى به اسلام مى ‏نگريست، و اعلام جمهورى در تركيه  روى داد، به ويژه سياست جدايى دين از دولت و سياست، رويكرد به تن‏پوش غربى،  آزادى زنان، برچيدن كتابت عربى و رواج الفباى لاتين و... موجب هراس روزافزون  بخش عمده جامعه ايرانى گرديد كه از قضا در مقاومت نيرومندانه آنان در قبال گرايش  رضاخان به جمهوريت و مخالفت با آن بى‏ تأثير نبود، حال آنكه سردمداران ترك تصور  مى‏كردند برچيدن خلافت سنى مذهب عثمانى موجب خوشحالى و خرسندى جامعه شيعى ايران خواهد شد.  در پى انعقاد چند پيمان دوستى و موافقت‏نامه ميان ايران وتركيه و كمتر از يك دهه پس از انقراض حاكميت قاجار و تأسيس سلسله پهلوى، رضاشاه در 12 خرداد 1313 به دعوت مصطفى كمال رهسپار تركيه شد. در جريان اين سفر كه يك ماه به درازا انجاميد، شاه از اتومبيل، كشتى و قطار استفاده كرد. مراسم استقبال از رضاشاه در شهرهاى مختلف به ويژه در سامسون (آناتولى) كم‏ نظير بود. خصوصيات مشترك مصطفى كمال و رضاشاه بيش از پيش اين دو را به يكديگر نزديك ساخته بود. هر دو نفر نظامى بودند و در پى يك كودتا كه به كارگردانى و پشتيبانى محافل پشت صحنه صورت گرفته بود موفق به انقراض دو امپراتورى رقيب شده بودند. هم آتاتورك و هم پهلوى اول دريافتن راه هايى براى كاهش نفوذ دين در ميان مردم از هيچ كوششى دريغ نمى‏ ورزيدند. آتاتورك نيز همانند رضاخان در رويارويى با دين از هيچ تلاشى فروگذار نكرد. وى به وجود خدا هم باور نداشت و اين عنوان را فريبنده و خالى از حقيقت مى‏ پنداشت و ايدئولوژى اسلام را عنصرى ويرانگر مى‏ دانست كه جنايت بزرگى را در حق مردم تركيه روا داشته است. از منظر آتاتورك دين براى انسانها و مردم تركيه هيچ ضرورتى نداشت تا چه رسد به اسلام كه آن را براى تركيه خطرناك و عامل عقب‏ماندگى و انحطاط جوامع مى ‏پنداشت. به هر حال رضاشاه در جريان سفرش به تركيه به شدت زير تأثير كاركردهاى مصطفى كمال قرار گرفت. گفت ‏وگوهاى اين دو گاه مستقيم به زبان تركى دنبال مى‏ شد. ۲ رضاشاه توسعه و ترقى سريع در تركيه را در سايه ديكتاتورى و استبداد كمالى درك كرد. از منظر وى آتاتورك معمار و سردار سازندگى تركيه نوين پس از فروپاشى بيش از شش سده امپراتورى نيرومند اسلامى عثمانى بود. اما ايرانيان براى جريان اصلاح گرايانه خود خاستگاه كهن و عميق‏ ترى را قائل بودند. جريان اصلاح ‏طلبى ايرانيان به سردمدارى قائم‏ مقام فراهانى و ميرزا تقى خان اميركبير و بعدها جنبش مشروطه ‏خواهى عميق‏تر از روند مشابه آن در تركيه بود. نخبگان مستقل ايرانى نيز در برابر الگوى توسعه به سبك تركى محتاط بودند. در اين ميان نبايد از نقش عناصر فراماسون در براندازى دو سلسله عثمانى و قاجار غافل بود. همچنين از مسئوليتى كه بر دوش حواريون اين دو نفر نهاده شده بود به سهولت گذشت. كاوش ژرف در اين موضوع مستلزم پژوهش گسترده و مستقلى است.۳ 
تمركزگرايى، ايجاد ارتش به سبك نو و مدرنيزاسيون امور، خواستهاى مشترك كماليسم و پهلويسم به شمار مى ‏آيد. در پيدايى و گسترش راه ‏آهن، هر دو كشور از اروپاييها سرمشق گرفتند. در هر دو گفتمان، آمد و رفت سنتى قبايل و عشاير، حجاب زنان، پوشاك مردان، عمامه روحانيان و برپايى شعائر مذهبى، از مظاهر واپس‏گرايى به شمار مى‏ آيد. از اين رو ترويج كلاه كمالى و شاپوى پهلوى به جاى كلاه پاشايى عثمانى و كلاههاى نمدى و پوستى سنتى ايرانى در اين ارتباط قابل فهم است. ۴
هر دو گفتمان كماليستى و پهلويستى، زمينه رهايى زنان از غل و زنجير و سنن دست و پاگير را در پشت كردن به حجاب مى‏ دانستند، و در مرحله بعد به منظور اعمال آن دست به خشونت ورزيدند. در يك قرينه‏سازى و مقايسه تطبيقى ميان آنچه در دو كشور تركيه و ايران روى داد نمى‏توان مدل كماليسم را الگوى تمام ‏نماى پهلويسم به شمار آورد، بى‏ شك آنچه در همسايگى ايران روى مى‏داد با دقت و حساسيت توسط كارگزاران پهلوى تعقيب مى ‏شد. تحقير گذشته نزديك و احياى ميراث باستانى و كهن پيش از ظهور و وروداسلام در اين سرزمينها و افسون شدن بيش از پيش در برابر مظاهر مدرنيته و سنجش جامعه خود با مدل هاى ناهمگون غربى از جمله مشتركات اين گفتمانهاست.۵ اما مقاومت ايرانيان در برابر اقدامات سكولار و حتى ضددينى رضا پهلوى بيش از تركها در قبال كار ويژه‏هاى لائيك و كينه‏توزيهاى عميق تاريخى و ضدمذهبى مصطفى كمال بود. خود ويژگي هاى مهم و رويدادهاى خاص و حساسى كه طى دوران سلطنت رضاشاه در ايران در ارتباط با حركت اجبارى كشف حجاب، سركوب قيام گوهرشاد و... روى داد شاهد اين مدعاست. 

جمع بندى 
دين در ايران به گونه‏هاى مختلف نهادينه شده است و مقاومت اسلامى حربه محكم ايرانيان در پيكار با رضاشاه بود. رضاشاه به سان آتاتورك كه از رهگذر نبردهاى گوناگون نظامى برآمده بود يك قهرمان ملى نبود. وى سوابق درخشانى در خدمت قزاقخانه‏اى خود نداشت و روياروييهاى نظامى طى دوران خدمتى‏اش جنبه داخلى داشت تا مقابله با بيگانگان. تقويت حكومت مركزى، سركوب جنبشهاى مردمى محلى، تهاجم به ايلات شورشگر، تحديد رجال مذهبى، مشيى است كه از سوى پهلوى اول در دوران سلطنت جاه‏طلبانه‏اش در پيش گرفته شد.۶ اين ويژگيهاى مشترك دو گفتمان تا سالهاى بعد همچنان ديده مى‏شد، اما انقلاب 1357/ 1979 موجب گسست كامل كماليسم و پهلويسم گرديد و شرايط نوينى را در منطقه پديدار ساخت. فضايى كه ديگر متناسب با نياز استراتژيك و منافع بيگانگان طراحى نشده بود.


 
پی نوشتها: 
۱. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای صفویه تا جنگ جهانی دوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ ،ص۴۵ و ۴۷
۲. همان ، ص ۵۰
۳. مدنی، جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۸۰ ،ص۳۱۵
۴.  همان، ص ۳۲۰
۵. الموتی، مصطفی، ایران در عهد پهلوی، شگفتی‌های زندگی رضاخان، چاپ خانه پکا، ۱۳۶۱ ،ص۱۷۴-۱۷۵،
۶.  طلوعی، محمود، صدسال صدچهره، تهران، علم، ۱۳۷۱، ص۹۴و ۴۱۲
 
https://www.cafetarikh.com/news/48360/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما